[عنوان ندارد]
دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۸۷، ۰۱:۰۲ ب.ظ
راستش را بخواهید بدون مقدمه میخواهم بروم، سر اصل مطلب
بدون هیچ مقدمهای.
تا حالا برایتان پیش آمده که در مورد موضوعی نظری
داشته باشید و هنگام اجرایش دچار سردرگمی باشید؟ وقتی که در مقام صحبت، یا سخنرانی
هستید، یا مهمانی و در جمع دوستان، خیلی حرفها میزنید، مثل همان ضربالمثل که میگوید
مرگ خوب است اما برای همسایه.
دقت کنید، اگر خیلی مطمئن نیستید اصلا نیازی به پاسخدادن
به این سوال نیست. برای اینکه این یک امر عادیست. مثل اینکه در نیمهی روز از
کسی بپرسی، که الان روز است یا نه؟ طبیعیست که جوابش مثبت است.
خیلی از آدمها متاسفانه دچار این مسئله هستند، اصلا هم
ارتباطی به محدودهی سنی و تحصیلاتشان ندارد، یعنی اینکه دانشآموز بودن، مهندس
بودن و دکترا داشتن هم دلیل نمیشود که دچار این مشکل نشوند.
این همهاش به این بستگی دارد که ما چقدر توانسته باشیم،
فکر و اعتقاد خود را با اعمال و گفتارمان منطبق کنیم. معمولا برای تطبیق گفتار و عقاید
مشکلی نیست ولی اینکه بتوانیم، اعمالمان را هم با دو عنصر اول یکی کنیم، سخت است.
شاید خیلی سخت.
وقتی ما میدانیم، که درس خواندن خیلی خوب است، تحصیلات
عالیه داشتن و رسیدن به مقطع دکترا را خوب میدانیم و در حرف زدن هم خیلی تاکید میکنیم
در عمل و برای رسیدن به آن اصلا تلاش نکنیم. این دقیقا معنیاش همان میشود که حرف
و عملمان یکی نیست.
ما میگوییم که میخواهیم سرباز حضرت صاحبالزمان(عج)
باشیم، ولی اصلا برای رسیدن به این هدف تلاش نمیکنیم و هیچگونه سختی را متحمل
نمیشویم. وقتی که باید از یک چیز جابی دلبکنیم، این کار را نمیکنیم، با اینکه
میدانیم این یک نیاز است برای رسیدن به مقام سرباز.
جمعهی قبل سخنران دعای ندبه، -دعای ندبهای که هر هفته از
شبکهی یک پخش میشود- در همین باره صحبت میکردند.
میگفتند، ما ادعایمان میشود که دوستدار حضرت هستیم، میخواهیم
مهدی یار باشیم. ولی وقتی به زندگیمان نگاه میکنی. نه اعمال و داشتههایمان مثل
مهدییار است، نه آمال و خواستههایمان. ایدهآلهایمان هم فرق میکند، وقتی میخواهیم
برای کسی سخنرانی کنیم و توضیح دهیم خیلی چیزها بلد هستیم که بخواهیم عرضه کنیم
ولی برای خودمان....
بیایید طوری زندگی کنیم که اگر حضرت را زیارت کردیم اگر به
دیدنمان آمدند شرمنده نشویم، نگوییم که ما میدانستیم که چه باید بکنیم ولی برای
خودمان...
ما میدانستیم که باید حواسمان به اطرافیانمان باشد،
ولی...
ما می دانستیم که... ولی...
۸۷/۰۹/۱۸