اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

در اولین تبلیغ‌هایی که برای کتاب منتشر شد؛ آمده بود: «نشر «صهبا» رمان «چُغُک» را که مناسب رده سنی #نوجوان است با محوریت مبارزات مردم #مشهد و نقش «رهبر انقلاب» در آن منتشر کرد.»
گزینه برای مخاطب نوجوان بودنش عامل اصلی برای ایجاد رغبت در خواندنش بود.
کتاب قطع مناسب و قابل حمل خوش‌آیندی دارد. فارغ از تصویر سازی روی جلدش که با نگاه اول ذوق خواندن را کم می‌کند، تصویرسازی‌های درونی‌اش انصافا حال و هوای دیگری دارد و قطعا بهتر است.


این کتاب به گفته اهالی کتاب اولین کتاب در دسته‌بندی «سینمارمان»(۱ ) قرار می‌گیرد. شیوه جالبی که به خصوص برای مخاطب جذاب است و خستگی ناشی از یک باره خواندن کتاب را کم می‌کند.[البته بماند که در بخش‌های اولیه تصاویر عملا چنین کارآیی ندارند و متن تصاویر را دوباره روایت می‌کنند.]
اما این‌که کتاب برای مخاطب نوجوان نوشته شده است یا نه؛ می‌توان گفت که نه الزاما.
کتاب ماجرای روایت روزهای نوجوانی پسرکی است که به نحوی با آقا در جریان مبارزات ارتباط دارد. روایتی که به وضوح مشخص است در سال‌هایی دور از نوجوانی روایت شده و راوی(احتمالا نویسنده یا بازنویس یا...) سعی در تغییر و نوجوان‌پسند(نوجوانیزه کردن) متن نداشته است.

این‌که اتفاق‌های کتاب در دوره نوجوانی راوی اتفاق افتاده به تنهایی نمی‌تواند دلیلی برای نوجوانانه بودن آن باشد. این‌که می‌شد این کتاب نوجوانانه بشود یا نه؛ به نظرم با یک #بازنویسی تمیز می‌شد این اتفاق بیفتد.
به نظرم در بهترین حالت این کتاب می‌تواند برای نوجوانان اهل مشهد یک گزینه جذاب با گزینه همزادپنداری خوش‌آیند باشد.

چرا اسم کتاب «چغک» است؟ در بخشی از کتاب آمده؛ 
«جثه‌ام از همه انقلابی‌های مشهد کوچک‌تر است و هر کس مرا در جمع آنها می‌بیند، فکر می‌کند اشتباهی شده که من در جمع مبارزان درجه یک هستم؛ اما همین کوچک بودنم، باعث شده بتوانم مثل مبارزان بزرگسال، کارهای مهمی برای انقلاب انجام بدهم. به خاطر همین جثه کوچک و البته به خاطر زبر و زرنگی‌ام، بین بزرگان انقلابی مشهد، معروف شده‌ام به چغک!»





[1] در این نوع از روایت؛ تصاویر به کمک متن می‌آید و بخشی از داستان را تصاویر روایت می‌کند و کتاب را پیش می‌برد. 


سید مجتبی مومنی
۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یادداشتی به بهانه اکران مستند آقای دادستان به کارگردانی آقای اسلام‌زاده 
قصه از آن جا شروع می‌شود که کارگردانی به بخشی از ماجرای یکی از بی سر و صدا ترین سوژه‌های تاریخ انقلاب اسلامی می‌پردازد. شخصیتی که از ابتدای نهضت اسلامی حضرت امام پای کار بوده تا پیروزی و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان برای بلند کردن مسئولیت ها از پای ننشسته است.
مردی بی‌ادعا و بدون هیچ گونه خودخواهی و تمایلاتی نفسانی، تا جایی که انقلاب به او نیاز داشته تمام قد در وسط میدان بوده و هر از گاهی که به شیطنتی و کینه‌ای کنار گذاشته شده بدون سر و صدا و حاشیه به گوشه‌ای رفته است و...


سید مجتبی مومنی
۱۶ دی ۹۶ ، ۰۷:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

 همیشه برایم سوال بود که این فراز یعنی چه؟

#مصیبتا_ما_اعظمها_و_اعظم_رزیتها_فی_الاسلام_و_فی_جمیع_السماوات_و_الارض

اصلا مگر داریم؟  در اسلام و در همه آسمان‌ها و زمین. درک نمی‌کردم و شاید نمی‌توانستم تصور کنم.

صادقانه‌اش این بود که گاهی برای خودم تصوراتی داشتم، تصوراتی از خانواده‌های شهدا و یا.....

اما...

اما این روزها فهمیدم همه و همه‌اش توهماتی بود که هیچ چیز اش به واقعیت شباهت نداشته است.

 

#مویه_کردن زنان را دیده بودم.

چند سال قبل در ایام #عزاداری محرم؛ روزهایی بعد از دهه عاشورا در جنوب، به نظرم یکی از روستاهای بوشهر بود. این که زن‌ها روی زمین گرد بنشینند و ذکری را تکرار کنند...

ذکری شبیه ووی...ووی...ووی...

بعد با دست‌هاشان به صورت ضربدری به سینه بزنند، با دست راست به سینه چپ و با دست چپ به سینه راست، آن هم به طور هم‌زمان و ...

اما این مدل را ندیده بودم.

 

#خواهر رسیده بود به شهر و محله....

اما چه محله‌ای همه چیزش دیگر فرق کرده بود.

#مادر گفت که #برادر کجا ایستاده بود و دیوار از کدام طرف روی سرش افتاد...

مادر حتی یادش بود که پسرش چه فریادی کشیده و برای همیشه خاموش شده...

#خواهر شروع کرد...

اما گریه نکرد، شروع کرد به #مویه_کردن، با دستانش صورت می‌خراشید...

#می‌نویسم می‌خراشید و تو می‌خوانی می‌خراشید و نمی‌خواهم بگویم که روح و جان من هم خراشیده می‌شد...

 

#می‌نویسم می‌خراشید و تو می‌خوانی می‌خراشید و نمی‌خواهم بگویم بعد از یک‌هفته بعداز برگشته‌ام[بیش از دو هفته از آن روز] هنوز که دارم از آن روز می‌نویسم اشک نمی‌گذارد متن را درست تمام کنم...

 

#می‌نویسم می‌خراشید و تو می‌خوانی می‌خراشید و نمی‌خواهم بگویم که به خراشیدن دوم، صورت زنِ جوان پر از خون شد و آمد نشست وسط عده‌ای از زن‌ها که نشسته بودند روی زمین و همراهی‌اش می‌کردند.

 

آه #عمه_سادات...

 

🔻مادر نشسته بود بیرونه حلقه #مویه_کنان و خاک می‌ریخت به سرش. نه. نه؛ خاک نمی‌ریخت خاک می‌کوبید به سرش...

 

خستگی جابه‌جایی‌ها و نخوابیدن دیشب در مسیر توان جسمی‌ام را برده بود و حالا این مادر و دختر و زن‌های دیگر کوچه که بی‌امان صورت می‌خراشیدند و حداقل‌های روحم را می‌خراشیدند و پس لرزه‌های لعنتی که نمی‌گذاشت روی زمین آرام بنشینی ...

 

#مویه_کردن زنان را دیده بودم.

چند سال قبل در ایام #عزاداری محرم؛ روزهایی بعد از دهه عاشورا در جنوب، به نظرم یکی از روستاهای بوشهر بود. این که زن‌ها روی زمین گرد بنشینند و ذکری را تکرار کنند

...

اما این مدل را ندیده بودم.

از اشک و ترکیدن #بغضم گذشته بود نشسته بودم کنار دیوار #پس_لرزه می‌آمد یکی با زبان کردی گفت حاج آقا این دیوار سرت خراب می‌شود، اصلا دلم نمی‌خواست چیزی بشنوم و نا داشتم کاری کنم

من داشتم متن #روضه‌هایی که سال‌ها می‌شنیدم را می‌دیدم و...

امیرحسین* آمد، یقه‌ام را گرفت و بلند کردم و با فریاد کوبیدم به دیوار و گفت: لعنتی اومدی کار کنی یا گریه، این جوری یه روزم دووم نمیاری چه برسه یه هفته.

چقدر دستانش سنگین بود. راست می‌گفت باید سنگ می‌شدم تا فایده داشته باشم...

 

🔸رفتم پیش #مادر گفتم چادر داری؟

گفت نه. رفتم سراغ ماشین حمل چادر و برایش چادر گرفتم.

 

🔻همیشه برایم سوال بود که این فراز یعنی چه؟

#مصیبتا_ما_اعظمها_و_اعظم_رزیتها_فی_الاسلام_و_فی_جمیع_السماوات_و_الارض

فکر می‌کنم هیچ وقت نتوانم بفهمم که یعنی چه و اصلا توانایی در درک‌اش داشته باشم. فکر می‌کنم بهتر است که بماند، مثل #اسراری که قرار است صاحب‌اش همراه خودش بیاورد.

این‌که فقط ایشان صبح و شب خون گریه می‌کنند، حقیقتی از این جنس است...

 

پیام که منتشر شد مثل همه پیام‌ها بود. اما چند فراز داشت که حال و هوای دیگری داشت و طوری قدرت هل دادن داشت...

#درخواست_می‌کنم_بشتابید**...

این یعنی این که باید بروی و هر طور که هست. از همان ساعت‌های اولیه شروع کردم به پیام دادن به هر کسی که فکر می‌کردم به نحوی می‌تواند کاری کند و دستش به جایی بند است پیام دادم؛ پیام‌ام این بود:

کسی رو می‌شناسی که بتونه نیرو اعزام کنه کرمانشاه؛ عکاسی بلدم، کار متن و خبرم می‌تونم انجام بدم، دوره #امدادگری هم دیدم، هیچ کدومشم نشد حمالی ازم بر میاد.

 

تا ظهر که به سازمان انتقال خون رفتم برای #گروه_خونی اُ؛ بالاخره خبری شد، بسیجی داوطلب اعزام می‌کنند.

دقیقه ۹۵ بود که رسیدم به تیم و تقریبا یک نفر مانده به آخرین نفر سوار اتوبوس شدم.

وقتی رسیدیم به شهر قبل از هفت صبح بود بعد از سی و چند ساعت بعد از زلزله وارد شهر شدیم. چند ماشین سنگین داشتند سنگ‌هایی که از #رانش_زمین روی جاده افتاده بودند را جابه‌جا می‌کردند و راه را برای تردد هموار می‌کردند.

 

وارد شهر شدیم. #مردم در پارک #چادر زده بودند و عده‌ای هم روی زیر اندازی نشسته بودند. قرار شد در شهر بمانیم. محل استقرار مرکز اداری شهر بود. از #شهرداری تا دفتر راهنمایی رانندگی تا اداره ثبت املاک و حتی دفتر نماینده شهر #سرپل_ذهاب همه اش در همان دو تا ساختمان بود که زلزله شیرازه‌اش را به هم زده بود.

 

 تجهیزاتی نداشتیم #لباس_پلنگی و #چفیه. در شهر سه محله بیشتر از ۹۰ درصد تخریب داشت.

محله فولادی(بیشترین وسعت را داشت، همان که مسکن مهر هم در آن قرار داشت) سهم ما شد. وقتی رسیدیم، انگار هنوز کسی به آن‌جا نرسیده بود.

فقط #هلال_احمر و سگ‌های زنده یاب برای پیدا کردن احتمالی زنده‌ها و کسانی که احتمالا در بین #آوار مانده‌اند در روز قبل آمده و تقریبا کسی نمانده بود.

 

گفته بودند که شما کمک مردم کنید #هر_کاری دارند، از در آوردن وسایل مانده در خانه برای #اسکان شب تا #شنیدن حرف‌هایشان...

در کوچه‌ها می‌چرخیدیم و وارد خانه‌ها می‌شدیم با این‌که گفته بودند وارد نشوید، ساختمان‌ها سست اند و با هر پس لرزه امکان دارد که #روی_سرتان_خراب_شود، اما نمی‌شد بدون ورود به خانه‌ها کمکی کرد که وسایل را خارج کنند.

 

🔻#خواهر رسیده بود...

#مادر گفت که #برادرش کجا ایستاده بوده و دیوار از کدام طرف روی سرش افتاده....

 

 

 * از کسانی است که معتقد است از #سوریه زنده برگشته چون این‌جا کار بیشتری دارد، از بیشتر #شهدای_حرم خاطر داشت. آن چند روز حتی موقع خواب و غذا هم مشغول کار بود.

** از #همه‌ی کسانی‌که میتوانند به نحوی در سبک کردن بار مصیبت و جبران خسارت مؤثر باشند درخواست میکنم که به یاری آسیب‌دیدگان #بشتابند.

بخشی از پیام #آقا بعد از زلزله #کرمانشاه


سید مجتبی مومنی
۱۷ آذر ۹۶ ، ۰۸:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


در فرهنگ لغت در مورد واژه فوت چند ترجمه آمده است: 

فوت. [ ف َ ] (ع مص) از دست شدن. (تاج المصادر بیهقی). درگذشتن کار. (منتهی الارب ). گذشتن و از دست رفتن وقت کار. (از اقرب الموارد) 


🗓 اگر بخواهیم بر اساس این ترجمه به موضوع فوت و مرگ نگاه کنیم قضیه کمی فرق می‌کند. این یعنی اگر که فوت شویم در واقع زمان‌مان تمام شده است. اهمیت زمان و مواردی که برای آن صرف می‌کنیم را می‌توانیم بهتر بسنجیم. 


🗓تصور این‌که هر اندازه از وقت و زمانی که برای هر کاری صرف می‌کنیم در واقع جان‌مان را صرف این یا آن کار می کنیم؛ قضیه را کمی جدی‌تر می‌کند. اگر با این مدل به کارهای روزانه هان نگاه کنیم شاید در جان و عمری که برای هر کاری صرف می‌کنیم کمی خسیس‌تر شویم. تصور این‌که جان مان را در چه راهی و برای چه کس یا چه چیزی صرف می‌کنیم؛ ملاحظه‌مان را بیشتر می‌کند. 

حالا باید ببینیم که در طول روز جان‌مان را برای چه کارها یا حتی چه کسانی صرف می‌کنیم. 


🗓گاهی شنیدن صحبت‌های دیگران، گاهی همراهی برای کار یا مسیری و هر کدام از کارهایی که در طول روز انجام می‌دهیم؛ همه این‌ها در واقع جانی است که در مسیر زندگی روزانه از دست می‌دهیم. 

من فکر می‌کنم هر چه قیمت وقت‌مان برای خودمان بیشتر و با ارزش‌تر باشد در اطرافیان و حتی مدل تصمیم‌گیری‌های‌مان در ادامه مسیر زندگی هم تاثیر دارد. 


✅ بیایید تصور کنیم؛ زمانی که برای نماز می‌گذاریم؛ 

زمانی که برای زیارت عاشورا خواندن می‌گذاریم؛ 

زمانی که برای ذکر اهل‌بیت می‌گذاریم....


همه این‌ها و زمان‌هایی که پای تلویزیون و پای حرف‌های بی‌خود یا با خود دیگران می‌گذارانیم 

و...

و...

و...


⬅️فکر می‌کنم حالا با این مدل نگاه بتوانیم برای جانی که در طول روز صرف می‌کنیم، تامل بیشتری کنیم.

سید مجتبی مومنی
۲۴ مهر ۹۶ ، ۱۱:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

می‌گفت: دوستش دارم.
می‌گفتم: چرا؟
می‌گفت: درست مثل ماست. شاد است، می‌خندد و همه حرف‌هایش را هم می‌زند و از همه مهم‌تر این‌که درست مثل خودمان است.
«او» را می‌گفت.
با این که اصلا متوجه نشدم که منظورش از خودمان دقیقا چه کسانی بود، صرفا تایید کردم.
 ادای شادی هم برایش در آوردم به تایید.
کمی که فکر کردم دیدم من وقتی به او می‌رسم تنها ادای شاد بودن را برایش در می‌آورم، حتی اگر در بدترین شرایط کاری، درسی و زندگی‌ام باشم.
کمی که در احوال اطرافیانش دقت کردم، دیدم همه آن‌ها هم مثل من هستند؛ وقتی به او می‌رسند شادند و از همه چیز حرف می‌زنند و...
این یعنی این که همه اطرافیان ناخواسته بازیگرانی بودند که در برابر او احساس می‌کردند باید روی صحنه بروند و کارشان را به خوبی انجام بدهند. نقش‌های شاد و جذاب و پر حرف و دوست داشتنی.  
او هم حق داشت که تصور کند همه این اطرافیان دقیقا یک شکل اند.
حق داشت، مادر بزرگ را می‌گویم. با آن دل دریایی‌اش و با آن دعاهای بی‌‌انتهایی که تا هفت آسمان می‌رفت و با نتیجه بر می‌گشت.
شاید هم بخاطر همین صیقلی بودنش بود که همه را به آن اندازه زیبا می‌دید و همان‌طور که دوست می‌داشت.
اما من فکر می‌کنم بازیگران زندگی‌اش بازیگران قدری بودند که می‌توانستند با تمام وجود و با تمام قوا درست و حسابی بازی کنند و در سال‌هایی که بود او را مسحور بازی‌شان کنند.
 
نمی‌دانم با امروز چند سالی می‌شود که دیگر مادربزرگ نیست اما بازیگران اش هستند. آن‌ها دیگر نمی‌توانند به همان اندازه و به قدرت قبل بازی کنند، نمی‌دانم سن‌شان بالا رفته یا که انگیزه‌ای ندارند یا که چِ؛ اما هر چه هست دیگر این‌ها مرد صحنه نیستند.
 
«او» هم دارد این روزها از قالب‌اش در می‌آید نمی‌دانم بعد از چند سال ولی دارد می‌شود هم «او»یی که مادربزرگ چند سال قبل دیده بودش.
 

سید مجتبی مومنی
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

آقای هاشمی برای شخص من یکی از موجودات دوست داشتنی مبارز و فداکار در دوره‌های اول نهضت اسلامی و بعدها پیروزی انقلاب مبارک اسلامی است. انسانی که با مال و جان به معنی اتم کلمه در این راه قدم گذاشت و پایش ایستاد. فارغ از سال‌های آخر عمر ایشان که دیگر دوست ندارم برایش پسوند «مبارک» بیاورم چیزی حدود یک دهه- نمی‌توان خدمات ایشان را نادیده گرفت.

اما در این بین باید به یک موضوع مهم توجه کرد و آن هم تغییر ایشان بود. تغییری که باعث شد از آن مواردی که من به آن‌ها ارزش، آرمان و حتی اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی می‌گویم؛ فاصله بگیرد و در جاهایی حتی به مقابله با آن بپردازد. تغییراتی که توانست بعضی از اوقات او را در مقابل «ولی مطلق» قرار دهد. بدیهی است که این تغییرات خود خواسته بوده است؛ «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ».

فارغ از این که ریشۀ این خواست در چه بوده است و شاید آن‌قدر در درونیات ایشان وجود داشته که هر چه بگوییم تفسیر به رای خودمان باشد، نمی‌توان اصالت این خواست را رد کرد. این خواست و تغییرات‌اش آن‌قدر ملموس بود که اگر یک ورق کوتاه در صفحات اینترنتی و شبکه‌ها مجازی بزنید اختلاف نظرات ایشان را در مورد موضوعات زیادی می‌بینیم که از ابتدای دهه چهل و سال‌های مبارزاتی‌اش در نهضت غرورآفرین انقلاب تا سال‌های پایان عمرشان چرخش‌های معناداری کرده است. (مصداق‌های زیادی دارد)

فارغ از داعیه تکمیل نگاه ایشان طی این سال‌ها که نمی‌توان آن را مطرود دانست؛ این جهش نگاه و نظر را می‌توان متناقض از نگاه اولیه‌شان دانست. این تناقض تا جایی مشهود بود که حضرت آقا در پیام تسلیت‌شان به طور مستقیم از آقای هاشمی دوره نهضت به عنوان یار و رفیق یاد می‌کند و در عهد جمهوری اسلامی ایشان را همکارِ نزدیک می‌دانند: «...همسنگر و همگام دوران مبارزات نهضت اسلامی، و همکار نزدیک سالهای متمادی در عهد جمهوری اسلامی...» و «...او نمونه‌ی کم‌نظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنج‌دیدگان این راه پرخطر و پرافتخار بود.»

این‌ها یعنی این که این تغییر محسوس در شخص آقای هاشمی پیش آمد؛ روزی که در خطبه‌های نماز جمعه در دانشگاه تهران از فتنه‌گران حمایت کرد، شاید در انتهای افق تفکرات(یا خیالاتش) هم نمی‌دید که در روز تشیع‌اش دو دستگی باشد از حزب‌الهی‌ها و مردمی که دل‌شان برای هاشمی دوره نهضت و یار امام و رهبری تنگ شده بود و همان‌هایی که همان روز از از او به عنوان ابزاری برای اهداف‌شان استفاده کردند و از «پلۀ هاشمی» استفاده کردند.

تاکید حضرت آقا در نماز امروز: «بگو همه باید بخونن» را می‌توان یکی دیگر از دل‌سوزی‌های برادرانه و دوستانه ایشان در حق آقای هاشمی دانست. بدیهی است تعداد زیادی از کسانی که آن‌جا بودند نه هاشمی دوره نهضت را می‌شناختند و نه علاقه‌ای به هاشمی مبارز و زندانی کشیده دوره انقلاب داشتند. آن‌ها صرفا آقای هاشمی را می‌خواستند که در سال ۸۸ موضع‌گیری‌هایی را در برابر فتنه و جنبش سبزشان داشت. شاید بی‌راه نباشد که آقا خواسته باشند اقلا تعداد نمازگزاران بر پیکر مرحوم نیمی از جمعیت شرکت کننده در مراسم شوند نه عده‌ای قلیل که در زمین ورزش بودند.

 امشب اولین شب حیات دنیای دیگر ایشان است و شاید بتوان گفت که او به تاریخ پیوست. اما اگه به حال روز خودمان نگاه کنیم، همۀ آن‌هایی که مثل من ظاهری ولایی و حامی «ولی مطلق» داریم و حتی به اندازه یک صدم آقای هاشمی برای این نظام و انقلاب هزینه مالی نکرده‌ایم و شکنجه نشده‌ایم؛ او را ملامت می‌کنیم به خاطر این تغییرش حواسمان باشد که ممکن است ما هم روزی تغییر کنیم.

تغییری که می‌تواند ریشه در مال، حُبِّ فرزند و دوستی دنیا و موقعیت باشد. این یعنی این که مانند آقای هاشمی شدن سخت نیست، ممکن است ما هم روزی تغییر کنیم و خدا به سنت الاهی‌اش ما را در مسیر تغییر قرار دهد و ما داعیه‌داران ولی و ولایت از تریبون‌هامان به ستیز برخیزیم.

به نظرم باید از زندگی افرادی مثل آقای هاشمی درس گرفت و به خودمان تاکید کنیم:«من هم می‌توانم اکبر هاشمی رفسنجانی باشم».

سید مجتبی مومنی
۲۱ دی ۹۵ ، ۱۷:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

به احتمال زیاد شما هم ساکن آپارتمان هستید. بدیهی است که آپارتمان‌ها نمی‌تواند جایی برای بازی بچه‌ها باشد. آن هم با متراژهایی که این روزها داریم. 
بچه‌هایی که سن‌شان بالای دو سال شده و راه رفتن‌شان به خوبی و راحتی اتفاق می‌افتد و دوست دارند که هیچ‌جایی بند نشوند. حتی بدون اسباب بازی هم می‌خواهند راه بروند. 
چه برسد به این که سه چرخه، دوچرخه و یا اسکوتر هم داشته باشند. بدیهی است که وجود حیاط می‌تواند گزینۀ کار راه‌اندازی باشد. اما در خانه‌هایی که حیاط نیست و یا آنقدر کوچک است که بچه‌ها نمی‌توانند در آن بدوند چه؟
گزینۀ پیشنهادی پشت‌بام است. پشت‌بام‌ها یکی از گزینه‌های خوب برای بازی بچه‌هاست. حتی می‌توانیم برخی از برنامه‌های خانه را روی پشت بام داشته باشیم. این مورد برای تنها نبودن بچه‌ها و شریک بودن در برنامه‌هایشان موثر است. مثلا کتاب‌خواندن، صحبت‌های دو نفرۀ پدر و مادرانه، خوردن شام، میوه و حتی میان‌وعده‌ها. 
برای این کار هزینه هم لازم نیست. فقط چند اقدام مقدماتی می‌طلبد:
۱. یک جاروی حسابی (برای یک‌بار) 
۲. با توجه به گرم بودن هوا یک‌ساعت قبل از رفتن روی بام کف آن را خیس کنیم؛ این خیس کردن علاوه بر از بین بردن گرد و خاک به خنکای محیط کمک می‌کند.
۳. در جانمایی حواسمان باشد محل تهویه سرویس‌های بهداشتی در کنارمان نباشد.
۴. یک زیرانداز مناسب.
۵. خوردنی به مقدار لازم

از وجود خانواده‌تان لذت ببرید
سید مجتبی مومنی
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 این که عضو تشکلی باشیم که خاص باشد حس و حال خاصی هم دارد. این که این تشکل، تنها تشکلی باشد که حضرت آقا در آن نماینده مستقیم و منصوب خودشان را دارند، کمی حال و هوای آدم را بهتر می‌کند. این که سردوشی «نجات غریقی»(1) را حضرت آقا خودشان روی دوش‌مان نصب کنند رسما افتخار می‌آورد.

تشکلی که یکی از برنامه‌های سالیانه‌اش دیدار با رهبر و مقتدای مسلمانان جهان است. اعضای چنین تشکلی حق دارند که سر برآورند و با افتخار به خودشان و تشکل‌شان ببالند. صد البته همه این‌ها بار مسئولیت بر دوش آن‌ها را سنگین‌تر هم می‌کند. مسئولیتی که با سر دوشی آقا محکم‌تر هم شده است.

جایگاه دیدار رهبری برای بچه‌های انجمن اسلامی در هر دوره‌ای مطلع تجدید قوا و فراگیری فرمان فرماندۀ اعظم است. بدیهی است که در غیر از دیدارهای اختصاصی هم اعضا گوش به فرمان هستند و در مسیر قدم بر می‌دارند و خود را با اهداف و فرمان‌ها هماهنگ می‌کنند. اما ماجرای دیدار اختصاصی کاملا فرق می‌کند. دیدار اختصاصی همان مصداق فرمان برداری مستقیم است، امری که مستقیم ابلاغ می‌شود.

این دیدارها حال و هوای خاصی دارند، حال و هوایی خواستنی و شیرین هم برای مخاطبان هم برای شخص حضرت آقا. تا پیش از امروز، اول اردیبهشت‌ماه 1395، آخرین دیداری که بچه‌های انجمن اسلامی به‌طور اختصاصی با حضرت آقا داشتند؛ در اردیبهشت سال 89 بود. همایش به یاد ماندنی «وصال جانان» همان همایشی که شعرِ معروفِ: ابن الحسن فدایت، ای چشمه هدایت/ ایران ما ز نامت، دارد عطر ولایت/ روز وصل جانان، هنگام بیعت ماست/.... را تا همین روزها برای بچه‌ها ماندگار کرد.

اصولا اهل نصیحت کردن و یا از این دست صحبت‌ها نیستم، اما به عنوان کسی که با احتساب دورۀ دانش‌آموزی‌ام حدودا 14 سال با کم و زیادش، داعیه‌دار بچه انجمنی بودن دارم. از عضو تشکل و رئیس انجمن مدرسه تا هیئت مرکزی(چیزی شبیه قرارگاه فعلی) تا سردبیری نشریه آینده‌سازان و... را در کارنامه‌ام دارم؛ عمیقا معتقدم حضور در این دیدارها توفیقی است که روزی هرکس نمی‌شود؛ برادر عزیزم، خواهر ارجمندم قدر بدانید این دیدار را.

این دیدار صرف یک دیدار حضوری با رهبر کشور و یا عالی‌ترین مقام مملکتی نیست. دیدار با نائب امام زمان(عج) و ولی مطلق است. این دیدار به راحتی روزی هر کس نمی‌شود، اما اگر روزی کسی شود شیرینی‌اش بر جانش می‌ماند و در عین حال وظیفه‌اش را سنگین‌تر می‌کند.

شیرینی دیدار گوارایتان

حق مدد

(1)   اشاره به صحبت‌های آقا در دیدار با دانش‌آموزان انجمن‌های اسلامی در اردیبهشت 86 :« [شما] باید برای خود، نقش نجات غریق قائل باشد.»


پ.ن: این متن به عنوان یادداشت سردبیر در ویژه نامه؛ «بهار وصل»(ویژه دیدار اعضای اتحادیه های انجمن های اسلامی دانش آموزان با حضرت آقا) منتشر شد.

سید مجتبی مومنی
۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

دهۀ فجر و برگزاری جشنواره فجر در این دهه باید نوید بخش تولید آثار انقلابی و ارزشی برای نظام باشد. اما این امر فقط روی کاغذ و در سخنرانی های مسئولین وجود دارد. دیروز در یک خبر عجیب و شوک آور بادیگارد، ساختۀ ابراهیم حاتمی کیا از سه دسته بندی نامزدی در بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه و بهترین کارگردان حذف شد. این در حالی است که نتایج آرا در سینماهای مردمی تا روز هفتم برگزاری بعد از به ثبات رسیدن در روزهای قبلش چیز دیگری می گوید. مجموع آرا در هفت روز برگزاری جشنواره و اکران مردمی، به ترتیب حروف الفبا پنج فیلم «ابد و یک روز» اولین ساخته سعید روستایی، «اژدها وارد می شود» به کارگردانی مانی حقیقی، «ایستاده در غبار» ساخته محمد حسین مهدویان، «بادیگارد» فیلم ابراهیم حاتمی کیا و «بارکد» ساخته مصطفی کیایی را در فهرست بهترین فیلم های منتخب از نگاه تماشاگران قرار داده است.

حذف فیلم حاتمی کیا در سه بخش تضاد آشکار هیئت داوران و نگاه های مردمی است. این فیلم به اذعان بسیاری از سایر آثار نامزد شده در این بخش ها یک سر و گردن بالاتر است. فیلمنامه قصه گو و جذاب و کارگردانی صحنه های اکشن و هیجان انگیز که به شدت مورد استقبال مردم در سینما ها و البته منتقدین و اهالی رسانه در کاخ جشنواره قرار گرفتند. اما ظاهراً از نگاه داوران متخصص فیلمسازی چندان اهمیتی نداشته و نخواستند که ببینند. اگر چه پیش بینی می شد که ابراهیم حاتمی کیا از آن جهت که به جای تشکرهای متظاهرانه از مدیران سینمایی زبان به گلایه نسبت به رویکرد فرهنگی جشنواره و دولت باز کرده است مورد بی توجهی و بی مهری برگزارکنندگان جشنواره فیلم فجر قرار گیرد. اما واکنش این چنینی کمی دور از انتظار بود. این حذف از طرف سیستم برگزاری جشنواره به وضوح نشان دهنده میزان و آستانه انتقاد پذیری سیستم دولت، به عنوان برگزار کننده اصلی جشنواره است. این واکنش سرهنگی به یک اثر هنری تنها گوشه ای از مصداق های نگاه انتقاد پذیر دولت تدبیر و امید است. انتقاد کننده هایی که در هر دوره لقبی داشتند، این بار بریده می‌شوند. نکته جالب در مورد این موضوع واکنش هایی دیگران است. مثلا مسعود فراستی با توجه به این که یکی از منتقدین به داستان و روایت فیلم در روزهای قبل بوده است و معتقد بود می شد فیلم نامه و روایت داستان بهتر شود بعد از شنیدن خبر حذف شدن بادیگارد از این سه بخش، در برنامه هفت گفت: حق مسلم بادیگارد نامزدی در بخش جایزه بهترین کارگردانی بود، اصلا برایم قابل تصور هم نیست که چنین حقی نادیده گرفته شود. به نظر من به طور واضح حق او را داوری خوردند.

منوچهر محمدی تهیه کننده فیلم «امکان مینا» هم در واکنش به این اقدام، به خبرگزاری فارس، گفته است: دولتمردان آستانه تحمل خود را به اندازه ابراهیم حاتمی‌کیا و انتقاداتش بالا ببرند و نخواهند که او سطح اعتقاداتش را اندازه خواسته آنها پایین بیاورد. «بادیگارد» حاتمی‌کیا جزو آن دسته از آثاری است که می‌توانم برای دیدنش با زن و بچه‌ام به سینما بروم. از طرف دیگر اسامی برخی از نامزد ها در بخش های مختلف گزینه ای را در ذهن پررنگ می کند که ظاهراً سطح رفاقت فیلمسازان با برخی از اعضای هیئت داوران بیش از توان فنی فیلم ها بر روی نامزد ها و جوایز اثر گذار بوده و سرنوشت دریافت کنندگان سیمرغ های امسال جشنواره را رقم زده است.

در پایان یک سوال مهم مطرح می شود اگر قرار باشد در جشنواره ای که با عنوان مقدس فجر انقلاب اسلامی در ایام پیروزی انقلاب اسلامی برگزار می شود، آثار انقلابی با نگاه انقلابی حذف شوند پس در کدام جشنواره ها باید از چنین آثار تقدیر و قدردانی شود و انتظار تولید چنین آثاری در سینمای ایران از دیگران داشت؟ 

این مطلب با تغییر تیتر در اینجا منتشر شده است. 

سید مجتبی مومنی
۲۱ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

فیلم ابراهیم حاتمی کیا در حالی در جشنواره فیلم فجر اکران شد که از مدت های قبل رسانه ها و بعضا عوامل فیلم در مورد آن اظهار نظر کرده بودند. وجه اشتراک همه صحبت ها و نظرها تفاوت این اثر در فرم و ساختارش بود. در این بین عده ای هم به وجوه اشتراک محتوایی آن با فیلم آژانس اشاره کرده بودند. با این که موضوع این مطلب به فیلم و بررسی چگونگی ساخت و محتوای آن به طورخاص ارتباط ندارد، اما به نظر می رسد گفتن کلیاتی از فیلم خالی از لطف نباشد. خلاصه داستان در مورد ماجرایی یکی از فرماندهان حفاظت از شخصیت های سیاسی نظام است که به دلایلی ترجیح می دهد دیگر محافظ شخصیت های سیاسی نباشد و به همین دلیل به بخش حفاظت از شخصیت های علمی منتقل می شود و محافظ یکی از متخصصین در سازمان انرژی اتمی می شود.

فارغ از بازی های بسیار خوب بازیگران این فیلم، از پرویز پرستویی و مریلا زارعی گرفته تا بابک حمیدیان و کارگردانی استادانه حاتمی کیا؛ این فیلم دارای نکات قابل تاملی است. نکاتی که نمی توان آن را نادیده گرفت. مکالمات(دیالوگ) شخصیت های فیلم به گونه‌ای است که نمی‌توان به راحتی از آن گذشت. مکالمه‌هایی که همه‌اش از دغدغه و آرمان های کارگردان است که می‌خواهد با مخاطبش از آن‌ها حرف بزند.  حاتمی کیا در این فیلم به نرمی و با آرامش نکته هایش را می گوید، حرف هایی که از انقلابی بودن و دغدغه هایش نشات می گیرد. حرف هایی که یک نسل اولی انقلاب و پایدار به آرمان‌هایش می‌گوید. انتقادی که به وضعیت اجتماعی و نگاه به جوانان دارد؛ از فضایی که در بین مدارس و جوان ها حاکم شده و کم توجهی ای که به این نسل می شود. حاتمی کیا با نشان دادن پارکی در نزدیکی مدرسه دخترانه و توزیع آزادانه مواد مخدر در بین دانش آموزان و اعتراض نکردن مردم به این روند و نگاه مسئولانه بازیگر اول فیلم با عصبانیت به این موضوع می پردازد.

استفاده از حیدر خیبری و حیدر موتوری و قیاس این دو را می توان یکی دیگر از مواردی دانست که دغدغۀ یک رزمندۀ انقلابی است. آن هایی که دوره جنگ را درک کرده اند، می دانند که بعد از جنگ چه اتفاق هایی برای رزمندگان پیش آمده است. چند دستگی بعد از جنگ، چند دستگی هایی که شاید آن قدر فاصله ایجاد کرده بود که حتی عده ای از این دوستان دیروز دشمنان امروز شدند و... چند دستگی که باعث شد تا رزمنده ها و نسل جنگ نتوانند آن چیزی را که باید به نسل های بعد انتقال دهند.

کارگردان از سیاست بازی و بازی های سیاسی هم می گوید از سیاست مدارانی که طی این سی و اندی سال بعد از پیروز انقلاب اسلامی تولید شده اند و در مقابل در ازای هر چند میلیون تنها چند دانشمند هسته ای وجود دارد. کارگردان در بخش هایی از فیلم محکم و با اقتدار و منتقدانه بر سیاست زدگی بخش های دولتی نظام می کوبد. این بخش از فیلم را دیگر نمی توان صرفا دغدغه انقلابی دانست. این بخش دغدغه ای است که خیلی از اقشار مردمی دارند و انتقادی همه گیر است.

به نظر نگارنده، حرف های انقلابی کارگردان در این اثر آنقدر زیاد است که می توان آنها را در قالب چند یادداشت شفاهی از دغدغه های نویسنده تدوین کرد. با اینکه این فیلم پر متن و پر دیالوگ نیست، اما توانسته به خوبی محتوایش را منتقل کند.

با اوصافی که از این فیلم نوشته شد، یکی از موارد تامل برانگیز در مورد فیلم استقبال مردمی از آن است. با این تعاریف به نظر می رسد که استقبال های مردمی نباید از این فیلم جدی باشد اما، واکنش ها به این فیلم چیز دیگری بود. استقبال مردمی از این فیلم در سینماهای محل اکران و حتی حاضرین در کاخ جشنواره فیلم فجر(برج میلاد) بسیار دیدنی بود، طوری که ساعت ها برای دیدن فیلم صف انتظار تشکیل شده بود. با این که عده ای از منتقدین معتقدند که اسم حاتمی کیا و بعضا بازی های جذاب بازیگران این فیلم تاثیر زیادی در دیده شدن این اثر دارد، اما نمی توان موضوع این فیلم را از عوامل توجه مخاطب به این اثر ندانست.

 

سید مجتبی مومنی
۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر