ما مینشینیم و حرف میزنیم و پیامی را از این گروه به آن گروه فوروارد میکنیم و گاهی توییت میزنیم و گاهی(مثل الان) پست اینستاگرام میگذاریم...
ما میگوییم که از داغ حاج قاسم سوختهایم. میگوییم جیگرمان از اشکهای آقا در روز تشییعاش پاره پاره شده است. در آن روز عجیب و غریب وقتی تهران جمعیت بیماند خود را دید ما هم شروع کردیم به هشتگ زدن و منتشر کردن عکسش.
با افتخار پست گذاشتیم و وقتی اینستاگرام صفحههایی با چند هزار فالوئرمان را بست به خودمان بالیدیم و گفتیم شهید شدهایم و ....
اما خودمان(همه آنهایی که خود را سرباز هنر و رسانه جریانهای انقلابی میدانند) برای حاج قاسم چه کردیم؟ برای آنکه مردمی که دغدغه معیشت و گرفتاری دارند حاج قاسم را از یاد نبرند و داغشان سرد نشود چه کردیم؟
در جلسات دولت را با برچسب بیعرضگی و ناتوانی و سپاه را به برچسب تحت فشار بودن به باد انتقاد گرفتیم. سر تا پای صدا و سیما و رسانه ملی را با القاب مختلف نوازش دادیم.
اما این وسط سهم خودمان چه؟ ما کجای این بازی انتقام بودیم؟ هر کس در هر لباس و هر توانمندی و.... هر کس با هر دسترسی در فضای اجتماعی اعم از حقیقی و مجازیاش.
حالا هم یکی دیگر. یک حاج قاسم دیگر...
باز هم شروع میکنیم در جمعهای خودی به در و دیوار زدن و فحش و ناسزا به دولت دادن که فلانی بیشرف است و با شرف است و ...
برادرجان...
ما اقلا ۴ سال(باکم و زیادش) با فرض این که دولت تدبیر را ناتوان میدانستیم اقلا میتوانستیم به گفتمان درست برسیم. راه ثواب و ناصواب را نشان بدهیم. اقلا این که به خودمان بگوییم چه باید کرد بجای فحش و ناسزا دادن...
اقلا به مردمی که معتقدیم در برابرشان مسئولیم. در برابر انقلاب و نظامی که به آن بدهکاریم.
بعضیها که خیلی همت داشتند با اردو و فعالیت جهادی بار خودشان را برداشتن اما آنهایی که رسانه بلد بودن یا رسانه داشتند چه...
حالا هم حاج محسن فخری زاده میشود نقل چند روزمان و اشک و آهمان...
پست و استوریاش میکنیم و فحاشی به دولت و ارگانهای مسئول و باز میشویم همان آدم سابق