شب نهم
پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ق.ظ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
استفتاء:
لمس کردن کلمه (بسمه تعالی) ویا (ا...)که به جای کلمه الله می نویسند بدون وضو چه حکمی دارد؟
امام: مس اسمای باری تعالی یا جزئی از انها-به هر زبانی وکیفیتی که نوشته شده باشد- بدون وضو جایز نیست.
تبریزی،خامنهای،سسستانی،فاضل،مکارم و نوری:اشکال ندارد. (هر چند بهتر است که مس نکنند) بهجت و صافی: بنابراحتیاط واجب،بدون وضو مس نکنند.
وحید: مس(ا...)اشکال ندارد ولی مس( بسمه تعالی )بنابر احتیاط واجب جایز نیست.
استفتاء دیگری در این زمینه که مبتلا به زیادی دارد:
آیا استفاده از اسماى متبرکه، در روزنامه و مجلات کشور به تعداد زیاد با توجه به مصارف عمومى آن مانند بستهبندى و ... صحیح است؟
همه مراجع: چاپ و نشر آنها ممنوع نیست؛ ولى از استفاده یا انداختن آنها در جاهایى که موجب هتک مىشود، باید خوددارى گردد. (استفتاءات، امام، ج 1 س 308 و مکارم، استفتاءات، ج 2، س 68.)
در بعضى از روزنامهها اسم جلاله یا آیات قرآنى نوشته مىشود، آیا پیچاندن غذا با آنها، یا نشستن بر آنها و یا استفاده از آنها به جاى سفره و یا انداختن آنها در زباله، با توجه به مشکل بودن استفاده از راههاى دیگر، جایز است یا خیر؟
ج: استفاده از این روزنامهها در مواردى که از نظر عرف، بىاحترامى شمرده شود جایز نیست و اگر بىاحترامى محسوب نشود اشکال ندارد. (امام خامنهای)
گوهر امیر(ع):
چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد، بهتر از چیز فراوانی است که رنجآور باشد.
منبر:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسمالله الرحمن الرحیم
گفتیم که علاقه نباید سطحی بماند، باید عمق داشته باشد. عرض شد که برای این عمیق شدن رابطه هم باید بررسی و کار شود، مطالعه کنیم و شناخت خود را نسبت به وجود نازنین صاحب عالم افزایش دهیم، در انتهای صحبتهای شب قبل به اینجا رسیدیم که در رابطه با امام زمان(عج) کمی مصداقیتر صحبت کنیم و از گفتن کلیات بپرهیزیم. مصداق اول:
بسم الله الرحمن الرحیم، عشق بورزید، صدق الله العلی العظیم
الان، احتمالا شما پیش خودتان میگویید ای آقا! تو که تا دیشب میگفتی، محبت صرف داشتن خوب نیست، باید رابطه عمیق شود، باید از جنبه احساسی فراتر برود، باید مطالعه کرد و شناخت را افزایش داد، حالا دوباره میگویی، عشق؟ مگر عشق همان معنای محبت زیاد را نمیدهد؟ باز که شد همان.
بله. خدمت شما عرض کنم که در مورد عشق و واژهشناسی آن در ادبیات فارسی بسیار نوشتهاند، ما هم این جا هیچ نمیگوییم، اما در قسمتهایی که به وجود امام مربوط است را عرض میکنیم. آنجا گفتیم علاقه سطحی و اینجا میگوییم عشق، راه رسیدن به عشق را هم خدمتتان توضیح میدهیم.
یادآوری و ذکر گفتن، یکی از مواردی است که علاقه را زیاد میکند و کار را به جایی نزدیک به عشق میرساند. این که میگویند، الا بذکر الله تطمئن القلوب آیا واقعا این است که اسم خدا را بردی، آرام میشوی؟ هی بگویی سبحان الله، الله اکبر و... تمام؟
نه عزیز من، اصلا این طور نیست. این یاد و ذکر خدا آن محبت و توجه تو را به خدا زیاد میکند، این که تو در دلت به یاد خدا باشی با این که صرفا زیانت بگوید الحمدلله و در دل دنبال چیز دیگری باشد، اصلا برایت آرامش نمیآورد. این یاد و توجه تو به خداست که محبت خدا را در دل تو زیاد میکند و وجودت کمکم خدایی میشود و همین خداییشدن است که برایت آرامش میآورد. هر چه وجودت خداییتر شد، دلت آرامتر میشود. این میشود، معنای الا بذکر الله تطمئن القلوب.
در مورد وجود حضرت روحی فدا هم همین طور است، منظور از ذکر و یاد آوری فریاد زدن و عجل فرجهم در انتهای صلوات نیست، ضمن اینکه گفتن آن هم اثر دارد و مقدمه است، به یاد حضرت بودن و ایشان را حاضر و ناظر دیدن است. اشتیاق به حضرت داشتن صرفا گریههای زودگذر در دعای ندبه و فریاد آقا کجایی نیست.
بچهها وقتی در حال رشد هستند، در خانه پدر و مادر را الگوی خود قرار میدهند، دیدهاید فرزندان کوچکی که موقع نماز کنار پدر و مادر مهری میگذارند و مثل آنها خم و راست میشوند. این یک نوع تمایل و همزاد پنداری است که در مورد کودکان یکی از ریشههایش، علاقه به پدر و مادر است. بچه چون پدر و مادر را دوست دارد، میخواهد مثل آنها باشد. در دوستیها میبینید وقتی دو نفر یک دیگر را دوست دارند، سعی میکنند شبیه هم لباس بپوشند، کیف و کفش را یکسان بخرند. مثلا اگر یکی شان فلان کار را نمیکند طرف مقابل هم نمیکند، اینها همه نشانههای علاقه و اشتیاق است.
در مورد وجود نازنین صاحب عالم هم همین طور است، یکی از مقدمات رسیدن، افزایش محبت قلبی است؛ با ذکر و همزمان با آن شبیه شدن به حضرت که این دو مانند دو تکه پازل یکدیگر را تکمیل میکنند. حالا این شبیه شدنها غیر از این نیست که فرمانهای الهی به درستی انجام شود، این که ما حرام را بر خودمان حرام کنیم؛ همین است. وقتی از حرامها دوری کردیم و واجبات را سفت و سخت گرفتیم میرسیم به قسمت بعد که مقدمههای عاشقی است.
آن موقع است که ندبه خواندنها معنی میدهد، آن موقع است که صبحها توفیق دعای عهد پیدا میکنی و وقتی میرسی به، اللهم ارنا الطلعه الرشیده... چشم مطهرت رهایت نمیکند. اگر نه در روزمرگی ها دعای ندبه و عهد خواندن با نخواندنش چه فرقی دارد. باید واجب و حرام را درست رعایت کرد بعد پای در مسیر عاشقی گذاشت.
اگر در روزمرگیهایت ماندی و راه را شروع نکردی و ادعیه حضرت گریهات هم گرفت، این اشکها یا از غصههایت است یا این که همان علاقه و باران بهاریست، باران بهاری به سرعت شروع می شود و رگبار می زند و به سرعت هم خاموش میشود.
بجای روضه:
یکی از عشقهای دنیا و عقبای من حبیب است.
الهی ما را حبیب غریبمان کن.
دوست دارم پیش از نوشتن از ضربان قلب عالم، وجود بیبدیل عشق ازلی و ابدلیام، از حبیب چند روایت مستند بنویسم. حبیب روز تاسوعا به کاروان رسید، پس روز نهم شمع حبیب را پیش از خورشید جمال دلربای یگانه عشق عالم روشن میکنم. ماجرای حبیب آدم را حسرت به جااان میکند.
بسمالله الرحمن الرحیم
اول: حبیب تنها کسی است که در عالم دوبار برای ارباب بیکفن جان داد، یکبار در جوانی، از شوق و عشق دیدار حسین(ع) از بام خانهاش پرت شد و مرد. وقتی ارباب بیکفن طفلی کوچک بود به دستور رسول خدا سر او را به دامن گرفت و حبیب برگشت...
(خوشا بحالت که به دست مسیح ما جان گرفتی)
دوم: حبیب با یک جمله دیوانه شد. حبیب جزء معدود کسانی است که به خواست ارباب به کربلا دعوت شد. شاید تنها کسی هم باشد که برایش نامه نوشتند، یا اینکه نامهای به سبک خاص نوشتند، در مستندات دو یا سه نقل از نامه ارباب ما به حبیب داریم، در همهشان یک جمله مشترک است: «من الغریب الیالحبیب»
(در برخی نقلها تنها این یک جمله در نامه بوده و در برخی دیگر شرحی از ماجرا را آقا برایش نوشته، و در یک نقل که دل آدم را ریشریش میکند، آقا نوشته که دلم برایت تنگ شده، میخواهم ببینمت. والسلام)
آه...
سوم:...... (نمیشه نوشت)
چهارم: اما الان، در زیارت حضرت ارباب بیکفن در برخی نقلها آمده که مستحب است از باب قبله برای زیارت وارد حریم شویم. از باب قبله که وارد شوی، اول باید به حبیب سلام دهی، بعد به زیارت ارباب بروی، بعد از زیارت هم برای خروج دوباره باید به حبیب سلام دهی و برگردی...
حبیب هنوز حبیب است...
الهی ما را حبیب، غریبمان کن.
و اما عمو جان دلبر ما، روحی فدا:
روضه نوشتن از کسی که دوستترش داری و شاید برایت همه چیز است، سخت است و وحشتناک.
روضههای مستندش را نمیشود حتی خواند.
ٱه...
باید سنگ بشی که بتوانی بخوانی چه برسد به دوباره نوشتنش.
السلام علیک ایها العبد الصالح
بسمالله الرحمن الرحیم
دیر رسیدن همیشه حسرت دارد. مثل این که دکتر باشی ولی چند ساعت دیر بالای سر بیمار برسی.
یا کسی باشی که تمکن مالی دارد و دیر متوجه بشی که یکی از نزدیکانات مشکل مالی زیادی داشته که برای تو آن نیاز چیزی نبوده است.
دیر رسیدن حسرت دارد...
گاهی هم آه...
داغدارترین قسمت ماجرا این است که وقتی که دیر رسیدی نزدیکان شخص مورد نظر، آن کسی که تو میتوانستی کمکاش باشی ولی نشد، را ببینی، خواسته یا نا خواسته شرمندهشان میشوی.
اگر با ادب هم باشی این داغ، داغدار ترت میکند و میخواهی هر طور شده جبران کنی.
وقتی ماجرای کوچه را برای خداوندگار ادب تعریف میکردند، این حسرت دیر رسیدن خراباش می کرد...
آه میکشید...
آه...
الحمدلله ربالعالمین جبران کرد...
شاید به آقا گفت، نبودم کوچه فدای مادرتان شوم ولی فدایت شدم...
آه...
.................
شکستن، بریدم، پاره شدن، زخمی شدن و متلاشی شدن هر کدام معنای خودش را دارد...
اگر این واژهها را برای سر متصور شوید، و بعد از هر کدام از واژهها یک سر اضافه کنید، مفهوم در دسترس تر میشود، مثل:
شکستن سر...
بریدن سر...
سیب را دیدهاید؟
اگر بخواهید با یک چاقوی بزرگ سیب را ببرید، با ضربهای آرام به دو نیم تبدیل میشود، حالا اگر بخواهید با دستهی چاقو ضربه محکمی به آن بزنید، متلاشی میشود...
در روایت آمده که بعد از خوردن عمود آهن سر آقا متلاشی....
آه...
کاش میشد، فریاد را هم نوشت...
علی لعنت الله علی القوم الظالمین
خدایا، زبونم لال، اگه قراره تو دامن صاحبمون بالبال نزنم، اقلا کاری کن توی جلسه عموجان سادات عزائیل بیاد دنبالم.
الهم عجل لولیک الفرج
اشعار عاشورایی:
این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت
اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقای عالمی
بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت
طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت
گفتم خدا به خیر کند قامت تو را
این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت
وقت نزول این بدن نا مرتّبت
مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت
معلوم شد عمود شتابش زیاد بود
بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت
اما هنوز دست تو را بوسه می زنم
این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت
................................
اطلاعرسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینکها و اطلاعرسانی تکتک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. در همین راستا نمونه یک، نمونه دو و سه انواع تبلیغاتی است که میتوانید، انجام دهید.
مدح عموجان و دلبر سادات، حجم حدود ۶۰۰ کیلو بایت
روضه با حجم حدود ۵۰۰ کیلو بایت
۹۲/۰۸/۲۳