ژن مدیریت
پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۱ ق.ظ
امروز و در این پست از وبلاگ میخواهم شما مخاطبان عزیز و ارجمند را با پدیدهای در علوم تجربی و انسان شناسی اجزای بدن آشنایتان کنم. سال چندم دبیرستان (البته زمان ما) نمی دانم درس زیست شناسی داشتیم. در دو صفحهی وسط کتاب (تصویر پیوسته) یک عالمه شکلک های شبیه x , y (کمی زشتتر از این فونت زیبای Tahoma بود البته) معلم ما به آن ها کروزموزوم و ... میگفت.
آن شکلکهای زشت و بعضا بد ترکیب در بدن ما وظیفهی مهمی دارند. آن هم انتقال ژنهاست. راستش این مقدمه را از آن جا نوشتم که لینکی برای مراجعه به ویکیپدیا برایتان نگذارم. تازگی ها در یک کاوش مهم در بیش از چند مورد از مدیران میانی، شهری و بعضا استانی و کشوری به یک نتیجه مهم رسیدهام. آن نتیجه مهم مرا به بررسیهای بیشتر و مطالعه وادار کرد. آن نتیجه فامیلیهای شبیه هم و استفاده از پیشوند و پسوندها در این فامیلیها بود و بعضا فامیلی که فامیلی رئیسشان با فامیلی مادرشان یکی بود.
(وجدانا این کشف را به اسم خودتان ثبت نکنید)
و اما کشف مهم:
در بین این همه ژن که این موجودات زشت انتقال میدهند یک نوع ژن خاص هم انتقال پیدا میکند که آن هم ژن مدیریت است. در این انتقال ژن مدیریت پدرها به فرزندها انتقال پیدا میکنند. پسرها به واسطهی این ژنها به فرزندان انتقال پیدا میکند. نتیجه اش هم میشود خیلی از این مدیران محترم که فامیلیهایشان یکی است. یا اینکه پدران به پسران در مجموعه حود پست میدهند. در این پیمایش یک مورد جالب هم بود که پسر به سمتی بالایی در مجموعه پدر دست یافته بود که این جایگاه به نوعی مدیر در حوزه فرهنگی محسوب میشود. جالب است بدانید بیشترین سابقه ایشان چند ماه مربی تربیتی (همان پرورشی سابق) در یک دبستان غیر انتفاعی است.
این پدیده یک پدیدهی اپیدمی (فراگیر و در حال فراگیری است) است. حتی از انتقال از پدر به پسر هم فرا تر رفته، نمونه اش: چند روز قبل در مورد خواهر زاده بنده خدایی در خبرها آمده بود که ظرف سه روز سه حکم کشوری!!! گرفته بود.
به نظرم این کشف به دیگر اعضای خانواده و انتقال ژن مذکور هم قابل بست باشد.
پ.ن1) چقدر خوشایند است که گاهی در اوج سختی قرآن را باز کنی و این آیه بیاید:
سوره انبیا آیه 103: وحشت بزرگ آنها را اندوهگین نمیکند، و فرشتگان به استقبالشان میروند (و میگویند) این همان روزی است که به شما وعده داده میشد.
پ.ن2) خوشحالم که کلاس درس استاد زیبا کلام را به عنوان دانشجو درک نکردم. کلا از مدل مناظرهشان در مقابل دکتر زرشناس متحیر بودم.
پ.ن3) نشسته بود جلویم و میگفت: «اصلا همراهی نمیکنه توی این مشکلات به خصوص مالی و بیماری کلیوی مادرم، همهاش حرف خودش رو میزنه.
من تا صبح بیمارستان بالای سر مادر بیدارم و اون فقط غر میزنه.»
گفتم : براش وقت میذاری حرف بزنین با هم؟
«خوب وقتی نیستم و نمیشه چیکار کنم؟»
صدای زنگ پیامکاش بلند شد.
«خودشه انگار موشو آتیش زدم»
گفتم: اقلا بازش کن ببین چی نوشته؟
در حالی که پترن گوشی رو میکشید گفت: احتمالا غر جدید و دوباره....(ساکت شد)
گفتم: چی شده؟
خندید و شاید خجالت کشید. (سلام همسر مهربون و صبورم. من بیمارستان پیش مامانم. اگه زود میای ناهار مهمون من تا 5 هم منتظرت میمونم.)
برگشتم رو به مانیتور سیستم و گفتم: سه ساعت برات جای خالی گذاشته برو به ناهارت برس.
کاش گاهی زود قضاوت نکنیم
پ.ن4) این هم عکس اون منتقل کنندهای x,y ای.
۹۲/۰۷/۱۱