این روزها
سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۰۵ ق.ظ
برای یکی از بنگاههای نفتی نریشن نوشتم. قرار بود متن را آقای ممدوح بخواند، روز قبل از ضبط برنامه از دفتر مدیرعامل شرکت تماس گرفتند و گفتند که خود آقای مدیرعامل برای صبحانه فردا منتظر شماست. با بهانه صبحانه را رد کردم و بعد از ساعت صرف صبحانه رسیدم، خلاصه این که خواست برای ضبط در استودیو باشم. وقتی رسیدم آقای ممدوح کلافه بود خندهای زورکی تحویلم داد و گفت: آقای نویسنده متنتان سخت است. مدیر عامل هم رسید، معلوم شد آقای ممدوح برای خواندن برخی محصولات و واژهها مشکل دارد و لازم است من هم در کنارشان باشم تا زمان تست.
تست تمام شد و به اتاق ضبط رفت. تست صوت هم تمام شد، با پیجر و حرکت دست از پشت شیشه با او خداحافظی کردم. بجای شروع گفت: خواهش میکنم نروید، بیایید داخل لطفا. موقع رفتن به اتاق مسئول ضبط گفت: جسارتا! لطفا حرکت اضافی نکنید و نفس عمیق هم نکشید، سیستم صوت ما حرکت لباسها روی هم را ضبط میکند. چه حال بدی. واقعا یک لحظه خودتان را بگذارید جای من!!
آقای ممدوح هر پاراگراف را که میخواند، نگاهی به من میکرد تا تائیدش کنم. بدبختی کار این بود بعضی از قسمتها را که میخواند، من هم تائید میکردم، اما خودش تکرار می کرد و میگفت که کار به دلش ننشسته است. با این تعاریف طبیعی بود، نریشن 20 دقیقهای در 59 دقیقه خوانده شد.
انصافا صدای خوبی دارد این ناصر ممدوح.
خوش به حالاش هم بود البته، حقالزحمهاش حدود 8 برابر من شد و البته نقدی.
.........................................................
پ.ن1) بعد از اسفند که پیشنهاد تولید محتوای کتاب یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری را رد کردم، با خودم قرار گذاشتم که برای هیچ کاندیدایی کار انتخاباتی نکنم. تا الان که هنوز ثبت نام و تائید صلاحیتها شروع نشد با چند کاندیدای شورای شهر جلسه داشتهام و چند صد کیلویی هم هندوانه را بغل کردهام. برای ریاست جمهوری هم که ماشاءالله...
پ.ن2) توی اتاق خلوت دفتر داشتم کتاب میخواندم، صدای تلفن آمد، منشی داد زد: وای شبکه بازم اصلاحیه فرستاده. رئیس گفت: عمرن!. سیدمومنی که کار رو تائید کنه بعیده اصلاح بخوره، تدوینگر با صدایی که بیشتر شبیه ناله بود، گفت: شاید هم گیر به صداشه. شماره را گرفتم نماینده ناظر پخش گفت: در دقیقه 3 و 52 ثانیه تا 3و 58 یک خانم روسری اش را برداشته!!. کلا متحیر شدم، همه تصاویر را چک کردم، هیچ چیز نبود. آخر کار در یک واید شات(نمای باز) در انتهای سمت چپ تصویر خانمی هست که روسری اش را جابجا میکند. متحیر مانده بودم، انصافا تصویر خیلی کوچک بود و جلب توجه هم نمیکرد. با سوئیچ دوربینها نمای نزدیک خانم را از دوربین دیگر دیدم، خانم حدود پنجاه سالهای بود که کاملا بدون قصد برای این که حجم کمتری از موهایش بیرون باشد گره اش را باز کرده و داشت روسری اش را مرتب میکرد.
...
پ.ن3)
.....
پ.ن۴) رفتیم اردو راهیان نور اما مدل خودمون.
۹۲/۰۲/۱۷