اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

چند روز قبل جناب آقای حسینی (به قول آقای دلاوری، مجری برنامه‌ی صرفا جهت اطلاع: اولین مردی که در جهت شفاف‌سازی فعالیت‌های اقتصادی دولتی‌ها دست خود را دراز کرد)، کنفرانس خبری داشت. به ابتدا و انتهای این جلسه و هدایایی اهدا شده یا نشده به خبرنگاران‌‌اش کار نداریم، به نظرم می‌رسد از جمله مواردی‌ست که به امثال من ارتباط ندارد.   ایشان در بخشی از صحبت‌های خود به دفاع از جشنواره‌هایی که توسط وزارت مطبوع‌اش برگزار شد، پرداختند. در مورد جشنوارهای فجر که برگزار شد و از سلامت آن گفتند. به نظرم ایشان معتقد بودند که در این جشنواره‌ها شئون اسلامی مراعات می‌شود و بعضا خبرنگارها هستند که با ترویج اکاذیب و انتشار مطالبی مثل این‌که در جشنواره‌ی موسیقی آقا و خانم یک‌دیگر را بوسیدند سعی در خدشه دار کردن این جشنواره‌ها یا به نوعی فعالیت وزارت ارشاد را دارند. راست‌ش وقتی این عکس‌ها را دیدم، به نظرم آمد شما هم ببینید، شاید شما هم معنای رعایت شئون اسلامی را متوجه شوید. این تصاویر مربوط به کنفرانس‌های خبری جشنواره فیلم فجر است که عوامل محترم فیلم در آن حاضر می‌شوند. البته قسمت آخر هم اختتامیه‌ی جشنواره است.
سید مجتبی مومنی
۱۶ اسفند ۸۹ ، ۱۱:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
حضور دولت‌های اروپایی و غربی از زمان‌های دور در خاورمیانه مشهود بوده است. از دولت بریتانیا (انگلیس)، فرانسه گرفته تا دولت ایالت متحده‌ی آمریکا در این منطقه حضور داشته‌اند و داعیه کدخدایی بر این ممالک دارند. به نظر می‌رسد می‌توان علت این حضور مستمر یکی از این موارد باشد: 1-      این توهم قدرت و آقا بالاسر بودن آن‌ها احساسی حقیقی و درست است و تنها به مصلحت!! ساکنان این سرزمین‌هاست و می‌خواهند ادای دایه مهربان‌تر از مادر را دربیاورند. 2-      مزه‌ی تلخ، نفتِ شیرین آن‌قدر به مذاق آن‌ها خوش آمده است که تحمل دوری از این ماده‌ی حیاتی برای‌شان نا ممکن شده است. 3-      ترس آن‌ها از حکومت آخر الزمان و حضور حضرت عدالت‌گستر زمین آن‌قدر زیاد است، که طبق تحقیقات خود آن‌ها از این سرزمین ظهور می‌کند، دست از این سرزمین بر نمی‌دارند، تا در اوهام خود شاید بتوانند کاری بکنند.    اما مسئله‌ی مهم این است که کنگر خورده‌اند و لنگر انداخته‌اند و در همه‌ی امور هم مثل نخود آش وارد می‌شوند. مصر یکی از این سرزمین‌ها و پتانسیل‌های آمریکا بوده که به عنوان نیروی مکمل از منافع آمریکا دفاع می‌کرده است. حوادث اخیر که به فضل الهی منجر به فرار نوکر سینه‌چاک آمریکا، نامبارک مصر شد، بهانه‌ایست که اشاره‌ای کوتاه داشته باشیم به این‌که چرا مصر و چرا خاورمیانه؟ یکی از دلایلی که می‌توان در مورد مصر به آن اشاره کرد نقش آمریکا و اسرائیل در این جریان است. آمریکا که در حوادث مصر دچار سردرگمی شده است، توانایی تصمیم‌گیری را ندارد. مصر قسمتی از خاورمیانه میانه است، حالا این سوال مطرح می‌شود که خاورمیانه کجاست؟ تنها برای توست، باورکن!! نگاهی کوتاه به اهمیت خاورمیانه و علاقه‌ی دولت‌های غربی به مردمان این سرزمین! حضور دولت‌های اروپایی و غربی از زمان‌های دور در خاورمیانه مشهود بوده است. از دولت بریتانیا (انگلیس)، فرانسه گرفته تا دولت ایالت متحده‌ی آمریکا در این منطقه حضور داشته‌اند و داعیه کدخدایی بر این ممالک دارند. به نظر می‌رسد می‌توان علت این حضور مستمر یکی از این موارد باشد: 1-      این توهم قدرت و آقا بالاسر بودن آن‌ها احساسی حقیقی و درست است و تنها به مصلحت!! ساکنان این سرزمین‌هاست و می‌خواهند ادای دایه مهربان‌تر از مادر را دربیاورند. 2-      مزه‌ی تلخ، نفتِ شیرین آن‌قدر به مذاق آن‌ها خوش آمده است که تحمل دوری از این ماده‌ی حیاتی برای‌شان نا ممکن شده است. 3-      ترس آن‌ها از حکومت آخر الزمان و حضور حضرت عدالت‌گستر زمین آن‌قدر زیاد است، که طبق تحقیقات خود آن‌ها از این سرزمین ظهور می‌کند، دست از این سرزمین بر نمی‌دارند، تا در اوهام خود شاید بتوانند کاری بکنند.    اما مسئله‌ی مهم این است که کنگر خورده‌اند و لنگر انداخته‌اند و در همه‌ی امور هم مثل نخود آش وارد می‌شوند. مصر یکی از این سرزمین‌ها و پتانسیل‌های آمریکا بوده که به عنوان نیروی مکمل از منافع آمریکا دفاع می‌کرده است. حوادث اخیر که به فضل الهی منجر به فرار نوکر سینه‌چاک آمریکا، نامبارک مصر شد، بهانه‌ایست که اشاره‌ای کوتاه داشته باشیم به این‌که چرا مصر و چرا خاورمیانه؟ یکی از دلایلی که می‌توان در مورد مصر به آن اشاره کرد نقش آمریکا و اسرائیل در این جریان است. آمریکا که در حوادث مصر دچار سردرگمی شده است، توانایی تصمیم‌گیری را ندارد. مصر قسمتی از خاورمیانه میانه است، حالا این سوال مطرح می‌شود که خاورمیانه کجاست؟   خاورمیانه کجاست؟ خاورمیانه منطقه‌ایست که شامل سرزمین‌هایی بین دریای مدیترانه و خلیج فارس می‌شود. خاورمیانه بخشی از آفریقا قسمت زیادی از آسیا، و در بعضی موارد جزئی از آفریقای شمالی شمرده می‌شود. این ناحیه گروه‌های فرهنگی و نژادی گوناگونی از قبیل فرهنگهای ایرانی، عربی، بربرها، ترکی، کردی، اسرائیلی و آسوری را در خود جای داده‌است. بسیاری از تعریف‌های «خاورمیانه» - چه در کتاب‌های مرجع و چه در اصطلاح عامیانه - آن را ناحیه‌ای در جنوب غربی آسیا و دربرگیرنده‌ی کشورهای بین ایران و مصر معرفی می‌کنند. با اینکه بخش بیشتر کشور مصر (به جز صحرای سینا) در آفریقای شمالی واقع شده ولی آن را جزو «خاور میانه» می‌دانند. شاید اگر به چند جنبه‌ی دیگر از خصوصیت‌های خاورمیانه اشاره کنیم، دلیل اهمیت مصر مشخص‌تر شود.   اهمیت خاورمیانه در چیست؟‌ فاتحان جنگ‌های جهانی اول و دوم عمدتا چند کشور اروپائى و آمریکا بودند، این‌ها براى این منطقه‌ى مهم خاورمیانه یک سیاست تثبیت‌شده‌اى داشتند؛ چون این منطقه، هم از لحاظ موقعیت سوق‌الجیشى مهم است، منطقه‌ى اتصال آسیا و اروپا و آفریقاست، هم یکى از بزرگترین انبارهاى نفت عالم است - که نفت، شریان حیاتى همه‌ى قدرتهاى صنعتى است که بر دنیا مسلطند - هم از لحاظ ملت‌ها، اینجا داراى ملت‌هاى کهن، ریشه‌دار و با سوابق تاریخى است؛ لذا براى این منطقه یک سیاستى را اتخاذ کردند. آن سیاست عبارت بود از اینکه در این منطقه باید کشورهائى، واحدهاى سیاسى‌اى وجود داشته باشند که این خصوصیات را داشته باشند: اولا ضعیف باشند؛ ثانیا با یکدیگر دشمن باشند، مخالف باشند، با هم کنار نیایند، نتوانند اتحاد بکنند - لذا دیدید سیاست تقویت ناسیونالیسم عربى، ناسیونالیسم ترکى، ناسیونالیسم ایرانى در طول سال‌هاى متوالی دنبال شد - ثالثاً حکامشان از لحاظ سیاسى، دست‌نشانده باشند، مطیع باشند، زیر بار قدرتهاى غربى بروند، حرف گوش‌کن باشند؛ رابعاً از لحاظ اقتصادى مصرف‌کننده باشند؛ یعنى نفتى را که تقریباً مفت از چنگ اینها خارج میکنند، پول همان نفت را باز خرج واردات کنند، خرج مصرف کنند تا کارخانه‌هاى غربى رونق بگیرد؛ خامساً از لحاظ علمى عقب‌افتاده باشند، اجازه‌ى پیشرفت علمى به آنها داده نشود. اینهائى که من عرض میکنم، سرفصل است. هر کدام از اینها حقیقتاً یک کتاب شرح و تفصیل دارد. چطور در ایران ما، در بعضى کشورهاى دیگر، از توسعه‌ى علم، تعمیق علم جلوگیرى میکردند. ملتهاى این منطقه، از لحاظ فرهنگى، مقلد محضِ اروپائى‌ها باشند؛ از لحاظ نظامى، ذلیل و آسیب‌پذیر و ضعیف باشند؛ از لحاظ اخلاقى، فاسد باشند، دچار انحطاطهاى گوناگون اخلاقى باشند؛ از لحاظ مذهبى هم کاملاً سطحى و قانع به مذهب فردى و احیاناً مذهب تشریفاتى باشند. این تصویرى بود که آنها از این منطقه براى خودشان درست کرده بودند، براى این سیاستگذارى کردند؛ شاید استراتژیستهاى غربى هزارها ساعت نشستند درباره‌ى این مسائل مطالعه کردند، فکر کردند، برنامه‌ریزى کردند، آدم‌هایشان را اینجا در کشورهاى این منطقه معین کردند و به وسیله‌ى آنها کارها را انجام دادند. با این تحلیل میشود رفتار رضاخان را درست فهمید، رفتار محمدرضا را فهمید، رفتار مصطفى کمال ترکیه و دیگران و دیگران را فهمید. این، برنامه‌ى اینها بود.   انقلاب اسلامی در خاورمیانه موفق هم شدند. تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، جز در برهه‌هاى کوتاهى از زمان، آن هم در بخشى از این مسائل، موفق شدند. فقط در یک برهه‌هاى کوتاهى، حالا در مصر مثلاً در یک چند سالى یک حکومت ملى سر کار آمد، در ایران یک جور دیگر، در جاهاى دیگر یک جور دیگر؛ لیکن عموما به طور مطلق که نگاه میکنیم، در همه‌ى این بخشها اینها پیشرفت کردند، تا قبل از انقلاب. اما ناگهان حادثه‌ى بزرگى، انفجار عظیمى رخ داد که همه‌ى اوضاعِ اینها را به هم ریخت. یک مرد عالم، برجسته، حکیم، فقیه، مجاهد، شجاع، خطرپذیر و نافذالکلمه به نام امام خمینى در ملت ایران ظهور کرد که حقیقتاً ظهور این مرد، حضور این مرد، تربیت این انسان بزرگ، کار خدا بود. این تقدیر الهى بود که یک چنین اتفاقى بیفتد. مردم ایران هم آماده بودند، استقبال کردند، پذیرفتند، خطرها را به جان خریدند، وارد میدان شدند، جانشان را دادند، مالشان را دادند، امتحان خوبى پس دادند؛ لذا انقلاب اسلامى به وجود آمد. همه‌ى این حسابها به هم ریخت، این محاسبات خراب شد، دچار اختلال شد. انقلاب اسلامى در ایران، قوى ظاهر شد و قوى ادامه پیدا کرد.[1]   دوست‌داران خاورمیانه!! در این‌که خاورمیانه یک منطقه استراتژیک است و نمی‌توان این مسئله‌ی مهم را نادیده گرفت شکی نیست. اما باید دید نگاه غربی‌ها به این مسئله چگونه است؟ آیا غربی‌ها و هم‌پیمانان آن‌ها هم نگاهی دوستانه به خاورمیانه دارند؟ آن‌ها می‌خواهند برای کمک به اهالی این منطقه بشتابند؟ این دایه‌ی مهربان‌تر از مادر چه می‌خواهد؟ برای شرح این مسئله یک مثال کوچک را به یاد بیاوریم. مثال از یک کشور که روزی بلخ و هرات تا ایالت قفقاز را شامل می‌شد و به هر علتی توسط این دایه‌های مهربان‌تر از مادر کوچک و کوچک‌تر شد.[2](2) ایران. جمهوری اسلامی ایران، تا وقتی که خواسته‌های این ممالک تامین می‌شد، نفت چند دلاری را تا ده برابر قیمت‌گذاری می‌کردند، تا وقتی که می‌توانستند از این سفره بی‌حساب بلمبانند، لبخند به لب و مهربان بودند. وقتی که دیگر مردم نخواستندشان، تحریم‌ها شروع شد. واقعا باور کردنی‌ست که آمریکا تنها و تنها برای کمک به مردم عراق به این کشور وارد شده است؟ چرا وقتی که صدام دیکتاتور مشغول قتل عام و غارت مردم بود، و نفت آمریکا به صورت روزانه چند صد بشکه لیتر تحویل نفت‌کش‌های آمریکایی و هم‌پیمانان‌ش می‌شد[3] (3) صدایی از این مادر مهربان در نیامد؟ چرا بعد از چند سال اشغال عراق به بهانه‌ی برقراری صلح و امنیت، وقتی قرار می‌شود که مردم انتخابات برگزار کنند و برای خود حکومت و رئیس جمهور انتخاب کنند، حجم بمب‌گذاری‌ها و نا امنی‌ها تا 30 در صد بیشتر می‌شود؟[4] (4) البته از این دسته مثال‌ها در مورد افغانستان، پاکستان، ترکیه، و... هم می‌توان آورد. این‌ها همه‌اش از نشانه‌های علاقه‌ی غرب و هم‌پیمانانش به ساکنان خاورمیانه است. 1-       حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای، 15 بهمن ماه 89، نماز جمعه‌ی شهر تهران   [2]- اشاره به قراردادهای ننگینی که منجر به فروش زمین‌های مملکت توسط حکام بی‌لیاقت شد که تقریبا در همه‌ی آن‌ها نقش مستقیم و غیر مستقیم، دول غربی مشهود است. [3]  -  کتاب شبیه صدام (مجموعه‌ی خاطرات میخائیل رمضان/ میخائیل رمضان معلمی عراقى‌ست ‏که به خاطر شباهت شگفت‏آور به صدام در سال 1979 توسط یکى از نزدیکانش به حزب بعث معرفى و پس از انجام عمل‏جراحی تا سال 1997 نقش صدام را در عرصه‏هاى اجتماعى، سیاسى و نظامى بازى کرد. وی در همین سال با کمک‏ کُردهای عراق و سازمان سیا به ترکیه فرار کرده و از آن‏جا به ایالات متحده‏ رفت.) مترجم: محمدنبی ابراهیمی/ چاپ سوره مهر. [4] - گزارش واحد مرکزی خبر
سید مجتبی مومنی
۱۰ اسفند ۸۹ ، ۱۲:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در سفرهای استانی نماینده‌ی رهبری به استان‌های کشور چند برنامه‌ی ثابت وجود دارد. یکی از این برنامه‌ها دیدار ایشان با خانواده‌ی یک شهید دانش‌آموز است. برنامه‌ای که در آن مسئول اتحادیه‌ی استان، سرگذشت پژوهان شهید مربوط و تعدادی از دانش‌آموزان نماینده‌ی رهبری را همراهی می‌کردند. در سفری که ایشان به استان آذربایجان شرقی داشتند، آخرین برنامه‌ی روز اول دیدار با خانواده‌ی شهید حسن جنگجو بود. متنی که می‌خوانید روایتی کوتاه از این دیدار است. در عمق دریای زاگرس در سفرهای استانی نماینده‌ی رهبری به استان‌های کشور چند برنامه‌ی ثابت وجود دارد. یکی از این برنامه‌ها دیدار ایشان با خانواده‌ی یک شهید دانش‌آموز است. برنامه‌ای که در آن مسئول اتحادیه‌ی استان، سرگذشت پژوهان شهید مربوط و تعدادی از دانش‌آموزان نماینده‌ی رهبری را همراهی می‌کردند. در سفری که ایشان به استان آذربایجان شرقی داشتند، آخرین برنامه‌ی روز اول دیدار با خانواده‌ی شهید حسن جنگجو بود. متنی که می‌خوانید روایتی کوتاه از این دیدار است.   پای ثابت سفره نماز مغرب که تمام شد، بچه‌های حوزه‌ی علمیه حضرت ولی‌عصر(عج) در اطراف حاج‌آقا جمع شدند. صحبت‌ها و سوالات شروع شد. با توجه به این‌که برنامه‌ی سفر از قبل تنظیم شده بود، برنامه‌هایی که در جریان سفر با تاخیر مواجه می‌شدند به برنامه‌های بعدی لطمه وارد می‌کرد و باعث به تاخیر افتادن آن می‌شد. برنامه‌ی آخر بازدید از منزل شهید بود، برنامه‌ای که پای ثابت سفرهای استانی نماینده‌ی رهبری در اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان است. بازدید از منزل شهید حسن جنگو یک شهید که در ابتدای دوره‌ی دبیرستان بود. ظاهرا دوبار برنامه‌ی دیدار به تاخیرهای ربع و نیم ساعته خورده بود. شاید به همین دلیل بود وقتی که رسیدیم، صدای خوردن قاشق ها به بشقاب و بوی غذا می‌آمد. خانه‌ای با دل‌های دریایی درب ورودی خانه یک درب کوچک بود به قیاس و اندازه که بخواهم بکویم مانند درهای خانه‌های قدیمی بود که برای افرادی که کمی قد بلند تری دارند باید کمی از قد سرشان کوتاه کنند. حیاط کوچکی که در کنار آن فرش موزاییک‌ها را کنار زده بودند تا خانه‌ی چند گل و یک درخت شود. هوایی پاییز در آن نقطه آن‌قدری سرد بود که یاران درخت آن را ترک کرده بودند. از درب که وارد شدیم، چند پله بود که با فرش‌های عرض کم مفروش شده بودند و در انتظار قدم‌هایی مهمانان بودند. بعد از گذشتن از پله‌ها وارد یک اتاق شدیم. اتاقی که مخصوصو مهمان‌ها بود. چه قدر خوب است که خانواده‌ها اتاق همان‌شان، تصویر شاهدشان را هم می‌گذارند. دریک طرف یک عکس شهید بود یک عکس بزرگ که معلوم بود، کار دسته یک طراح است که با فتوشاپ عکس کوچک و حتما سیاه و سفید حسن را رنگی کرده است. لپ‌هایی که گل انداخته‌اند و رنگ پوستی که بین زرد و سفید خردلی‌ست و حتما طراح را موقع در آوردن رنگ خسته کرده‌است. طاقچه‌ای بود که، یک تصویر نقاشی شده از شهید جنگو را با افتخار بالای سر خود نگه داشته بود. از قیافه‌ی نقاشی معلوم بود که تصویر قدیمی‌ست یک چیز دیگر هم در گوشه‌ی سمت چپ‌ش آرم جهادسازندگی (همان جهاد و کشاورزی امروز که زاده‌ی ادغام جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی است) بود، که از قدمت آن خبر می‌داد. میزبان‌ها آمدند اولین کسی که از طرف خانواده شهید وارد سالن شد، برادر بزرگ شهید بود. کسی که با مهربانی وارد اتاق شد و از به مهمان‌ها خوش‌آمد گفت: موهای سفید و چروک‌های صورت‌ش به ذهنم القا شد، که حتما باید پدر شهید باشد. مسئول اتحادیه‌ی استان ایشان را معرفی کرد. این مرد برادر یزرگ شهید بود. پدرشان به رحمت خدا رفته بود. بعد از چند دقیقه مادر شهید وارد شدند، مادری که با زبان ترکی و بدون لهجه‌ی فارسی صحبت می‌کرد. وظیفه‌ی ترجمه در این گونه دیدارها به عهده‌ی مسئول اتحادیه‌ی استان بود که صحبت‌های مادر شهید را برای نماینده‌ی رهبری و صحبت‌های ایشان را برای خانواده‌ی شهید ترجمه کند. مادر از بچه‌های بسیج گلایه کرد برای این‌که وصیت‌نامه‌ی شهید را برده‌اند و برنگردانده‌اند. برادر و داماد خاناده هم که تازه به جمع‌مان پیوسته بودند، با توجه به ناگهانی شدن دیدار از منزل شهید گفتند که آن‌ها نمونه‌ای داشتند و اگر می‌دانستند می‌آوردند. مادر از دوره‌ی مبارزات زمان شاه شروع کرد. از اعلامیه‌هایی که در دست حسن بود و نباید به دست ماموران می‌افتاد. از این‌که حسن را دست‌گیر کردند و چون مدرکی از او نداشتند مجبور شدند او را آزاد کنند. مادر ادامه داد از دوره‌ی درسی‌اش تعاملات با خانواده تا زمان جنگ. روزهایی با حسن شاید سخت‌ترین لحظات عمرش را برای‌مان تعریف کرد. از آن روزی که حسن بعداز زحمت فراوان توانسته بود، از پدرش رضایت‌نامه بگیرد، ولی در مسجد به او مشکوک شدند. حسن نمی‌دانست که چه باید بکند. مادر را به عنوان ضامن با خود همراه کرد و این‌جا مادر در مسجد از طرف خودش و پدر اعلام رضایت کرد. شاید این موقع که مادر بغض خود را فرو خورد ما هم که از زبان ترکی چیزی بلد نبودیم، فهمیدیم که در جمله‌هایش با خدا چیزی گفته است. بغض مادر اشک میهمانان را هم درآورد. اشک‌هایی که آرام‌آرام بر گونه‌ها می‌نشست. مادر ادامه داد از حضور چمران در تبریز گفت و این‌که حسن با چمران آشنا شد. مادر ادامه داد و گفت که چمران هم برای حسن ضامن شد. دکتر چمران ضامن‌اش شده بود برای این‌که از آشپزخانه به خط برود. برادر کوچک‌تر شهید در همین موقع وارد شد. مادر هم گفت: این برادر به همراه شهید حسن به جبهه می‌رفتند،‌ برادر بزرگ‌تر هم تنها می‌رفت. دعاگوی رهبر انقلابیم مادر تاکید داشت که حسن همیشه می‌گفت پشت امام را خالی نکنید. بعد از امام هم ما همیشه دعاگوی رهبر انقلاب هستیم. به فرمایشات ایشان هم عمل می‌کنیم و پای‌بند هستیم. ترجمه‌های آقای خلفی تمام شد. برادر شهید که برای آوردن چای به بیرون از اتاق رفته بود، با دفترچه‌ای آمد. دفترچه‌ای که شهید وصیت‌نامه‌اش را در آن نوشته بود. وصیت‌نامه در بین دست‌ها می چرخید. وقتی دفترچه به دست نماینده‌ی رهبری رسید، صفحه‌ای را باز کرد و شاید خطاب به جمع گفت: «ببینید شهید در این‌جا هم نوشته به فرمان امام تا آخرین لحظه به عنوان نائب برحق امام زمان(عج) عمل کنید.» نماینده‌ی رهبری بعد از صلوات ابراز خوش‌حالی کردند و گفتند که خاطره‌ی شیرینی برا‌ی‌مان می‌ماند. حاج‌آقا از حی بودن شهدا گفتند و علت‌های موفقیت علمی و سیاسی کشور در جهان را مرهون شهدا دانست. ایشان در مورد مقام مادر و به خصوص مادر شهید گفتند. صحبت‌های نماینده‌ی رهبری که تمام شد، چای را که آوردند. اصرار مادر شهید به این بود که اگر چای را نخورید نمی‌توانید از خانه‌مان بروید. قبل از این‌که بخواهیم منزل شهید را ترک کنیم، نماینده‌ی رهبری یک جلد کلام‌ا... مجید به عنوان یادگار به خانواده‌ی شهید اهدا کردند.
سید مجتبی مومنی
۱۱ آذر ۸۹ ، ۱۳:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
روزهای تولد روزهای خوبی‌ست، شاید هم بد. فکر می‌کنم بد یا خوب بودن‌ش به خود شخص بستگی داشته باشد. به این‌که احساس خوبی برای خودش دارد یا این‌که نه. به نظر من این خوش‌حالی یا ناخوش‌حالی بستگی به این دارد که در مدتی که از خدا عمر گرفته از خودش راضی بوده یا نه؟ در زندگی آدم موفقی بوده یا؟ مهمان‌های تولد هم طبیعتا کسانی‌اند که دوست‌شان دارید یا دوست‌تان دارند. از اعضای خانواده‌تان اند یا از.... عکس‌هایی که می‌بینید از تولد حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین‌خاتمی‌ست، رئیس جمهور دولت اصلاحات است.
سید مجتبی مومنی
۰۸ آذر ۸۹ ، ۱۶:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
فکرش را بکنید برای دیدار آقا رفته باشی، حتما سعی می‌کنی لباس‌های مرتب و تمیزی می‌پوشی. حتی بدانی که در بین سیل جمعیت همه‌اش چروک می‌شود. به انتهای خیابان فلسطین جنوبی که رسیدیم، نم‌نم باران کاملا شاعرانه به صورت‌مان می‌خورد ما هم با دوستان از برخی هم‌کلاسی‌های سابق در دانشگاه گرفته تا دانش‌آموزان عضو تشکل‌ها مشغول حرف زدن بودیم. یکی از دوستان با اصرار مرا جدا کرد و گفت: «بجنب سید، دیره» وارد صف منتظرین برای ورود شدیم. ذره‌های باران کمی درشت‌تر شد و سرعت عبورشان از لابلای شاخه‌های درختان بالای سرمان هم بیشتر. اصلا در این موقع دیگر آدم به فکر لباس‌های‌ش نیست، موهای‌مان که همه‌اش خیس شد، از پشت عینک هم تار می‌دیدم. باران که تندتر شد، بعضی‌ها کمی از حدود صف‌ها جابه‌جا می‌شدند و نوبت را رعایت نمی‌کردند، صدای بعضی‌ها در آمد که «برادر حق‌الناسه، کجا می‌ری؟».   دو نفر که دو تا چتر داشتند، چند ده نفری را در زیر چترهاشان را می‌پذیرفتند. بنده‌های خدا این ثواب‌شان تبدیبل به کباب شد، چون در ورودی درب از ورود چتر جلوگیری می‌شد. ابتدای صف دانش‌آموزانی بودند که از سازمان دانش‌آموزی بودند، این را می‌شد، از روی آرم سازمان دانش‌آموزی که روی کاورهای دو رنگ سفید و سبز مغز پسته‌ای که پوشیده بوند، پیدا بودند. باران که شدیدتر شد، دعا می‌کردیم که این محافظان زودتر کار بازدید بدنی را تمام کنند تا نوبت به ما برسد. راهرویی که به ستون یک بود به هفت جایگاه، برای بازرسی می‌رسیدیم، یعنی ما هفت نفری کار یک صف را انجام دادند. خدا خیرشان بدهد چند نفری را اضافه کردند، که بچه‌ها زیاد خیس نشوند. از بازرسی که گذشتیم، تفاوت‌مان شروع شد. احساس وجدان درد بود که به بهانه‌ی کارت جایگاه ویژه از کنار صف جا کفشی‌ها عبور کردم. کفش‌هایم را در دست گرفتم و تا درب حسینیه جلو رفتم. از کوچک‌ترین و آخرین درب حسینیه از منتهای آن وارد شدیم. کارت ورود را تحویل دادیم، به مسئولی که کارت را گرفت (با شیطنت خاصی) گفتم: حالا از کجا ثابت کنم که کارت‌ام ویژه بوده؟ خندید و گفت: از این درب که وارد شی، دیگه لازم نیست که به کسی ثابت کنی. از درب که عبور کردم، وارد راهرویی شدم که یک‌طرف آن دیوار مرمری و یک طرف دیگر آن صندلی‌های پلاستیک آزمایشگاهی بود. صندلی‌هایی که در آزمایشگاه‌ها برای انتظار می‌نشینند، صندلی‌هایی که شاید چون سبک‌اند و قابل حمل مورد استفاده‌اند. هنگام عبور از سیل جمعیت بچه‌ها، به آن‌ها نگاه می‌کردم، یاد روزهایی که در بین همین جمعیت بودم و تحت فشارهای طولی و عرضی شکل عوض می‌کردم. بچه‌ها چند دسته بودند، دسته‌ای لباس‌های بسیج دانش‌آموزی، عده‌ای لباس سازمان دانش‌آموزی و تقریبا همه‌شان سربندهایی با رنگ سبز فسفری بسته بودند. ساعت 9:10 دقیقه بود که ظرفیت حسینیه تکمیل شد و این یعنی شعارها آغاز شدند. «ای پسر خامنه منتظر تو هستیم» این شروعی بود برای حدود بیست دقیقه‌ای شعار که توسط یک دانش‌آموز بر روی میله‌های حائل هدایت می‌شدند. دانش‌آموزی که لباس معمولی پوشیده بود و نمادی از تشکل خاصی در لباس‌اش نبود. جایگاهی که برای آقا تدارک دیده بودند، بالا بود این یعنی جمعی زیادی آمده و یا این‌که کسی قرار نیست برای هرگونه عرض ادب و ابراز احساسات کسی جلو برود. نکته‌ی جالب این بود که از وزیر آموزش و پرورش، نماینده‌گان محترم رهبری در دانش‌گاه‌ها و اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان خبری نبود. فهمیدیم که آقا جلسه‌ای با این آقایان دارند و معنی این خبر این بود که می‌توانیم از رسیدن آن‌ها به عنوان ورودی‌های قبل از آقا باخبر باشیم. هنوز چهل دقیقه تا ساعت ده مانده بود که کم‌کم صدای شعارها کم شد و هر از گاهی صلواتی برای سلامتی امام زمان(عج) و مقام‌معظم‌رهبری می‌فرستادند. گاهی هم بعضی‌ها با حس ناسیونالیستی‌شان برای اعضای تشکل و شهدای تشکل خود صلوات می‌گرفتند. بسم‌ا... قاری قرآن که شروع شد، صاحبان دوربین‌هایی که تا قبل از آن رو به جمعیت ثابت مانده بودند، و با تنهای‌شان هم‌دم بودند، آمدند. ‌کسانی که ثبت لحظه‌های به یاد ماندنی از وصال جانان را به عهده دارند. قرائت قرآن ضربان قلب را تندتر می‌کرد، چرا که نشانه‌ای از نزدیک شدن لحظه‌ی دیدار است. قاری خیلی خوش‌سلیقه بود، سراغ سوره‌ی لقمان رفت و از نصایح لقمان به پسرش خواند. تشویق قاری و صلوات بچه‌ها مقدمه‌ای بود برای مداح. مداحی که از حضرت صاحب(عج)، شهدای دانش‌آموز و دانشجو بخواند. انتهای مداحی بود که چهره‌های جدیدی به جلوی جایگاه آمدند، که دستگاه ضبط صدا داشتند، (وویس ریکوردر) دوربین‌های دیجیتالی‌شان هم همراه‌شان بود. این یعنی این‌ها خبرنگارند و آمدن آقا نزدیک‌تر شده است. یکی دو تا از این عکاس‌ها روی داربست‌هایی که دربین جمعیت کار گذاشته بودند، مستقر شدند. با کنجکاوی به اطراف سرک می‌کشیدم، یکی از نکته‌های جالبی که دیدم، این بود که روی بالکنی که قرار بود آقا بیایند دو درب وجود داشت که یکی از آن‌ها حفره‌ای مستطیل شکل داشت، که در آن یک دوربین کار گذاشته بودند. شاید این به این دلیل بود که بتوانند نمای کامل جمعیت را ببینند. مشغول دیدن و شاید بررسی اطراف بودم که وزیر آمورش و پرورش و نمایندگان رهبری آمدند. همان موقع بود که آقا آمدند. همه بلند شدند و جمعیت منفجر شد، شعارهای متفاوتی را فریاد می‌زدند که نمی‌توانستی تشخیص بدهی دقیقا کدام شعار را می‌گویند. همه‌ی جمعیت از خود بی‌خود شده بودند. نگرانی محافظان کمی بیشتر شد، به سمت جمعیت آمدند و شاید می‌خواستند آن‌ها را کنترل کنند، ولی نیروهای مردمی و مسئولین بچه‌ها آن‌ها را کنترل کردند. مرگ بر ضد ولایت فقیه شعاری بود که با مشت‌های گره‌کرده بود که بلند می‌شد، آقا برای بچه‌ها دست تکان می‌دادند و به سمت صندلی‌شان رفتند، همه را به نشستن دعوت کردند. آقا نشستند ولی جمعیت هم‌چنان شعار می‌داد. یکی از مسئولین هماهنگی که در طول ورود و خروج‌ها مهمانان را راهنمایی می‌کرد، با صلواتی که از پشت میکروفن خواست همه را ساکت کرد. این سکوت با بسم‌ا... آقا همراه شد، که دانش‌آموزان بسیجی وارد عمل شدند. «آسمانی رهبرما...» شعری که به صورت دسته جمعی با یک مربی تمرین کرده بودند را اجرا کردند، بچه‌ها به صورت پله‌ای ایستادند. ردیف‌های اول نشسته، و ردیف‌های دوم تا آخر در حالت نیم‌خیز روی زانوها و آخری‌ها هم ایستاده بودند. ‌گروه سرود چند صد نفری بسیجی‌ها دوازده دقیقه‌ای میدان‌دار جلسه بودند، تا این‌که با سه تکبیر سرودشان را به پایان بردند. آقا شروع کردند. بسم‌ا...الرحمن‌الرحیم آقا بدون مقدمه وارد بحث سیزده ابان شدند. از نماد بودن آن گفتند و معنی نماد. گفتند که این روز تاریخی وقایعی در خود دارد که از سال 1343 و با تبعید امام آغاز شد و تا سال 1358 نتیجه داد. آقا از نقش جوانان برای رسیدن به اهداف و قله‌‌های پیش‌رفت گفتند و جوانان و دانش‌آموزان را عامل مهار فتنه‌ی سال  گذشته دانستند. جلسه که تمام شد، یکی از کسانی که در ردیف اول نشسته بود، از اقا چفیه خواست که چفیه‌ی آقا را به او دادند و این یعنی شروع یک.... ‌
سید مجتبی مومنی
۱۲ آبان ۸۹ ، ۱۶:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از حضرت میرزا جواد آقای ملکی تبریزی نقل شده است، که فرمودند: خداوند بزرگ در چنین روزی زمین را برای سکنای فرزندان آدم و زندگی بر روی آن آماده فرمود، و روزی‌های ما و نعمت‌های پروردگار در چنین روزی گسترش یافته است؛ روزی‌ها و نعمت‌هایی که از شماره بیرون است و کسی را یارای شکر آن نیست. و اگر تو در بزرگی شأن دحوالارض اندیشه نمایی حیرت‌زده خواهی شد. و از این‌جاست که انسان عارف و مراقب روز دحوالارض، در برابر همه این نعمت‌های گوناگون، شکری بر خویشتن واجب می‌بیند، و چون به قلب خویش مراجعه می‌کند، می‌بیند که حتی بر ادای حق ناچیزی از آن همه نعمت‌ها توانا نیست.   یک روایت از یک نفر من کودک بودم که شب بیست و پنجم ذی‌القعده با پدرم در خدمت امام رضا(ع) شام خوردیم. آن‌گاه آن حضرت فرمود: امشب حضرت ابراهیم(ع) و حضرت عیسی(ع) متولّد شده‌اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است، پس هر که روزش را روزه بدارد، چنان است که شصت ماه را روزه داشته است. از حضرت علی(ع) روایت است که فرمود: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در روز بیست و پنجم ماه ذی‌القعده، روز دحوالارض بوده است. و هرکس این روز را روزه بدارد و شب آن را به عبادت بپردازد، به پاداش عبادت صد‌ساله رسیده است؛ عبادت صد ساله‌ای که روز‌های آن را به روزه و شب‌های آن را به عبادت گذرانیده است. و هر جماعتی که در این روز گِرد هم ایند و به ذکر پروردگار بپردازند، پراکنده نخواهند شد مگر آنکه خواسته‌های آنان برآورده خواهد شد و در این روز هزاران رحمت از سوی پروردگار نازل می‌شود که نودونه درصد آن از آنِ کسانی است که روزش را به روزه و ذکر مشغول باشند و شبش را به احیا و عبادت».
سید مجتبی مومنی
۱۱ آبان ۸۹ ، ۰۷:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
توفیقی‌‌ست همراهی نماینده‌ی رهبر انقلاب در سفرهای استانی. شاید جز روزهای خوش، پربرکت و البته روزهای پرکار و بسیار خسته کننده (به لحاظ جسمی) در زندگی‌ام هم باشد. سفر به استان آذربایجان و همراهی با ایشان از خوش‌آیند‌ی‌هایی بود که وصف‌ش به قلم (شاید هم صفحات کی برد) نمی‌آید. در سفر به استان‌ها معمولا یکی از برنامه‌های ایشان، حضور در گلزار شهدای انقلاب علی‌الخصوص شهدای دانش‌آموز است. در آخرین سفر (7-9 مهرماه 1389) مهمان استان آذربایجان غربی بودیم، در مزار شهدا با صحنه‌ای مواجه شدم که ترجیح می‌دهم تنها عکس‌ش را بگذارم که ببینید.   این در حالی‌ست که شاید این عکس ناشنوا بودن این پدر رانشان ندهد. حتی نمی‌تواند بگوید که با چه دقت و ظرافتی سنگ مزار پسرش را می‌شست. ................................................. پ.ن با این‌که معتقدم که این جمله را نخ‌نما کرده اند، ولی برای‌م این سوال هم‌چنان وجود دارد که: «بعد از شهدا چه کرده‌ایم؟»
سید مجتبی مومنی
۱۳ مهر ۸۹ ، ۱۲:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
هر واکنش جوابی‌ست به یک کنش. این از جمله قانون‌هایی‌ست که از نیوتن گرفته تا هم عصرهای ما به این موضوع معتقدند، و جزء سرفصل‌های درس فیزیک هم هست. حدیثی هم داریم که حضرت می‌فرمایند: ملامت ابتلاء می‌آورد. یعنی این‌که اگر کسی را در مورد، موضوع، اخلاق یا خصیصه‌ای ملامت کنید، خودتان به آن دچار می‌شوید. این مورد از جمله مواردی‌ست که بسیار به آن برخورد کردم. به نظرم می‌آید که شما هم اگر دقت کنید، به آن برمی‌خورید. سعی کنید، در مورد دیگران به راحتی اظهار نظر نکنید. اصلا فرقی نمی‌کند که این اظهار نظر کردن‌ها، حتما به زبان آورده شود و در یک جمع چند نفری گفته شود، گاهی می‌شود که در یک جمع دو یا سه نفری هم حرف می‌زنیم و کسی را ملامت می‌کنیم. گاهی در جمع دوستان خودمان و دوستان شخصی که لب به ملامت او باز کرده‌ایم؛ حرف می‌زنیم. البته در همین موقع تنها چیزی که انسان آفریده به سراغ آدم می‌آید، توجیه. توجیح می‌آید سراغ‌مان از انواع مختلف آن و به شیوه‌های مختلف، مثل این‌که می‌گوییم، نیت‌مان اصلاح طرف است و خیر. یا این‌که می‌گوییم، جهت شناساندن طرف مورد ملامت است که می‌گوییم. حالا با توجه به این‌که قانون کنش و واکنش وجود دارد و این که هر عملی را عکس العملی‌ست و هر کنشی را واکنشی، همه‌ی این‌ها یعنی این‌که ملامت نکنید که ملامت‌تان نکنند، و با این‌کار باعث نمی‌شوید که با ملامت کردن شما، دیگران به عیب‌های شما مبتلا شوند. .....................................
سید مجتبی مومنی
۱۷ شهریور ۸۹ ، ۱۱:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
سید مجتبی مومنی
۲۳ تیر ۸۹ ، ۰۸:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم‌ا... الرحمن‌الرحیم استاد ارجمند جناب آقای علی مطهری نماینده‌ی محترم اصولگرای!! شهر تهران سلام‌علیکم پیرو وقایع اخیر و عکس‌العمل‌های حضرت عالی پیرامون حوادث روز 14 خرداد ماه بر خود لازم دانستم، تا چند نکته‌ای را خدمت‌تان یاد آور شوم. شما در قسمت انتهایی یادداشت خود در 15 خرداد 89 (فردای برگزاری مراسم ارتحال) که در سایت‌های خبری از جمله سایت (تابناک) منتشر شد، آوردید: «آقایانی که اصرار به شبیه‌سازی حوادث امروز با حوادث صدر اسلام دارند، آیا صحیح می‌دانند که آن‌ها و دارودسته‌شان را به سپاه عمر سعد و ابن‌زیاد تشبیه کنیم؛ که در روز عاشورا با ایجاد سروصدا، اجازه نمی‌دادند نوه‌ی پیامبر(ص) سخن بگوید؟» مگر نه این‌که در روز قبل (مراسم ارتحال امام) علاوه بر آقای رئیس جمهور، حضرت آقا هم این قیاس را داشته‌اند؟ شما در ابتدای یادداشت، از کلمه‌ی «آقایان» استفاده کردید، همه‌ی آن‌هایی که دوره‌ی دبستان را گذرانده‌اند می‌دانند، که آقایان به کسانی بیش‌از یک نفر گفته می‌شود. اگر تنها منظورتان آن افراد بوده است، پس جایگاه نوه‌ی پیامبر در کجاست؟ از فردی که تکیه‌زدن بر جایگاه استادی در دانشگاه را یدک می‌کشد، چنین افتضاحی بعید است. شما چند روز بعد در یک یادداشت اصلاحی با تیتر: «آرزوی قطع پیوند خانواده شهید مطهری با رهبر انقلاب را به گور می‌برند» سعی در ماله‌کشیدن در رفتار قبل خود را داشته‌اید. در یک توجیه ناشیانه می‌نویسید: «منظور من، از کلمه «آقایان» کسانی‌ست که در یک سال گذشته، از اصل کلی بیان شده توسط رهبر گرانقدر انقلاب سوءاستفاده کرده و می‌کنند و با فرصت‌طلبی و تطبیق آن اصل کلی بر مصادیق دلخواه خود، در صدد حذف همه رقبا و مخالفان خود از صحنه انقلاب هستند.» حال با فرض محال صحیح بودن توجیح شما، این سوال پیش می‌آید، چرا این یادداشت شما دقیقا فردای مراسم از سایت‌ها منتشر می‌شود؟ جابگاه نوه پیامبر کجاست؟ مگر منظور شما انتخابات و رقبای انتخاباتی نبوده است؟ آقای مطهری! شما در نامه‌ی دوم آورده‌اید: «آنچه در حرم امام رخ داد قطعا ضد انقلاب را خوشحال کرد و از جمله سازمان منافقین با خوشحالی وصف ناشدنی این اتفاق را «نشان دهندۀ اختلاف عمیق میان باندهای حکومتی» خواند. کسانی که خود را «بصیر» می‌نامند چگونه همراه با دشمن‌ترین دشمنان انقلاب چنین به وجد آمده و این بار شادی دشمن را دلیل نادرستی عمل خود نمی دانند؟» اگر شما از اوضاع مطلع نیستید، برای چه داعی‌دار اطلاعید و اگر نیستید برای چه دست به دامن ابزار کذب می‌شوید. کدام گروه و یا رسانه‌ی غربی از اتفاق رخ‌داده در حرم امام هنگام صحبت‌های آقای سید حسن خمینی ابراز شادی کردند؟ آن‌ها به‌طور کامل این دوستان را از نظام و انقلاب منقطع و مال خود می‌دانند، برای مثال بی‌بی‌سی در خبرنامه‌ی روزانه‌ی خود یک خبر کامل از تمام جریان روز 14 خرداد کار می‌کند، و در آن ابراز ناراحتی می‌کند که چرا در لحظات هرچند کوتاه صحبت‌های سیدحسن‌خمینی اشکال در پخش تلویزیون‌های دولتی پیش می‌آید، بی‌بی‌سی با جهت‌دهی کامل اقدام مردم را از پیش تعیین شده می‌خواند وآن را به جریان دولت ربط می‌دهد، همان‌کاری که شما کردید. تلویزیون آمریکا و صدای اسرائیل هم به نوعی از پیش‌آمدن این جریان اعلام ناراحتی کرده‌اند.  شما به عنوان کسی که داعیه‌دار حمایت از مردم هستید، حتی ذره‌ای هم برای شعور این مردم، ارزش قائل نیستید. آیا می‌توان بر همین اساس و نظر جنابعالی مبنی بر عدم توان تصمیم‌گیری مردم، انتخاب حضرت عالی را که توسط همین مردم صورت پذیرفته‌است، را جریان‌دار خواند و زیر سوال برد؟ فرزند استاد! فکر می‌کنید، که این جمله‌ی حضرت آقا در شان شما فرموده‌ شد؟، و مثل سندی لایزال در مورد شما باقی می‌ماند. این‌که آقا فرموده‌اند: که «یکی از بخت‌های آقای مطهری این است که فرزندان ایشان در جمع آوری و حفظ اصالت و نشر آثار ایشان این قدر جدی هستند.» چه مفهومی را برداشت می‌کنید. البته اگر با همان منطق خود که لفظ آقایان را توجیه نکنید من برای‌تان این‌کار را انجام می‌دهم. آقا در کلام‌شان به فرزندان حضرت استاد اشاره می‌کنند و نمی‌فرمایند، علی. آقا در مورد آثار و به اصلاح بخت شخص استاد اشاره دارند و در هیچ‌جا از علی مطهری نگفته‌اند که شما آن را به عنوان یک برگ برنده به پیشانی خود چسبانده‌اید. خدا عاقبت ما و شما را ختم به خیر و سعادت کند، و انش‌ا... آرزوی لبخند رضایت حضرت حجت‌ابن‌الحسن روحی له‌الفدا را به گور نبریم.
سید مجتبی مومنی
۲۵ خرداد ۸۹ ، ۱۴:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر