عطر نرگس یاس
چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۸۶، ۰۲:۱۰ ب.ظ
دیگر خسته شده ام.
نمی دانم چه کنم؟
به کجا بروم؟
در انتظارم
****
وقتی صبح می شود، با ندبه همه تاریخ اسلام را مرور می کنم و تو را نیز می خوانم.
تمام طول روز به خصوص نزدیک ظهر مثل آدم های بی قرار، بی تابت می شوم، راه میروم، قرآن می خوانم؛ ولی انگار دل مرا قراری نیست
****
روز که از نیمه گذشت کم کم اضطرابم به قصه می گراید و من به غم.
نزدیک غروب که می شود من می مانم و زانوانی در بغل، سمات بر زبان، قصه دوری تو در دل، اشک به چشم و خون به دلم.
****
۸۶/۱۰/۰۵