اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

همه آن هایی که رفته‌اند، گفته‌اند؛ ولی من هم‌چنان هیچ نمی‌فهمم. خاصیتی است که تاکنون هیچ‌کس نه توانسته آن را شرح دهد و طوری از تصاویر بگوید و آن‌ها را بسازد برای این که منتقل شود به دیگری. شاید هم برای این باشد که هر کدام برای دیدن و شنیدن آن باید برویم. باید ببینیم که این راه چه‌قدر درد و سختی داشته... ...دارد تاب و توان نوشتن بیش از نیست و دل بی‌قرارم جز تمنای دعا هیچ نمی‌خواهد... عازم کربلایم همراه خیل زائران پیاده‌ای که می‌خواهند چند روز مانده به اربعین؛ به یاد سفری سخت در هزار و اندی سال قبل همراه جانه شریف عمه جان سادات، روحی فدا، شوند...
سید مجتبی مومنی
۲۶ آذر ۹۲ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


متولد 1360 است. به نظر تیر ماهی هم باشد.

حدودا  120 کیلو وزن

متاسفانه و صد افسوس که مجرد است و تک فرزند هم.

عواطف اش در حد گنجشک کوچک روی دیوار هم رشد نکرده است.

زود ناراحت می‌شود، زود دعوا می کند و زود هم آشتی می‌کند.

داعیه هایی به وسعت اقیانوس هند دارد و ...

 

 

سید مجتبی مومنی
۲۲ آذر ۹۲ ، ۱۸:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
عصر بود. برعکس دو جلسه قبل که کمی قابل تحمل‌تر و شاید ملیح و لبخندزنان آمده بود، این‌بار کمی خشن و شاید دمق. آمد و رفت سر جایش نشست. دو زانو، نه چهار زانو و راحت. حتی کت‌اش را هم در نیاورد، برعکس دو جلسه قبل. بسم الله را گفت و شروع کرد: ببینید خانم.... آدم وقتی می‌خواد بره تلویزیون هم بخره، ظاهرش براش مهمه و کلیات کاربری‌اش، بعدش می‌ره دنبال ریز آپ‌شن‌ها و امکاناتش. اگر شما توی چند جلسه قبل با کلیات مشکل دارید که هیچ؛ ولی اگر کلیات رو قبول دارید دو یا سه ماه‌تون چیه؟ دخترک که تا قبل از صحبت، مثل همیشه آرام با رج‌های فرش بازی می‌کرد و دقیق گوش می‌داد، جا خورده بود. با چشمانی متحیر به مرد نگاه کرد و برعکس همیشه که نگاه از او می‌دزدید خیره به چشمانش ماند؟ دو سه ماهه چی؟ این که شما فرمودید اگر لازم باشد دو یا سه ماه فکر کنم اشکال دارد یا نه؟ و این که پسرتان ناراحت می‌شوند یا نه. شما در این سه جلسه کلیات منو دیدید، ظاهر و اصول اعتقادی و فکری را هم مکشوف و ریز توضیح دادم، شما اگر با کلیات موافید دو سه ماهتان چیست؟ اگر تا الان زیر 50 درصد از معیارهایتان را داشتم، مشخص است؛ چون من که جادوگر نیستم و بضاعتمم زیاد نمی‌شود. همینم که هستم. اگر این طور است من رفع زحمت می‌کنم نه نیاز است وقت شما را بگیرم و نه وقت خودم و خانواده ها را. - اگر بیش از 50 یا 70 درصد است می‌شود بشینیم و ادامه بدهیم؟  دختر خنده‌ای شیطنت‌وار زد و دوباره آرام شد؛ - من صرفا پرسیدم. با توجه به اینکه... خانم، خواهر بزرگتر من، دو سه ماه پاسخ‌شان طول کشید من صرفاً سوال کردم. مرد که در حالت استندبای نشسته بود، نفس آرامی کشید و به پشتی‌اش تکیه داد و زانوها را شل کرد: -خب حالا که موضع‌مان معلوم است، رضایت و میزان نمره ما به کجا رسید؟ بالای 50، بالای 70 یا بالای 90؟ این آخری را که می‌گفت لبخند زد و مهربان‌تر شد. بگویید تا ما هم بدانیم کجای کاریم؟ دختر لبخندی زد و گفت، خب تا اینجایش خوب بود. - یعنی چند از صد؟ - عدد که... (مکثی کرد و چیزی نگفت)؟ - اگر عدد نگویید از کجا بفهمم که کجای کاریم! دختر مِنُ و منی کرد و گفت، هفتادوپنج. مرد که انگار گل از گلش شکفته بود، فیروزه‌ی کنار عقیق‌اش را از دست راست در آورد و به سمت دخترک خیز برداشت: - این باشد امانت دست شما تا بعد. آن روز، امروز بود؛ روز سوم صفر چند سال قبل، سالروز ولادت امام باقر(ع). آن مرد من بودم و آن دخترک، الان همسرم است. روز ولادت امام باقر(ع) جواب مثبت گرفتیم، روز ولادت امام کاظم(ع) محرم شدیم، روز ولادت پیامبر(ص) عقد شدیم و روز ولادت امام رضا(ع) ازدواج کردیم. (این هم کارت ما که پشت و رویش این شکلی بود، البته همه‌اش تقریبا کار خودمان بود و نه خریدنی از بازار، به قول عزیزی احساس و دل را که از بازار بخری نمی‌شود.)   پ.ن۱) نمونه‌ی مومن از نوع کیظ؛ گفت: من هر ماه چند درصد از حقوقم را می‌گذارم در یک حساب دیگر به اسم حساب امام زمان(عج) - گفتم یعنی چی؟ - خوب پول رو می‌گذارم به اسم ایشون هر کاری هم که قراره انجام بدم از حساب ایشون انجام می‌دم. مثلا کسی کمکی خواست، بیماری داشت، به گرفتاری خورد. - خوب این که می‌شه با حساب خودتم بکنی؟ - آره خوب ولی این‌طوری همه‌ی این کارها به نیابت امام زمان(عج) انجام می‌شه و... پ.ن۲) گاهی وقت‌ها دعا چقدر با معرفت است، انصافا آدم جلویش کم می‌آورد؛ بعد شام دستانش را بالا آورد و گفت: خدایا شکرت تو که انقدر خوبی و همه چیز زندگی ما رو به این خوبی و آسایش فراهم کردی، همه چیزای ما رو بخاطر خوبی خودت دادی. حتی غذا هم بهمون می‌دی، فکر می‌دی برای ایده و توان می دی برای پول در آوردن، بیا یه کار دیگه هم بکن. با خنده گفتم چیه ماشین می‌خوای یا خونه حالا؟ رو به من کرد و گفت: نه بببابا. دوباره رو به بالای سرش کرد و گفت بیا و وقتی هم خواستی ما رو بکشی، باز برای خودت بکش. بکش برای خودت باز از روی خوبی‌ات برا ما.    پ.ن۳) این هم مرتبط به این پست است.
سید مجتبی مومنی
۱۵ آذر ۹۲ ، ۱۰:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
تا حالا شنیده بودم که این موجودات از لحظه ورود در تمام وجوه زندگی اثر گذارند، اما این بار نه شاید برای اولین بار به چشم دیدم و شاید نا منظم و نا خوشایند بودن آن هم برایم دوست داشتنی بود. سایه‌ی که دیده نمی‌شود ولی موثر است. کوچولوی داستان ما امروز 47 روز زندگی‌اش است. (جهت حفظ حریم و ارزش پدر و مادر مهربان او که دوستان عزیز ما محسوب می‌شوند و دعا می‌کنم و امیدوارم این پست را نخوانند، از آوردن اسم آن‌ها خود داری می‌کنم) یوسف مهمان چهل و چند روزه خانه است. خانه‌ای که هیئت ما بود. هیئت خانگی‌ است. صبح های جمعه با جمعی دوست داشتنی و مدل برگزاری خاص و بعضا خوشایند. آن قدر خوب که اگر شب قبل هم حدود 3 ساعت خوابیده باشی، حاضری که کله سحر بلند شوی و خودت را از ابتدای جلسه برسانی. این هفته کلا حال و هوای هیئت فرق می کرد تم صدای گریه ناز دانه قطع و وصل می شد، انصافا دوس داشتم سخنران اول زودتر حرف‌اش تمام شود. هنگام سخنرانی دوم؛ یوسفِ جاان، در جای مخصوص‌اش کنار در ورودی هیئت خوابیده بود. آن‌قدر معصوم و دوس داشتنی خوابیده بود که من دو باری که خواستم وان‌یکاد بخوانم به آخرش نرسیدم. آخر کار رفتم از جایی که نبینم‌اش خواندم و فوت‌اش کردم. سایه این نازنین در کل خانه موجود بود. از خاک مانده کنار میز سخنران و رو میزی کج و معوج‌اش معلوم بود که یا کار مرد خانه است یا این‌که نرسیده‌اند به کارها گرفته تا شمع‌های روی تاقچه‌ها که خاموش بود، روی میز سخنران هم اصلا نبود. (سال قبل این شمع‌ها را خانم خانه و مادر این روزها مرتب می‌کرد) ریکوردر وسط سخنرانی رسید، آن هم ریکوردر نه موبایل. کتاب‌های کتاب‌خانه هم از نظم افتاده بود. انصافا بی‌نظمی و سایه‌اش شیرین بود. چهره‌ی مادر کاملا خسته ولی لبخند به لب بود. سعی می‌کرد حواسش به همه مهمان‌ها و عزاداران باشد، بنظرم آمد تمام تلاشش را کرد که سرحال بماند و کسی احساس کمبود نکند. داشتم فکر می‌کردم این موجود کوچولو چقدر اثر گذار است و البته خوش به حالش با این پدر و مادر پر همت که نگذاشتند پرچم هیئت پایین بیاید. ................... پ.ن1) این پست اولین پست بعد از هیئت مجازی اندرزنامه است؛ بر خود لازم می‌دانم از همه‌ی عزیزان و بزرگواران که در برپایی، اطلاع‌رسانی، تامین محتوا و مهم‌تر از همه سیاه‌‌پوشی آن زحمت کشیدند، تشکر کنم. دعا می‌کنم عاقبت‌شان به خیر ختم شود، اجرشان از صاحب عزا بگیرند و از اصحاب اربعین باشند. پ.ن2) اتفاقی یکی از دوستان دوره دبیرستان را دیدم، آخرین دیدارمان پاییز سه سال قبل بود. وقتی مرا دید با تحیر گفت: ااااااا پسرررررر تو چقد پییر شدی؟ مشکلی برات پیش اومده؟ اتفاقی افتاده؟ من هم خندیدم گفتم نه، شنیده بودم جا افتاده و کار کرده شدم ولی پیر نه. -چرا داداش، چروک پیشونی و دور بینی‌ت و این‌که چشات گود و رنگ‌اش مثِ چشم پیر مردا شده. -الان چهل و داری، نه؟ -چهل که نه. چهل و دو؛ من هم خندیدم. حالا به این فکر می‌کنم که پیر شدن خوب است یا بد؟ یا اصلا پیر شدم که به خوب یا بد بودن‌اش فکر کنم. پ.ن۳) این را ببینید، در مورد دمام است.
سید مجتبی مومنی
۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۲:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَ‌ (1) مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ‌ (2) سَیَصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ‌ (3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ‌ (4) فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا استقتاء: اگر شخصی مبلغی را قرض بگیرد و نتواند آن را قبل از آن سال ادا کند؛ ایا پرداخت خمس آن بر عهده قرض دهنده است یا قرض گیرنده؟ بر قرض گیرنده خمس مال قرضی واجب نیست، ولی قرض دهنده اگر مال قرضی را از درآمد سالیانه کارش و قبل از پرداخت خمس آن قرض داده است؛ در صورتی که بتواند تاآخر سال قرضش را از بدهکار بگیرد، واجب است که هنگام رسیدن سال خمسی اش خمس آن را بپردازد و اگر نتواند قرض خود را تا پایان سال بگیرد؛ فعلا پرداخت خمس آن واجب نیست، لیکن هر وقت آن را وصول کرد باید خمس آن را بدهد. گوهر امیر: روزی دو گونه است: آنکه تو را می‌خواهد ‌و آنکه تو او را می‌جویی. کسی‌که دنیا را می‌خواهد، مرگ نیز او را می‌طلبد تا از دنیا بیرونش کند، و کسی‌که آخرت را خواهد، دنیا او را می‌طلبد تا روزی او را به تمام پردازد. منبر: اعوذو بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم (پیشنهاد می‌کنم، قبل از مطالعه این منبر، کل منبر جلسه قبل یا بخش انتهایی آن را مرور کنید) اما دست‌روی‌دست گذاشتن نوع دوم که شاید قریب به اتفاق ما به آن دچاریم، دست روی دست گذاشتن عمل‌گرایانه است. الان احتمالا دوباره شما می‌خواهید بگویید، ای آقا شما هم که هی یه گره را باز می‌کنی دوباره چند سطر بعد گره دیگری می‌زنی‌؟ بالاخره دست‌روی‌دست گذاشتن نقطه مقابل عمل‌گرایی هست یا نه؟ اگر نیست که چرا گفتی هست؟ اگر هم هست چرا الان به این نتیجه رسیدی که این دو مفهوم متضاد با هم قابل جمع هستند؟ خوب ببینید، بگذارید با یک مثال جلو برویم، یک موقع ما آدم متمکنی هستیم، می‌گوییم هر کسی به پول نیاز دارد ما به او کمک می کنیم. درست؟ اما یک موقع ما آدمی هستیم که به اندازه نان شب پول داریم، برای در آمد بیشتر هم تلاش نمی‌کنیم، حال نداریم که تلاش کنیم، آن موقع هم می‌گوییم اگر ما آدم متمکنی بودیم، به نیازمندان کمک می‌کنیم. در حالت دوم ما تنها توهم و تصوری خوب داریم. این می‌شود، نمونه دست‌روی‌دست گذاشتن عمل‌گرایانه. طرف دوست دارد به نیازمندان مالی کمک کند، اما کاری برای در آمد بیشتر نمی‌کند. فقط حس خوبش را دوست دارد، حس خوب کمک کردن. برگردیم به بحث، طرف می‌گوید من فدایی امام زمانم هستم. داد می‌زند و گریه می کند و می گوید، ای امام زمان شما بیا من برای‌ت فلان می‌کنم و بهمان. آن یکی در قنوت نمازش با آه می‌گوید: اللهم اجعلنا من المستشهدین بین یدیه، اما در عمل هیچ. این گزینه‌هایی که گفتم تنها توهم دوست داشتن را دارند بدون این که کاری بکنند. شاید بشود گفت توهم انتظار، شخص در خیال خود فدای آقا می‌شوند، در اوهام خود نیرو برای امام زمان(عج) می‌سازند و حتی به شهادت و دیدار فکر می‌کنند در حالی‌که هیچ کاری برای تعجیل و حتی تعمیق عاطفی خود نمی‌کند. اهل عمل‌بودن یعنی کار کردن و قدم پیش گذاشتن. حالا این کار مردن در زندگی روزانه ما چکونه است؟ این است که همه کردار و رفتار روزمره‌ی ما در راستای آماده‌شدن برای دوره ظهور باشد. یعنی اگر کسی می‌خواهد درس بخواند، کار کند، بنویسد، کارگری کند، کارمندی کند و هر کاری که دارد، نیت کند، که آن کار را به نیت رضای خدا و برای یاری صاحب‌اش می‌کند. اگر کسی که درس می‌خواند و تخصصی دارد نیت‌اش یاری امام زمان(عج) در دوره ظهور باشد او عمل‌گرای واقعی است و دست روی دست نگذاشته است. حال و روز چنین کسی دیدنی می‌شود، امید در روح و جان او موج می‌زند، خدف‌اش از زندگی تغییر رنگ می‌دهد و به زیبایی نزذیک‌تر می‌شود. چنین کسی وقتی صبح‌ها دعای عهد را عاشقانه می‌خواند و روانه کار و درس و دانشگاه و حوزه می‌شود، زندگی‌اش فرق خواهد کرد، او به امیدی کار می‌کند که امید همه‌ی دنیاست و نیتی دارد که باعث رشد و تعالی می‌شود. تا این‌جای بحث را نگه دارید، من حس می‌کنم بعضی از شما دارید به ذهن من یک چیزهایی می‌فرستید که هی علامت سوال دارد و هی بر می‌خورد به ذهنم و نمی‌گذارد بحث را تمام کنم. ببینید عزیزان من، این که در ذهن‌تان سوال می‌کنید،‌ کار من فلان است یا بهمان است، کار من به چه درد دولت کریمه حضرت می‌خورد یا ....، این نشان می‌دهد یا بحث جلسات گذشته را به درستی مطالعه نکردید یا این‌که کلا در مورد حکومت و دولت امام اطلاعات درست ندارید. ما در شب‌های قبل عرض کرده بودیم که حکومت امام معجزه‌وار راه نمی‌افتد، امام به کمک افرارد جامعه اهداف خود را پیش می‌برند. وقتی چنین باشد یاران امام باید از همه قشری و صنفی باشند، همه‌ی افرادی که در این دوره‌ی جامعه ما مشغول به کاری هستند، در آن دوره هم در جامعه مهدوی باید باشند. احتمالان الن دارید می گویید، آقا! شما گفتید علاقه لازم است، فلان کار را بکنید تا معلوم شود که علاقه دارید یا نه؟ بعد گفتید،‌طهارت این طور است و آن طور، و بعد نشانه اش را گفتید. باز گفتید عشق این است و نشان داشتن‌اش آن. اما حالا که در مورد عمل‌گرا بودن و تابعیت در عمل و امتحان برایش نگفتید؟ هیچ نشانه و ترازویی برای درست بودنش نگفتید! اصلا از کجا بفهمیم با همه این صحبت‌ها باز در توهم نیستیم؟ بله، این دقیقا قسمت اخر بحث ماست، تمرین عمل‌گرایی. ببینید عزیزان من، ما در دوره ظهور تحت رهبری حضرت روحی فدا در جامعه زندگی می‌کنیم، حکومتی اسلامی، جهانی و... با خصوصیات خود. تا وقتی هم که حضرت تشریف فرما نشوند، آن حکومت اسلامی و عدالت‌گستر اصلا تشکیل نمی‌شود، روایات این بخش موجود، مبسوط و مشروح است که در این‌جا نمی‌شود آن‌ها را عرض کرد. پس نمی‌شود در هیچ دوره‌ای عین و منطبق با حکومت ایشان عمل‌گرایی و تابعیت از ایشان را در عمل تمرین کرد ، اما یک راه وجود دارد. آن هم این است، بقول اهالی کوچه و بازار آدم نقد و ول نمی‌کنه بچسبه به نسیه. حالا که ما به هر دلیلی توفیق داشته‌ایم در کشوری زندگی کنیم که رهبران آن سعی خود را در راستای تشکیل حکومت اسلامی انجام داده‌اند، هر چند این حکومت اسلامی با حکومت اسلامی دوره ظهور فاصله داشته باشد، در این دوره می‌توانیم تمرین اطاعت و ولایت‌پذیری داشته باشیم. تابع ولی‌فقیه به عنوان نائب امام بودن تمرینی برای همراهی امام است. اگر توانستی وقتی نظر ولی خلاف نظر تو بود، ان را بپذیری و تابع باشی معلوم است که اهل عمل‌گرایی و تابعیت هستی. اگر کار و زندگی‌ات ضمن این که تمرینی برای رسیدن به حکومت صاحب است، به نیت خیر رسانی و تقویت این حکومت اسلامی باشد، یعنی می‌توانی در آن زمان هم همان‌طور که باید، باشی. این‌ها تمرین‌هایی است برای این‌که خود را برای دوره ظهور آماده کنی. برای رابطه‌ای که به آن نیاز داری با هر دلیلی و رابطه‌ای که می‌خواهی مستمر باشد و به نتیجه برسد. صحبت منبر ما در آخرین شب هیئت تمام شد، به نظرم می‌رسد به عنوان حرف آخر که نه توصیه است نه نصیحت، پیشنهادی مرتبط با منبر این دهه داشته باشم و ان این‌که، بعد از یک دهه عزاداری برای امام حسین(ع) حال و هوای دل‌ها کمی با دوره روز مرگی‌اش فرق می‌کند، شاید جمعه بودن و بعد از دهه بودن هم شروعی برای راهی پر پیچ و خم و پر عشق باشد برای آغاز داشتن طهارت، برای چشم‌هایی که برای حسین(ع) اشک ریخته ندیدن نامحرم و داشتن تقوا راحت‌تر است. گوش‌هایی که روضه شنیدن الان استعداد بیشتری برای طهارت دارند و این‌که بخواهند پای در مسیر یار شدن بگذارند. این ایام زمان خوبی برای شروع رابطه است. خدایا ما را از منتظران واقعی حضرت‌اش قرار بده خدایا توفیق عملگرایی واقعی و نه توهم‌دار به ما عطا کند. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم روضه: (متن از مقتل ابن مقرم است.) شب یازدهم محرم‏ آه، آن شب چه شب سخت و ناگوارى بود که بر دختران رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) گذشت. زنان و دختران متشخص و بزرگوارى که در حرمت ملکوتى و عزت و مقام والاایکه پیوسته در خاندان و نیاکان آنان بود قرار داشتند و همیشه در اوج عظمت و احترام و در جلالت شأن و در فروغ نور نبوت و تابش اختران خلافت و روشنائى چراغ قداست بسر میبردند هم اکنون امشب در پرده سیاه و ظلمانى شب غربت بدون نور و چراغ، و بدون منزل و مأوا، با خیمه‏هاى غارت شده و نیمه سوخته، و بزرگان و پیشوایان از دست داده، و پشت و پناه به خاک افکنده شده، در بیابان وحشت زده قرار گرفته‏اند که نه پناهى دارند و نه پشتیبانى، هر آن احتمال دارد که مورد حمله و یورش پست فطرتان سپاه کوفه قرار بگیرند، و نمیدانند در این صورت چه کسى از آنان دفاع خواهد کرد؟ و چه کسى جلو ظلم و تجاوز این اراذل بى فرهنگ را خواهد گرفت؟ و نمیدانند آیا کسى خواهد آمد سوز دل این داغدیده‏ها را تسکین و مصیبتشان را تسلیت بخشد؟ آرى آنان که همه چیز را از دست داده بودند شیون کودکان، و ناله و گریه دختران، و ضجه و فریاد ماتم زدگان را داشتند. ضجه‏هاى مادرى را که طفل شیر خوارش را با نوک تیر از شیر گرفته بودند، داشتند، شیون خواهرنى را که برادرانشان شهید شده و کسانى را که تمام فرزندان و بستگانشان را از دست داده بودند، داشتند، در آن بیابان خشک و سوزان گریه‏هاى جانسوز را که بر کنار بدنهاى پاره پاره و قطعه قطعه شد و کشته‏هاى غرقه به خون بلند بود و دل سنگ را آب مى‏کرد، داشتند.   در آن شب که دختران پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) ماتم زده و عزادار بودند لشکر بزرگ و سپاه جرار کوفه غریو شادى و خروش فتح و پیروزى برآورده و به فرومایگى مشغول بودند، در همین حال بازماندگان امام (علیه السلام) و دختران پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) علاوه بر آن مصیبتها به آینده تاریک و بسیار مبهم خود مى‏اندیشیدند، که فردا منادى آنها چه آوازى سر خواهد داد؟ چه نغمه‏اى خواهد سرود؟ آیا نواى قتل و کشتارشان را سر خواهد داد؟ یا آهنگ اسیرى آنها را خواهد بود از آنها دفاع و حمایت کند؟ بیمارى نیز در معرض خطر قتل فرار گرفته و هر لحظه احتمال آن مى‏رود رجال سلطه که مست قدرت و حکومت هستند آخرین فرمان را درباره‏اش صادر و به حیاتش پایان دهند. در آن شب تمام عالم ملک و ملکوت، غرق در عزا و ماتم بودند، حوریان بهشت در غرفات جنت به شیون و گریه، و فرشتگان رحمت در آسمانها به ناله و فریاد، و دیو و پرى در جاى خود به ندبه و شیون پرداخته بودند، حتى وحوش بیابانها و ماهیان دریاها و پرندگان هوا، و خلاصه تمام مخلوقات خدامرئى و نامرئى، همه در عزا و ماتم بودند مگر سه طایفه: مردم بصره و شام و خاندان عثمان بن عفان‏ و همه کسانى که بعنوان کسب زو و زور به آنها پیوسته بودند در آن شب، اظهار شادى و سرور مى‏کردند. از امام محمد باقر (علیه السلام) روایت شده است که: صاحبان زر و زور به شکرانه پیروزى و کشتن فرزند پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) چهار مسجد در کوفه به نامهاى: مسجد اشعث، و مسجد جریر، و مسجد سماک، و مسجد شبث بن ربعى بنا کردند و زنان طایفه بنى أود نذر کرده بودند که اگر یزید پیروز شود و حسین کشته شود هر کدام ده عدد شتر بکشند و در راه خدا خیرات کنند، و پس از کشتن امام حسین (علیه السلام) به این نذر وفا کردند. هشام بن سائب کلبى از پدرش نقل کرده است که وى کفت: بنى أود که سب و هتک احترام به على بن ابیطالب (علیه السلام) را به فرزندان و خدام خود مى‏آموختند، روزى یکى از آنها به نام عبدالله بن ادریس به هانى بر حجاج بن یوسف ثقفى وارد شد، حجاج در پاسخ سخنانش با او به درشتى برخورد کرد، وى به حجاج گفت: یا امیرالمؤمنین با من این چنین برخورد مکن، زیرا هیچ منقبت و فضیلتى در قریش و در ثفیف نیست که به آن افتخار کنند مگر آنکه همانندش را ما داریم و به آن مباهات مى‏کنیم. حجاج پرسید: شما چه فضیلت و منقبتى دارید؟ عبدالله در جواب گفت: هیچ وقت در مجالس و محافل ما نسبت به عثمان جسارت و سوء ادبى نشده است. تاکنون هیچ کس از قبیله ما خارج نگشته و به ابوتراب نپیوسته است جز یک نفر، که او هم در تمام قبیله مطرود و منفور و بى قدر و قیمت گشت هر کدام از قبیله ما بخواهد ازداوجى انجام دهد نخست از عروس سؤال مى‏کند که آیا از دوستداران و محبین ابوتراب است یا نه؟ و آیا نام او را به خوبى برزبان مى‏آورد یا خیر؟ اگر معلوم شد از طرفداران و دوستداران ابوتراب است از او فاصله گرفته و ازدواج نخواهد کرد. هیچ فرزند ذکور در قبیله ما نیست که نامش على، حسن و یا حسین باشد و هیچ دخترى از ما به دنیا نیامده است که او را فاطمه نامیده باشیم. آنگاه که حسین (علیه السلام) به عراق آمد زنان قبیله ما نذر کردند اگر حسین کشته شود و یزید پیروز گردد هر کدام از آنان ده شتر بکشند و خیرات کنند، وچون حسین (علیه السلام) کشته شد به نذر خود وفا کردند، عبدالملک به ما گفت: أنتم الشعار دون الدتار شما درون بدن مائید نه بیرون و پوشاک آن و شما یاوران واقعى ما هستید، در کوفه هیچ ملاحت و زیبائى به زیبائى بنى اود نمیرسد. در اینجا حجاج خندید و گفت: این ادعا، دیگر بیجاست، پس از آن گفت آن مرد از على تبرى بجوید وى گفت: نه تنها از على تبرى و بیزارى مى‏جویم که حسن و حسین را نیز به او مى‏افزایم. علی لعنت الله علی القوم الظالمین
سید مجتبی مومنی
۲۴ آبان ۹۲ ، ۲۱:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اعوذوبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا ﴿٢٢﴾ وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الإنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّکْرَى ﴿٢٣﴾ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی ﴿٢٤﴾ فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ﴿٢٥﴾ وَلا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ ﴿٢٦﴾ یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿٢٧﴾ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً ﴿٢٨﴾ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ﴿٢٩﴾ وَادْخُلِی جَنَّتِی ﴿٣٠﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 


 اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا 


استفتاء: نماز خواندن با چشم بسته چه حکمی دارد؟ بستن چشم ها در حال نماز کراهت دارد ولی موجب باطل شدن نماز نمی شود و در صورتى که موجب حضور قلب و خشوع در نماز گردد، اشکال ندارد. 
 (توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 594، مسئله 1157)

گوهر امیر(ع): پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بزرگ‌تر از پاداش عفیف پاکدامنی نیست که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمی‌شود. همانا عفیف پاکدامن، فرشته‌ای از فرشته‌هاست. 


منبر: اعوذ بالله من نفسی باسم الله الرحمن الرحیم رابطه ما آدم‌ها با هم بر اساس نسبت و تناسبی خاص چیده می‌شود که ریشه همه‌ی این ارتباط‌‌‌ها در یک وجه مشترک آن هم نیاز است، نیازی که خودش می‌تواند، منشاء مختلفی داشته باشد. ارتباط با وجود امام زمان(عج) هم یکی از انواع ارتباط‌‌هاست، اما این نوع ارتباط اقتضائات خاص خود را دارد. اگر بخواهیم این ارتباط به نتیجه برسید، باید این اقتضائات را رعایت کرد. عرض کردیم که باید این ارتباط سطحی نباشد و عمیق باشد. مقدمه‌ی عمیق بودن و شروع آن هم عشق رابطه است، عشقی که مقدمه دارد و باید دانست که از کجا شروع کنیم و چگونه این عشق را محکم و مستحکم کنیم. قسمت بعدی و شاید با توجه به این دهه ما آخرین بخش است، عمل کردن است. باید مرد عمل بود. این‌که در شب‌های اول از طهارت صحبت کردیم و عرض کردیم این موضوع در تمام شئون قابل تجلی است و ظهور و بروز دارد. یعنی داشتن طهارت برای همه اعضا و جوارح از چشم، گوش و دست گرفته تا خیال و گناهانی که در اوهام می‌تواند رخ بدهد. در تمام شئون، مقدمه‌ای‌ست که می‌توان برای انتظار داشت. قدم دوم که بعد از این طهارت باید به آن توجه کرد، این است که علاقه‌های‌مان مانند باران بهاری سطحی و زود گذر نباشد. بعد از این می‌شود به عشق پرداخت به این که باید واجب و حرام را دانست و بعد مراعات کرد. این تاکید در مورد دانستن نکته مهمی است که بسیاری از ما در واقع واجب و حرام را نمی‌دانیم و همین دلیلی برای رعایت نکردن است. البته که این دانستن موضوع منبر ما نیست ولی علی‌الحساب می‌شود توصیه به مطالعه را راه‌کاری مناسب برای مقدمه دانست. مطالعه کتبی مثل رساله‌های عملیه و کتبی که دستورالعمل‌های فقهی را شرح می‌دهند. از بحث منحرف نشویم. واجب و حرام را درست دانستن و رعایت کردن هم مقدمه‌ی دیگری است برای این‌که به پله‌ی بعد نزدیک‌تر شویم. واما بحث امشب، اهل عمل بودن. یک جمله‌ای مرحوم امام خمینی(ره) در مورد وظیفه دارند که، جمله‌ای بسیار جامع و کاربردی است. ایشان می‌فرمایند: ما مامور به وظیفه‌ایم. حالا اگر بخواهیم این جمله را با وضعیت امروز دنیا و جایگاه خودمان در دوره غیبت بسنجیم و تطبیق بدهیم، می‌شود بگوییم ما در در این دوره چه وظیفه‌ای داریم. این که چه کنیم در دوره ای که ایشان نیستند؟ بدیهی‌است که نمی‌توانیم گامی اساسی و اثرگذار در راستای حکومت جهانی برداریم، مثل این‌که نمی‌توانیم روایت‌هایی که در خصوص ظهور ایشان است را محقق کنیم. مثل این‌که در روایات داریم در دوره ظهور علم فلان می‌شود و بهمان، یا این که حق و باطل به راحتی قابل تشخیص است. اما چگونه می‌توان در دوره غیبت اهل عمل بود، با این که می‌دانیم، عمل ما در تشکیل حکومت اثرگذار نخواهد بود. یکی از اقداماتی که می‌شود انجام داد، دعا کردن است. بله دعا، همان که در آن می‌گوییم خدایا فلان کن و بهمان. یا همان‌هایی که در جلسه ما می‌گوییم و شما امین می‌گویید. یکی از این اقدامات اثرگذار دعا برای تعجیل فرج است، امیدوارم لازم نباشد که بگویم که این‌جا دیگر دعا کردن به آن معنای عام فریادزدن وعجل فرجهم آخر صلوات نیست ‌دیگر، امام صادق علیه‌‌السلام در روایتی می‌فرمایند: هنگامی که سختی و فشار فرعونیان بر بنی‌اسرائیل طولانی شد، آن‌ها چهل روز ضجخه زدند و گریه کردند، خداوند به موسی و هارون فرمان داد که برای نجات آن‌ها رهسپار شوند، به این ترتیب خداوند 170 سال از دوران مقدر شده برای انتظار آن‌ها را برای رسیدن منجی‌شان کم کرد، خودمانیم‌ها به من نه به خودتان و دل‌تان جواب بدهید، تا حالا چندبار برای ظهور و سلامتی امام زمان‌مان چله گرفته‌ایم؟ چند بار صلوات و ذکر را برای خودشان فرستادیم، بیایید با هم رو راست باشیم و آن بخش از دعاها را که نذر فلان کار و بهمان کار کردیم، قاطی این شمارش‌مان نکنیم. به خودتان جواب بدهید. این شد یک بخش عمل. بخش دیگر عمل خود عمل است. ببینید، عمل کردن در مقابل چه چیز قرار دارد؟ عمل نکردن؟ سکون؟ در بحث ما معنای مقابل عمل نکردن می‌شود دست روی دست گذاشتن، اما... اما این دست روی دست گذاشتن در بحث ما دو جور است. یکی این که طرف اصلا نمی‌خواهد یا این که نمی‌داند و اصلا در خود احساس نیاز برای ارتباط با حضرت صاحب،روحی‌فدا، را ندارد، که کلا در این راستا دست روی دست می گذار و برای ارتباط و استحکام رابطه‌اش هیچ کاری نمی کند، حتی شاید اقدامات ضد انتظاری هم انجام دهد. اما دست روی دست گذاشتن نوع دوم که شاید قریب به اتفاق ما به آن دچاریم، دست روی دست گذاشتن عمل گرایانه است. توضیح این بخش بماند برای شب آینده، انشالله خدایا ما را از منتظران واقعی حضرت‌اش قرار بده


روضه: از اعمال روز دهم این است که مقتل بخوانید و یکدیگر را بگریانید، این متن از مقتل ابن مقرم آمده است:       امام (علیه السلام) همچنان ایستاده بود که ابو حتوف جفعى تیرى رها کرد و بر پیشانى وى اصابت نمود، امام (علیه السلام) چوبه تیر را از پیشانى مبارک خود بیرون آورد خون جارى شد و صورت و محاسن شریفش را پر از خون کرد، در این حال امام (علیه السلام) فرمود: خداوندا! بلایى را که این بندگان یاغى و نافرمانت به سر من آورده‏اند مى‏بینى، خداوندا! آنها را به بلاى تفرقه و تشتت مبتلا گردان، و با ذلت و خوارى آنان را بمیران. خداوندا! احدى از ایشان را در دنیا باقى مگذار! و در قیامت هرگز آنها را مورد عفو و آمرزش خود قرار مده! آنگاه با صداى بلند بانگ برآورد و فرمود: اى بد امتان! چه بسیار بد عمل کردید درباره اولاد پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) پس از او، این را بدانید پس از من هیچ قاتل و کشتارى در بیم و هراس نخواهید بود، با کشتن من هر جنایتى بر شما آسان خواهد شد، من امیدوارم خداوند با این شهادت، مرا مورد کرامت و لطف خود قرار دهد، و انتقام خون مرا از شما بگیرد. حصین بن مالک سکونى با استهزاء گفت: اى پسر فاطمه! چگونه خدا انتقام تو را ما مى‏گیرد؟! حضرت فرمود: جنگ و اختلافى در میانتان بوجود خواهد آمد که خون یکدیگر را به زمین بریزید و پس از آن خداوند عذاب دردناکى بر شما فرود خواهد فرستاد. امام (علیه السلام) که از شدت خستگى و تشنگى همچنان ایستاده بود ناگهان مردى سنگى به پیشاپیش زد، مجدداً خون صورت و محاسن شریفش را فرا گرفت، دامن خود را برگرفت تا خون را از چشمهایش بزداید، یکى از سپاهیان تیر تیز سه شعبه‏اى‏ بر قلب مبارک امام نشانه گرفت، امام (علیه السلام) فرمود: بسم الله و بالله و على مله رسول الله آنگاه سرش را بسوى آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا تو مى‏دانى این مردم کسى را مى‏کشند که غیر از او پسر پیغمبرى در تمام این دنیا وجود ندارد.   پس از آن، تیر را از طرف پشت بیرون کشید، و خون مانند ناودان از جاى آن بیرون مى‏ریخت. دست خود را زیر زخم گرفت و همینکه پسر از خون شد آنرا به سوى آسمان پاشید و فرمود: این مصیبت نیز بر ما آسان است زیر خدا آنرا مى‏بیند. خون را به آسمان پاشید و حتى یک قطره از آن هم به‌زمین برنگشت‏. مجدداً مشت خود را از خون پر کرد و بر سر و صورت و محاسن خویش مالید و فرمود: مى‏خواهم با همین حال که سرم از خون بدنم رنگین است به لقاء الله و ملاقات جدم پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) برسم و شکایتشان را به او تقدیم کن و بگویم اى رسول خدا! فلان و فلان مرا کشتند. با خونریزى زیاد و ضعف فراوان از پاى درآمد و به زمین نشست، و توان نشستن را نیز نداشت که پیوسته به روى زمین مى‏افتاد. در این هنگام مردى بنام مالک بن نسر نزد وى آمد زبان به ناسزا گشود و سپس شمشیرى بر فرق آن حضرت زد، شب کلاهى که بر سر امام (علیه السلام) بود پر از خون شد، امام (علیه السلام) 

فرمود: امیدوارم از خوردن و آشامیدن با این دست، محروم گردى و خداوند تو را با ستمکاران محشور گرداند، پس از آن شب کلاه را برداشت و عمامه‏اى را بر کلاهى پیچید و بر سر گذاشت. هانى بن ثبیت حضرمى نقل مى‏کند: وقتى که حسین بن على (علیه السلام) را کشتند من در آنجا نفر دهمى بودم که مسائل را از نزدیک مشاهده کردم موقعى که امام در قتلگاه افتاده بود دیدم پسر بچه‏اى که فقط یک پیراهن و زیر شلوارى پوشیده بود، و دو دانه جواهر قیمتى در گوش داشت، چوبى از چوبهاى خیام را بدست گرفته و سراسیمه به این طرف و آنطرف مى‏دوید، در همین حال مردى از سواران سپاه کوفه که او را دید اسب خود را به سوى او حرکت داد، همینکه باو رسید از همان بالاى اسب، خود را کج کرد و با شمشیر او را دو نیمه کرد، وقتى که بر او خورده گرفتند که چرا نسبت به این بچه صغیر چنین رفتار کردى، بدون اینکه جوابى بدهد با اشاره دست و سر طرف را از خود دور مى‏کرد. نام این کودک خردسال محمد فرزند ابى سعید بن عقیل بن ابیطالب بود که مادرش مات و مبهوت ایستاده و خیره به او نگاه مى‏کرد. علی لعنت‌الله علی القوم الظالمین... 

اشعار عاشورایی: 
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد 
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده 
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد 
به یاد چایی شیرین کربلایی ها 
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد
 چه ساختار قشنگی شکسته است 
خدا درون قالب شش گوشه یک غزل دارد 
بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟ 
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد 
غلامتان به من آموخت در میانه ی خون 
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد 
 سید حمیدرضا برقعی 

 .............................. 

 اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. در همین راستا نمونه یک، نمونه دو و سه انواع تبلیغاتی است که می‌توانید، انجام دهید. تحفه با حجم حدود ۱.۲ مگا بایت روضه با حجم حدود ۵۰۰ کیلو بایت سینه‌زنی مکمل با حجم خدود ۶۰۰ کیلو بایت
سید مجتبی مومنی
۲۴ آبان ۹۲ ، ۰۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا   استفتاء: لمس کردن کلمه (بسمه تعالی) ویا (ا...)که به جای کلمه الله می نویسند بدون وضو چه حکمی دارد؟ امام: مس اسمای باری تعالی یا جزئی از انها-به هر زبانی وکیفیتی که نوشته شده باشد- بدون وضو جایز نیست. تبریزی،خامنه‌ای،سسستانی،فاضل،مکارم و نوری:اشکال ندارد. (هر چند بهتر است که مس نکنند) بهجت و صافی: بنابراحتیاط واجب،بدون وضو مس نکنند. وحید: مس(ا...)اشکال ندارد ولی مس( بسمه تعالی )بنابر احتیاط واجب جایز نیست. استفتاء دیگری در این زمینه که مبتلا به زیادی دارد: آیا استفاده از اسماى متبرکه، در روزنامه و مجلات کشور به تعداد زیاد با توجه به مصارف عمومى آن مانند بسته‏بندى و ... صحیح است؟ همه مراجع: چاپ و نشر آنها ممنوع نیست؛ ولى از استفاده یا انداختن آنها در جاهایى که موجب هتک مى‏شود، باید خوددارى گردد. (استفتاءات، امام، ج 1 س 308 و مکارم، استفتاءات، ج 2، س 68.) در بعضى از روزنامه‏ها اسم جلاله یا آیات قرآنى نوشته مى‏شود، آیا پیچاندن غذا با آنها، یا نشستن بر آنها و یا استفاده از آنها به جاى سفره و یا انداختن آنها در زباله، با توجه به مشکل بودن استفاده از راههاى دیگر، جایز است یا خیر؟ ج: استفاده از این روزنامه‏ها در مواردى که از نظر عرف، بى‌احترامى شمرده شود جایز نیست و اگر بى‌احترامى محسوب نشود اشکال ندارد. (امام خامنه‌ای) گوهر امیر(ع): چیز اندک که با اشتیاق تداوم یابد، بهتر از چیز فراوانی است که رنج‌آور باشد. منبر: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم‌الله الرحمن الرحیم گفتیم که علاقه نباید سطحی بماند، باید عمق داشته باشد. عرض شد که برای این عمیق شدن رابطه هم باید بررسی و کار شود، مطالعه کنیم و شناخت خود را نسبت به وجود نازنین صاحب عالم افزایش دهیم، در انتهای صحبت‌های شب قبل به این‌جا رسیدیم که در رابطه با امام زمان(عج) کمی مصداقی‌تر صحبت کنیم و از گفتن کلیات بپرهیزیم. مصداق اول: بسم الله الرحمن الرحیم، عشق بورزید، صدق الله العلی العظیم الان، احتمالا شما پیش خودتان می‌گویید ای آقا! تو که تا دیشب می‌گفتی، محبت صرف داشتن خوب نیست، باید رابطه عمیق شود، باید از جنبه احساسی فراتر برود، باید مطالعه کرد و شناخت را افزایش داد، حالا دوباره می‌گویی، عشق؟ مگر عشق همان معنای محبت زیاد را نمی‌دهد؟ باز که شد همان. بله. خدمت شما عرض کنم که در مورد عشق و واژه‌شناسی آن در ادبیات فارسی بسیار نوشته‌اند، ما هم این جا هیچ نمی‌گوییم، اما در قسمت‌هایی که به وجود امام مربوط است را عرض می‌کنیم. آن‌جا گفتیم علاقه سطحی و این‌جا می‌گوییم عشق، راه رسیدن به عشق را هم خدمت‌تان توضیح می‌دهیم. یادآوری و ذکر گفتن، یکی از مواردی است که علاقه را زیاد می‌کند و کار را به جایی نزدیک به عشق می‌رساند. این که می‌گویند، الا بذکر الله تطمئن القلوب آیا واقعا این است که اسم خدا را بردی، آرام می‌شوی؟ هی بگویی سبحان الله، الله اکبر و... تمام؟ نه عزیز من، اصلا این طور نیست. این یاد و ذکر خدا آن محبت و توجه تو را به خدا زیاد می‌کند، این که تو در دلت به یاد خدا باشی با این که صرفا زیانت بگوید الحمدلله و در دل دنبال چیز دیگری باشد، اصلا برایت آرامش نمی‌آورد. این یاد و توجه تو به خداست که محبت خدا را در دل تو زیاد می‌کند و وجودت کم‌کم خدایی می‌شود و همین خدایی‌شدن است که برای‌ت آرامش می‌آورد. هر چه وجودت خدایی‌تر شد، دلت آرام‌تر می‌شود. این می‌شود، معنای الا بذکر الله تطمئن القلوب. در مورد وجود حضرت روحی فدا هم همین طور است، منظور از ذکر و یاد آوری فریاد زدن و عجل فرجهم در انتهای صلوات نیست، ضمن این‌که گفتن آن هم اثر دارد و مقدمه است، به یاد حضرت بودن و ایشان را حاضر و ناظر دیدن است. اشتیاق به حضرت داشتن صرفا گریه‌های زودگذر در دعای ندبه و فریاد آقا کجایی نیست. بچه‌ها وقتی در حال رشد هستند، در خانه پدر و مادر را الگوی خود قرار می‌دهند، دیده‌اید فرزندان کوچکی که موقع نماز کنار پدر و مادر مهری می‌گذارند و مثل آن‌ها خم و راست می‌شوند. این یک نوع تمایل و همزاد پنداری است که در مورد کودکان یکی از ریشه‌هایش، علاقه به پدر و مادر است. بچه چون پدر و مادر را دوست دارد، می‌خواهد مثل آن‌ها باشد. در دوستی‌ها می‌بینید وقتی دو نفر یک دیگر را دوست دارند، سعی میکنند شبیه هم لباس بپوشند، کیف و کفش را یکسان بخرند. مثلا اگر یکی شان فلان کار را نمی‌کند طرف مقابل هم نمی‌کند، این‌ها همه نشانه‌های علاقه و اشتیاق است. در مورد وجود نازنین صاحب عالم هم همین طور است، یکی از مقدمات رسیدن، افزایش محبت قلبی است؛ با ذکر و همزمان با آن شبیه شدن به حضرت که این دو مانند دو تکه پازل یکدیگر را تکمیل می‌کنند. حالا این شبیه شدن‌ها غیر از این نیست که فرمان‌های الهی به درستی انجام شود، این که ما حرام را بر خودمان حرام کنیم؛ همین است. وقتی از حرام‌ها دوری کردیم و واجبات را سفت و سخت گرفتیم می‌رسیم به قسمت بعد که مقدمه‌های عاشقی است. آن موقع است که ندبه خواندن‌ها معنی می‌دهد، آن موقع است که صبح‌ها توفیق دعای عهد پیدا می‌کنی و وقتی می‌رسی به، اللهم ارنا الطلعه الرشیده... چشم مطهرت رهایت نمی‌کند. اگر نه در روزمرگی ها دعای ندبه و عهد خواندن با نخواندنش چه فرقی دارد. باید واجب و حرام را درست رعایت کرد بعد پای در مسیر عاشقی گذاشت. اگر در روزمرگی‌هایت ماندی و راه را شروع نکردی و ادعیه حضرت گریه‌ات هم گرفت، این اشک‌ها یا از غصه‌هایت است یا این که همان علاقه و باران بهاری‌ست، باران بهاری به سرعت شروع می شود و رگبار می زند و به سرعت هم خاموش می‌شود.  بجای روضه: یکی از عشق‌های دنیا و عقبای من حبیب است. الهی ما را حبیب غریب‌مان کن. دوست دارم پیش از نوشتن از ضربان قلب عالم، وجود بی‌بدیل عشق ازلی و ابدلی‌ام، از حبیب چند روایت مستند بنویسم. حبیب روز تاسوعا به کاروان رسید، پس روز نهم شمع حبیب را پیش از خورشید جمال دلربای یگانه‌ عشق عالم روشن می‌کنم. ماجرای حبیب آدم را حسرت به جااان می‌کند. بسم‌الله الرحمن الرحیم اول: حبیب تنها کسی است که در عالم دوبار برای ارباب بی‌کفن جان داد، یکبار در جوانی، از شوق و عشق دیدار حسین(ع) از بام خانه‌اش پرت شد و مرد. وقتی ارباب بی‌کفن طفلی کوچک بود به دستور رسول خدا سر او را به دامن گرفت و حبیب برگشت... (خوشا بحالت که به دست مسیح ما جان گرفتی) دوم: حبیب با یک جمله دیوانه شد. حبیب جزء معدود کسانی است که به خواست ارباب به کربلا دعوت شد. شاید تنها کسی هم باشد که برایش نامه نوشتند، یا این‌که نامه‌ای به سبک خاص نوشتند، در مستندات دو یا سه نقل از نامه ارباب ما به حبیب داریم، در همه‌شان یک جمله مشترک است: «من الغریب الی‌الحبیب» (در برخی نقل‌ها تنها این یک جمله در نامه بوده و در برخی دیگر شرحی از ماجرا را آقا برایش نوشته، و در یک نقل که دل آدم را ریش‌ریش می‌کند، آقا نوشته که دلم برایت تنگ شده، می‌خواهم ببینمت. والسلام) آه... سوم:...... (نمی‌شه نوشت) چهارم: اما الان، در زیارت حضرت ارباب بی‌کفن در برخی نقل‌ها آمده که مستحب است از باب قبله برای زیارت وارد حریم شویم. از باب قبله که وارد شوی، اول باید به حبیب سلام دهی، بعد به زیارت ارباب بروی، بعد از زیارت هم برای خروج دوباره باید به حبیب سلام دهی و برگردی... حبیب هنوز حبیب است... الهی ما را حبیب، غریب‌مان کن. و اما عمو جان دلبر ما، روحی فدا:   روضه نوشتن از کسی که دوست‌ترش داری و شاید برایت همه چیز است، سخت است و وحشتناک. روضه‌های مستندش را نمی‌شود حتی خواند. ٱه... باید سنگ بشی که بتوانی بخوانی چه برسد به دوباره نوشتنش. السلام علیک ایها العبد الصالح بسم‌الله الرحمن الرحیم دیر رسیدن همیشه حسرت دارد. مثل این که دکتر باشی ولی چند ساعت دیر بالای سر بیمار برسی. یا کسی باشی که تمکن مالی دارد و دیر متوجه بشی که یکی از نزدیکان‌ات مشکل مالی زیادی داشته که برای تو آن نیاز چیزی نبوده است. دیر رسیدن حسرت دارد... گاهی هم آه... داغ‌دارترین قسمت ماجرا این است که وقتی که دیر رسیدی نزدیکان شخص مورد نظر، آن کسی که تو می‌توانستی کمک‌اش باشی ولی نشد، را ببینی، خواسته یا نا خواسته شرمنده‌شان می‌شوی. اگر با ادب هم باشی این داغ، داغ‌دار ترت می‌کند و می‌خواهی هر طور شده جبران کنی. وقتی ماجرای کوچه را برای خداوندگار ادب تعریف می‌کردند، این حسرت دیر رسیدن خراب‌اش می کرد... آه می‌کشید... آه... الحمدلله رب‌العالمین جبران کرد... شاید به آقا گفت، نبودم کوچه فدای مادرتان شوم ولی فدایت شدم... آه... ................. شکستن، بریدم، پاره شدن، زخمی شدن و متلاشی شدن هر کدام معنای خودش را دارد... اگر این واژه‌ها را برای سر متصور شوید، و بعد از هر کدام از واژه‌ها یک سر اضافه کنید، مفهوم در دسترس تر می‌شود، مثل: شکستن سر... بریدن سر... سیب را دیده‌اید؟ اگر بخواهید با یک چاقوی بزرگ سیب را ببرید، با ضربه‌ای آرام به دو نیم تبدیل می‌شود، حالا اگر بخواهید با دسته‌ی چاقو ضربه محکمی به آن بزنید، متلاشی می‌شود... در روایت آمده که بعد از خوردن عمود آهن سر آقا متلاشی.... آه... کاش می‌شد، فریاد را هم نوشت... علی لعنت الله علی القوم الظالمین خدایا، زبونم لال، اگه قراره تو دامن صاحب‌مون بال‌بال نزنم، اقلا کاری کن توی جلسه عموجان سادات عزائیل بیاد دنبالم. الهم عجل لولیک الفرج اشعار عاشورایی: این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت گفته خدا دو بال برایت بیاورند در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت اثبات شد به من که تو سقای عالمی بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت گفتم خدا به خیر کند قامت تو را این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت وقت نزول این بدن نا مرتّبت مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت معلوم شد عمود شتابش زیاد بود بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت اما هنوز دست تو را بوسه می زنم این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت ................................ اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. در همین راستا نمونه یک، نمونه دو و سه انواع تبلیغاتی است که می‌توانید، انجام دهید. مدح عموجان و دلبر سادات، حجم حدود ۶۰۰ کیلو بایت روضه با حجم حدود ۵۰۰ کیلو بایت
سید مجتبی مومنی
۲۳ آبان ۹۲ ، ۰۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ‌ (1) أَ‌لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ‌ (2) وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبَابِیلَ‌ (3) تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ‌ (4) فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ‌ (5) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا استفتاء: آیا یک وقفه کوچک و لحظه ای انتظار پس از قرائت هر دو سوره و قبل از رفتن به رکوع لازم است؟ یا آن که می توان بلافاصله پس از قرائت سوره ها (حمد و اخلاص) و بدون هیچ وقفه ای و حتی بدون گفتن ذکر مستحب تکبیر به رکوع رفت؟ 2. در خصوص حکم قیام متصل به رکوع توضیحاتی را ارائه فرمایید؟ نظر برخی از مراجع عظام تقلید درباره مکث کوتاه پس از قرائت در نماز و حکم قیام متصل به رکوع، به شرح زیر است: دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی): ج1) وقف کردن لازم نیست و گفتن تکبیر هم واجب نیست بلکه مستحب است. ج2) قیام متصل به رکوع که رکن است، یعنی از حالت ایستاده به رکوع رفتن؛ همین که عرفاً قبل از رکوع ایستاده باشد و بدن با طمأنینه و آرامش باشد کفایت مى‌کند؛ و اما قیام بعد از رکوع، واجب است ولى رکن نیست و ترک آن اگر سهوى باشد، ضررى به صحّت نماز نمى‌زند. دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی) : 1. واجب نیست. 2.یعنی اگر فراموش کند و به سجود رود باید برگردد و پس از ایستادن به رکوع رود. دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی: 1.رفتن به رکوع بدون مکث بعد از قرائت اشکالی ندارد. 2.قیام یعنى ایستادن، در دو جاى نماز، واجب و رکن است: هنگام گفتن تکبیرة الاحرام و قیام قبل از رکوع که آن را «قیام متّصل به رکوع» گویند، ولى قیام در موقع خواندن حمد و سوره و همچنین بعد از رکوع واجب است، امّا رکن نیست و منظور آن است که رکوع از حالت قیام صورت پذیرد. بنا بر این، کسی که بعد از خواندن سوره برای کشتن حیوان گزنده ای (مثلاً) متصل به رکوع را به جا نیاورده، واجب است کاملاً بایستد و سپس به رکوع برود. دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی: گفتن ذکر مستحبی لازم نیست. چند ثانیه مکث، در همان حالت قیام پس از اتمام سوره کافی است. و به آن قیام متصل به رکوع می گویند که رکن است و قیام متصل به رکوع رکن است و دنبالش رکوع واقع می شود؛ مثلاً یکی از احکام آن این است که اگر بعد از خواندن سوره توحید به جهت فراموش کردن رکوع برای انجام سجده خم شود و قبل از رسیدن به سجده یادش بیاید که رکوع نکرده باید بایستد و به رکوع برود. گوهر امیر(ع): بزرگ‌ترین حسرت‌ها در روز قیامت، حسرت‌خوردن مردی است که مالی را به گناه فراهم کند و شخص دیگری به ارث برد که در اطاعت خدای سبحان بخشش کند و با آن وارد بهشت شود و گرد‌آوردندۀ اولی وارد جهنم شود. منبر: اعوذ بالله من نفسی باسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با امام زمان(عج) باید مقدمه‌ای عاطفی و از راه قلب داشته باشد، این مقدمه و راه عاطفی پله‌ای برای رسیدن به شناخت منطقی و درست وجود این ایشان است. در شب قبل عرض شد که نباید در این پله ماند که ماندن در این مقطع آسیب‌هایی دارد، که یکی از آن آسیب‌ها حذف رابطه‌ است. بدیهی است که حذف رابطه هم آسیب دارد، اول برای شخص حذف کننده، ذوم برای ذیگرانی که هنوز وارد این مسیر نشدند. آسیب اول که مشخص است. در مورد آسیب دوم هم باید عرض شود که وقتی کسی خودش برای رسیدن به شناخت زحمت نکشید و نتوانستن از پله‌ی اول گذر کند و از مسیر بریده، می‌تواند سفیری ناامیدکننده، باشد برای دیگران. مثل این که شما وقتی در مورد محصولی از یک کارخانه تعریف کنید، اطرافیان‌تان به خرید آن محصول راغب می‌شوند. شما اگر از یک منبری، جلسه هیئتی یا شخصی تعریف کنید و وجوه مختلف آن را بگویید دیگران هم دوست دارند در آن جلسه شرکت کنند و شما سفیر امیدوار برای آن موضوع هستید و اگر از آن موضوع تعریف بدی داشته ناخواسته افراد را به سمت ناخوشایند آن می‌برید. حالا در مورد وجود نازنین امام عصر(عج) هم همین است. همین که هر از گاهی می‌شنویم کسی یا کسانی که در کسوت‌های مختلف از روحانی و ... گرفته که متاسفانه اثرگذار در جامعه هم هستند در مورد وجود نازنین امام عصر(عج) اراجیفی می‌گویند که مردم و عوام را نسبت به مسیر شناخت و حب ایشان بد بین و بعضا گمراه می‌کنند،یا این‌که مرتبه آن جناب و حکومت جهانی‌شان را تنزل می‌دهند، هم از این دسته‌اند. آن‌ها خودشان در مراتب اول گیر کرده‌اند و خواسته یا ناخواسته مردم و عوام را هم در مسیر زمین‌گیر می‌کنند. آن‌ها شناخت نصفه، نیمه و بعضا نشناختن خود را جار می‌زنند و مردم هم به سبب کسوت آن‌ها می‌پذیرند. این سفیران ناامید از بدترین آسیب‌ها برای شناخت امام هستند.   حالا چاره چیست؟ یکی نیست بگوید، ای آقایی که منبر می‌نویسی؟ فرض محال که محال نیست؟ قبول که فرض تو درست است؟ ما هم این را پذیرفتیم؟ حالا چه؟ حالا ما محبت و عشق امام زمان(عج) را در دل داریم، چگونه به مرتبه بعد برویم؟ از شناخت سطحی به شناخت عمیق برسیم؟ چگونه به ملات منطق و ابزار شناخت برای ساختن بنای درست برسیم؟ خوب اگر تا این‌جای بحث را پذیرفته باشید، می‌توانم عرض کنم. برای ادامه مسیر باید بررسی کرد و مطالعه. نباید سطحی به موضوعات نگاه کرد. باید در تاریخ اهل بیت و پبامبر(ص) مطالعه کرد. هر چند که اهل بیت علیهم السلام، هر کدام با توجه به مقتضیات زمان خود رفتار نموده‌اند، مثلا وجود مقدسی صلح نمودند، و وجود نازنینی با همه‌‌ی خانواده‌اش رهسپار میدان جنگ شد؛ اما همه‌شان در اصول از اصولی پیروی نمودند که پیامبر اکرم(ص) پیروی نمود و یا سنگ بنای آن را نهاد. در مورد امام عصر(عج) و شناخت و معرفت عمیق و منتظر بودن می‌توان به مصداق‌ها توجه کرد، این که مطالعه شود در تاریخ و زندگی پیامبر، اصل درستی است، اما کمی کلی است. انشالله در شب آینده به بخشی از این مصداق‌ها می‌پردازیم. اللعم اجعلنا من المنتظرین و التابعین و المستشهدین خداوندا مارا از سفیران امیدوار به شناخت امام زمان(عج) قرار بده و صل الله علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم   بجای روضه: دیدن نعمت است. شاید هم چشم نعمت است، اگر چشم درست نبیند خیلی ماجرا سخت می‌شود،‌ این دیدن برای همه موجوداتی که چشم دارد، نعمت است. اگر این نعمت ناگهان از بین بروم، سخت است. تصور کنید ناگهان کور شوید؟ (چقدر سخت است...) اسب‌ جنگی آموزش می‌بیند، یکی از مواردی که یاد می‌گیرد این است که وقتی سوار دست به گردن‌اش می‌گذارد،حالتی مثل نیم‌خیز شدن روی اسب، در هر حالی باشد به سمت لشکر خود بر می‌گردد. آه... تصور کنید دردانه‌ی آقا، چند ساعت است که به هر جای لشکر می‌زند، همه را مثل گندم از ساقه درو می‌کند، حالا اگر این وجود و قدرت ناتوان روی اسب افتاده، دست بر گردن اسب گذاشت، اسب می‌داند که باید به لشکر خودش برگردد، اما چشم نمی‌بیند، مسیر گم می‌شود، اسب سوار را تقدیم لشکر دشمن می‌کند؟ آه... کاش اسب می‌دید... .......... زانوها در اثر هیجان زیاد می‌لرزند، سست می‌شوند و از کار می‌افتند... گاهی از شدت ناراحتی و خبر ناگوار، گاهی هم از دیدن صحنه‌ای... زانو که بلرزد و سست شود، آدم زمین می‌خورد... آه... وقتی دید که اسب علی اکبر به سمت لشکر دشمن می‌رود، سرا سیمه رفت... چند قدم مانده دهانه اسب را کشید... گویا زانو اسب هم شل، اسب هم دلش لرزید، که راکب‌اش را به زمین انداخت... آه... علی لعنت‌الله علی القوم الظالمین. خدایا ما را به عاشورا برسان. ...... روضه نوشتن‌اش از من بر نیامد... (روضه‌ی مکمل دارد، هیئت امشب.) اشعار عاشورایی: کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اشمرده است احترام ... بماند بقیه اشاز تیرهای حرمله یک تیر مانده بودآن هم نشد حرام ... بماند بقیه اشهر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشتآمد به انتقام ... بماند بقیه اششمشیرها تمام شد و نیزه ها تمامشد سنگ ها تمام ... بماند بقیه اشگویا هنوز باور زینب نمی شودبر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اشپیراهنی که فاطمه با گریه دوختهدر بین ازدحام ... بماند بقیه اشراحت شد از حسین همین که خیالشانشد نوبت خیام ... بماند بقیه اشرو کرد در مدینه که یا ایهاالرسولیافاطمه! سلام ... بماند بقیه اشاز قتلگاه آمده شمر و ز دامنشخون علی الدوام ... بماند بقیه اشسر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاشاز پیکر امام ... بماند بقیه اشبر خاک خفته ای و مرا میزند عدومن میروم به شام ... بماند بقیه اشدلواپسم برای سرت روی نیزه هااز سنگ پشت بام ... بماند بقیه اشدلواپسی برای من و بهر دخترتدر مجلس حرام ... بماند بقیه اشحالا قرار هست کجاها رود سرشاز کوفه تا به شام ... بماند بقیه اشتنها اشاره ای کنم و رد شوم از آناز روی پشت بام ... بماند بقیه اشقصه به "سر" رسید و تازه شروع شدشعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش ..................................... اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. در همین راستا نمونه یک، نمونه دو و سه انواع تبلیغاتی است که می‌توانید، انجام دهید. روضه  با حجم خدود ۶۰۰ کیلو بایت، روضه مکمل با حجم حدود ۱.۲ مگا بایت سینه‌زنی مکمل با حجم حدود ۶۰۰ کیلو بایت منبر مکمل با حجم حدود ۶۰۰ کیلو بایت
سید مجتبی مومنی
۲۲ آبان ۹۲ ، ۰۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ‌ (1) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ‌ (2) وَ لاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3) وَ لاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ‌ (4) وَ لاَ أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ‌ (6) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا استفتاء: بازی با آلات قمار مانند پاسور و غیر آن از طریق کامپیوتر چه حکمی دارد؟ حکم بازی با الات قمار را دارد. (همه مراجع) گوهر امیر(ع): در مصیبت‌ها یا چون آزادگان باید شکیبا بود یا چون ابلهان خود را به فراموشی زد. منبر: اعوذو بالله من نفسی بسم‌الله الرحمن الرحیم در شب‌های قبل در رابطه با ارتباط‌ آدم‌ها گفتیم و بجایی رسیدیم که ارتباط با امام را با چند مثال شرح دادیم و عرض کردیم که ارتباط و نوع نگاه به ارتباط با امام معصوم نباید دم‌دستی و ساده‌لوحانه باشد. برای مثال اگر در احادیث آمده که وجود نازنین امام عصر،روحی‌فدا، دست به سر مسلمانان می‌کشند و فلان می‌شود، الزاما این معنایش این نیست که سر ظاهر مسلمانان، دست ظاهر امام را درک می‌کند. بدیهی‌ست نزدیک‌ترین راه برای رسیدن و درک خداوند متعال برای انسان‌ها راه دل است. راه ذل نزدیک‌ترین راه برای رسیدن است. این راه در این حال این که نزدیک‌ترین راه است و مقدمه‌ای برای شناخت منطقی و درست می‌توان عاملی برای دور شدن از مسیر هم باشد. از آن‌جایی که موضوع مورد بحث ما ارتباط با وجود مبارک امام معصوم می‌باشد نه ارتباط با خدا، در ادامه بحث مصداق‌ها و موارد را در این‌مورد عرض می‌کنیم نه در ارتباط با خدا. اما باید به نکته توجه داشت که این دو جنس ارتباط در حالی که به دو وجود ارتباط دارد از یک جنس است، فتَامَّل یا بن آدم. در مورد امام عصر(عج) هم رسیدن از راه دل و برقرار کردن ارتباط دلی و عاطفی بهترین راه است. اگر بخواهم به زبان ساده‌تر بگویم، دوست‌داشتن و احساس علاقه به وجود ایشان شروع راه است. الان و در این جلسه مجالی نیست که بگویم که این ارتباط عاطفی و دلی چگونه باید ایجاد شود و چگونه کانالیزه شود، قطعا شما بارها خودت این رابطه را حتی از سر نیاز صرف و برای نذر ایشان درک کرده‌اید، حتی اگر قلب مبارک‌تان به روی خودش نیاورد که چه شده، خودتان می‌دانید که با وجود امام عصر(عج) ارتباط برقرار کرده‌اید. ارتباط عاطفی در عین مقدمه‌بودن و مطلوب‌بودن بسیار در معرض خطر است. چرا؟ خوب چون پای دل وسط است و قلب. این خاصیت ارتباط دلی و عاطفی است، اگر این ارتباط از مرحله‌ای به مرحله‌ی بعد نرود از بین می رود.  چون ما آدم‌هایی زمینی دل و عشق‌مان هم حساب کتاب دارد. این دل و عشق و محبت اگه به کمک ملات منطق سفت نشود مانند آجر روی آجر گذاشتن است و با عشق دیگری بهم می‌ریزد و دیگری وارد قلب ما می‌شود و جایگزین می‌شود. مصداق زمینی و راحت عرض کنم؟ برای همه شما پیش آمده که در برهه‌ای با شخصی دوست شوید و ارتباط عاطفی پیدا کنید طوری که احساسی مانند،‌برادر به برادر یا خواهر به خواهر پیدا کنید، اما بعد از مدتی این ارتباط رنگ می‌بازد و کم‌رنگ می‌شود. (این احساس و روابط را از دوره دبیرستان و بعضا راهنمایی داشته‌اید، ممکن است این احساس‌ها به دوره‌های بعد زندگی مانند تاهل هم برسد.) حتی اگر بعد از آن مدت خاص و ارتباط عاطفی شدید و عمیق باز هم با آن شخص ارتباط دارید دیگر به همان حرارت و عشق اولیه نیست. هر بار این نوع دوستی‌ها دستخوش تغییر می‌شود، ممکن است این‌گونه روابط حتی به جدایی بینجامد. می‌دانید دلیل این جدایی‌ها و کم رنگ شدن‌ها چیست؟ ملات منطق و ابزاری به نام شناخت. شما در ابتدا آجرهای دوستی با آن شخص را داشتید و خواستید بنای رفاقت را بسازید، بعد از مدتی این ارتباط نزدیک عاطفی، ابزار شناخت را به وجود آورد و دیدید که این شخص فلان عیب را دارد یا این که در مقابل شما فلان قصد را دارد و این برای شما خوشایند نیست، این‌جا بود که ملات منطق اثرگذار این رابطه و استحکام آن نبود. البته این مثال اصلا به آن معنا نیست که همه رابطه‌های انسانی ختم به این‌جا می‌شود. حالا برگردیم به بحث خودمان، اگر در برابر امام معصوم هم در همان قسمت عاطفه و علاقه‌ی صرف گیر کنیم و از ابزار شناخت نسبت به ایشان استفاده نکنیم و ملات منطق بر سر این رابطه نریزیم، این بنای عاشقانه در معرض تخریب است. اگر کسی عاطفه خود نسبت به امام را در حداقل خود نگه دارد و به دنبال شناخت نرود، بعد از مدتی خودش سطحی بودن رابطه را حس می‌کند و این عامل باعث می‌شود از این سطحی بودن، فاصله بگیرد. حالا این فاصله گرفتن می‌تواند در جهت تعمیق رابطه، شناخت و کسب معرفت باشد و یا در جهت حذف این علاقه سطحی و به تعبیری از بین بردن آن. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خدایا توفیق شناخت امام زمان‌مان را به ما عطا کن بجای روضه: چهار زانو روی زمین نشسته بود. بچه را از این دست به ان دست می‌کرد، کلافه بود... پاهایش را تکان می‌داد ولی گریه بچه‌اش قطع نمی‌شد، با بچه حرف می‌زند، چنان قربان صدقه جانانه و فدایی‌اش. عرق کرده بود، با آستین‌های چادر عربی‌اش خود را باد می‌زد و بچه را از این پا به آن پا می‌کرد. زن دیگری آمد، جا افتاده‌تر، چادرش معمولی بود، شبیه دختر جوان. گفت: این هنوز گریه‌اش بند نیومده؟ شاید دلش درد می‌کنه؟ زن جوان گفت: نه. -بده جایش را ببینم، شاید طفل معصوم خودش رو کثیف کرده با اکراه بچه را به زن داد و زیر لب گفت می‌دونم چشه. نگاهی به گنبد طلایی کرد، احساس می‌کردم اشک به چشم‌اش چنگ می‌زند و او درد چشم و اشک را می‌خرد که نریزند. زن بعد از این که لباس بچه را وارسی کرد گفت: نه جایش هم تمیز است؟ پس چرا گریه اش... رو به زن جوان کرد که ادامه بدهد، یهو زن زد زیر گریه،‌ حالا نوزاد و مادر با هم گریه می کردند، شانه‌اش می‌لرزید و صدای هق‌هق‌اش می‌آمد. زن مسن گفت: چته تو، چرا حالا گریه می‌کنی؟ با صدای بم شده و گریه گفت: گرسنه‌شه، شیر می‌خواد. بچم گشنه‌شه مامان، تشنشه ببین، انگشتانش را به لب بچه نزدیک کرد. لبان بچه باز شد و صدای گریه‌اش قطع. مادر نگاهی به زن جوان کرد . با عتاب گفت: خوب تو که می‌دونی چشه چرا شیر نمی‌دی‌ش؟ چرا داری گریه می‌کنی؟‌ صدای هق‌هق زن بلندتر شد و نفس‌اش داشت قطع می‌شد، گفت: روم نمی‌شه. روم نمی‌شه توی صحنه آقایی که شش‌ماهه‌اش تشنه و گشنه روی دست‌ش رفت، اینو شیرش بدم، بذار اینم بدونه که این حرم قانون داره. ............ نزدیک عید نوروز که می‌شود، همه آماده می‌شوند برای تحویل سال، یکی از مرسومات سفره نوروز ماهی قرمز است. ماهی که می‌خواهد نشانه چه باشد را نمی‌دانم، ولی نگه‌داری این ماهی‌ها رسم و رسوم خاصی دارد. یکی اش عوض کردن آب آن است، تا حالا اب ماهی را عوض کردید؟ لحظه ای که می‌خواهید از آب بیرون بیاوریدش تا دوباره به آب بیفتند؟ لحظه‌ای که بیرون آب است دهانش را تندتر باز و بسته می‌کند، اگر این زمان به ثانیه بکشد، در دست‌تان بال بال می‌زند برای رسیدن به آب... بال بال زدن ماهی در دست را لمس کردن سخت است... پدر نشده‌ام که بدانم بال بال زدن نوزادم در آغوشم چگونه است... علی لعنت الله علی القوم الظالمین اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من المستشهدین بین یده .......................... اشعار عاشورایی  نون و قلم نبی است و مایسطرون حسین طاق فلک علی است به عالم ستون حسینخلقت تمام حضرت زهراست خون حسینهستی تمام ظاهر و مافی البطون حسینبا یک قیامت است هم الغالبون حسیندر این قیام نقطه پرگار زینب استسردار سرسپرده جولان عشق کیست؟تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟علامه مفسر قرآن عشق کیست؟اذن دخول در حرم یار زینب استذرات و کائنات همه مرده یا خموشدر احتجاج بود زنی یک علم به دوشقلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوشآتشفشان قهر خداوند در خروشهوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوشدر حیرتی که حیدر کرار زینب استپیداترین ستاره دیبای خلقت استزیباترین سروده لب‌های خلقت استزهراترین زهره زهرای خلقت استلیلاترین لیلی لیلای خلقت استشیواترین سئوال معمای خلقت استگنجینه جزیره اسرار زینب استچشم ستاره در به در جستجوی ماهبر روی نیزه دیده زینب گرفت راهمبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاهآتش کشید شعله ز دل تا کشید آهکای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناهراحت بخواب چونکه پرستار زینب استاز نای من به ناله چو افتاد نای نیعالم شنید از پس آن های‌های نیتو بر فراز نیزه و من در قفای نیآنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی 2تا اینکه یافتم سرت از رد پای نیعشق تو است آتش و نی زار زینب استخورشید روی قله نی آشکار شدکوچکترین ستاره سر شیرخوار شدناموس حق به ناقه عریان سوار شدهشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شدزیباترین ستاره دنباله‌دار شددر این مسیر نور جلودار زینب است ..................................... اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. در همین راستا نمونه یک، نمونه دو و سه انواع تبلیغاتی است که می‌توانید، انجام دهید. تحفه شب حضرت علی‌اصغر (ع) تقدیم به مادر صبور کربلا، حجم حدود ۱.۵ مگا بایت روضه مکمل با حجم حدود ۶۰۰ کیلو بایت سینه‌زنی مکمل، با حجک حدود ۱ مگا بایت
سید مجتبی مومنی
۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ وَ الْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ (2) إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (3( اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا استفتاء: دانشجویانی که هر هرفته حداقل دو روز برای تحصیل مسافرت می‌کنند و یا کارمندانی که هر هفته برای کارشان سفر می کنند چه حکمی دارند؟ با توجه به اینکه انها هر هفته مسافرت می‌نمایند ولی امکان دارد به خاطر تعطیلی داشگاه یا کارشان به مدت یک ماه در وطن اصلی خود بمانند و در خلال آن مدت مسافرتی نمی‌کنند آیا بعد از گذشت یک ماه که سفر خود را دوباره آغاز می‌کنند نمازشان در سفر اول طبق قاعده شکسته و بعد از آن تمام است؟ در سفر برای تحصیل علم، نماز شکسته است و روزه هم صحیح نیست اعم از اینکه سفرشان هفتگی باشد یا روزانه ولی کسی که برای کار آزاد یا اداری مسافرت می‌کند اگر بین وطن یا محل سکونت و محل کارش هر ده روز حداقل یک مرتبه رفت و آمد نماید؛ باید از سفر سوم به بعد نماز خود را تمام بخواند و روزه او هم صحیح است و اگر بین دو سفری که برای کار کردن می رود ده روز در وطن یا جای دیگری بماند در سفر اولی که بعد از اقامت ده روزه برای کار کردن می رود نمازش شکسته است و نمی تواند روزه بگیرد. گوهر امیر: بردباری پرده است پوشاننده، و عقل شمشیری است بران. ‌پس کمبودهای اخلاقی خود را با بردباری بپوشان و هوای نفس خود را با شمشیر عقل بکش. منبر: اعوذ و بالله من نفسی  بسم‌الله الرحمن الرحیم در ادامه بحث دو شب قبل در مورد رابطه انسان‌ها و علت این رابطه به رابطه با وجود نازنین امام عصر(عج) رسیدیم. رابطه‌ای که به لحاظ جنس و انگیزش کاملا با همه رابطه‌ها فرق می‌کند. رابطه‌ای که باید در آن جایگاه خودمان را ببینیم و نه ان که منتظر یک اتفاق هیجان‌انگبز باشیم و امام بیایند و همه چیز را با چشم بر هم زدنی درست کنند. در شب قبل در مورد این نوع از نگاه صحبت کردیم. در ادامه موضوع دیشب به نوع دیگری از این نگاه می‌پردازیم. در روایت‌های معتبر و متواتری در مورد ظهور و دوره حکومت حضرت و تغییرات آن دوره به علم اشاره شده، مثل این‌که علم چند ده حرف است و تا پیش از ظهور تنها چند حرف آن مشخص می‌شود. یا روایتی از امام باقر(ع) داریم که می‌فرمایند: «امام(عج) بر سر مومنان دست می کشند و عقل آنان رشد پیدا می‌کند.» به نظر شما این دست کشیدن به چه معناس؟ این که امام در جایی می‌نشینند و مومنین به صف وارد اتاق حضرت می‌شوند و حضرت به سرشان دست می‌کشند؟ یا این که گفته می‌شود علومی در دوره ظهور به مسلمانان می‌رسد،که بیشتر آن در دوره غیبت نبوده، تا امروز در دست ایشان مخفی شده بود و ایشان آن را برای دوره ظهور خود نگه داشته‌اند؟ قطعا این طور نیست. این‌ها تنها مثال‌هایی ساده‌لوحانه برای این مفاهیم است: همه می‌دانیم که علم مانند مظروف است و باید در داخل ظرفی ریخته شود تا مورد استفاده قرار بگیرد. این که گفته می شود این علوم در زمان غیبت نیستند یا این که گفته می‌شود حضرت دست بر سر مومنان می‌کشد کنایه از این است که ظرفیت انسان‌ها برای دریافت علم بیشتر می شود. مثل این که بخواهی بچه‌ای که از پیش دبستانی وارد مدرسه ابتدایی شده بخواهی در باره قوانین جاذبه با او صحبت کنی و سرعت بر خورد دو جسم را به هم برایش توضیح دهی. آیا او چیزی می‌فهمد؟ اما اگر همین بچه با سرفصل های ارائه شده در علوم و بعدها فیزیک و ریاضی آشنا شود به درستی مفاهیم مورد نظر را درک می‌کند. در آن هنگام مصداق خروج علوم با توجه به میزان آگاهی این بچعه و مقدماتی که در سال‌های مختلف کسب کرده مشخص می‌شود. آن موقع می توان گفت استاد با اشاره ای کوچک قوانین را به دانش اموز یاد داده چون او آماده بوده است. در مورد علائم ظهور حضرت و نشانه‌های قیام جهانی ایشان تا بخواهید از این دست نگاه ساده لوحانه وجود دارد که می توان گفت ریشه بیشتر آن‌ها یک چیز است. این که بخواهند من و شما دست روی دست بگذاریم و بخواهیم که کسی بیاید و معجزه کند. تا این جا در مورد دسته‌ای از موضوعات که می توان با نگاه ساده‌لوحانه آن‌ها را از مسیر منحرف کرد صحبت کردیم. یعنی دسته‌ای از منتظران ظهور منجی آخر الزمان دارای همین خصوصیات و ساده انگاری‌ها هستند. همین ساده انگاری‌ها مانند یک شمشیر دولب برای مسلمانان خطرناک است که انشالله در جلسه بعد در این باره صحبت می‌کنیم . و صلی الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بجای روضه: عشق و علاقه برادرانه، شیرین است. آن‌هایی که ندارند حسرت‌اش را همیشه دارند. برادر بزرگ که باشی وظیفه‌ات نسبت به دیگر بچه‌ها سنگین‌تر است. هم باید برای خودت باشی هم برای دیگر خواهر و برادر هایت. سختی کار وقتی می‌شود که پدر هم رفته باشد و دیگر ساکن این دنیای مادی نباشد. حالا تو تنها حامی برای دیگر خواهر برادرها هستی. تنها کسی که مایه آرامش هستی و طبیعتا برادر و خواهرها را در سختی رها نمی‌کنی. گاهی قرار است برادر هم برود، حالا چه می‌شود کرد، علاقه خواهر و برادری را که نمی‌توان ندید گرفت. مومن کیظ است. برادر بزرگ‌تر برای یاری برادر کوچکتر همه دارایی‌هایش را گذاشت، چون هر طور که حساب می‌کرد از قاسم و عبدالله گران‌تر نداشت. او وقتی دانست که راهی کربلا نمی‌شود و نمی‌تواند یاری‌گر ارباب باشد، برایش نامه نوشت و نمایندگان‌اش ار معرفی کرد... قاسم... عبدالله... عمر...   وقتی قاسم نتوانست اجازه عمو را برای میدان بگیرد، به سراغ نامه پدر رفت. نامه‌ای که همه چیز را برگردانند... نامه‌ای که نشان داد برادر بزرگ‌تر یاد برادر کوچکتر بوده است.  به میدان رفتن قاسم بن الحسن(ه) ماجرای عجیبی دارد.  او نوجوانی است که به حد بلوغ نرسیده است. از راوی نقل شده که از طرف خیمه‌های ابا عبدالله جوانی آمد که چهره‌اش مثل پاره‌ی ماه می‌درخشید، او آمد و مشغول جنگ شد. ناگهان کسی از بین جمعیت عمود بر سر قاسم کوبید.  فرق این جوان شکافته شد و پسرک با صورت به روی زمین افتاد.... در روایت است که حضرت ارباب چون باز شکاری بالای سرش رسید و... علی لعنت الله علی القوم الظالمین   اشعار عاشورایی: حیات آب بقا جز غم تو نیست، حسین! نمیرد آن که دلش با غم تو زیست، حسین! صفای عمر ابد یافت هر که در غم تو به قدر یک مژه بر هم زدن گریست، حسین! به روز حشر که محشر کند شفاعت تو کسی که سایه نشین تو نیست، کیست؟ حسین! جهنم است بهشتی که خالی از تو بود بهشت بی گل رویت بهشت نیست، حسین! تویی که آیت حُرّیت از رخت پیداست خوشا کسی که چو حرّ بر تو بنگریست، حسین! گدای راه تو هرکس که گشت آقا شد که گرد خاک رهت تاج سروری‌ست، حسین! نشسته بر سر راه تو «رستگار» مدام به دستگیری او لحظه‌ای بایست، حسین! شاعر: سیدمحمد رستگار   .................................................................. اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. تحفه هیئت مجازی حجم حدود ۱.۴ مگا بایت منبر مکمل با حجم حدود ۸۰۰ کیلو بایت روضه مکمل با حجم حدود ۸۰۰ کیلو بایت  سینه‌زنی مکمل با حجم حدود ۱.۱ مگا بایت  + و ++ نمونه تبلغات هیئت است که زحمت‌اش را وتر کشیده، برای استفاده در شبکه‌های اجتماعی و انتهای پست وبلاگ‌ها چیز خوبی است.
سید مجتبی مومنی
۱۹ آبان ۹۲ ، ۲۳:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر