اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

سْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ لِإِیلاَفِ قُرَیْشٍ‌ (1) إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّیْفِ‌ (2) فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هٰذَا الْبَیْتِ‌ (3) الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ‌ (4) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا گوهر امیر: در تربیت خویش همین برای تو کافی است که از آنچه بر دیگران نمی‌پسندی دوری کنی. استفتاء: آیا صحبت کردن زن با مرد نامحرم که به نیت خیر و یا براى درس باشد، اشکال دارد؟ همه مراجع: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد، اشکال ندارد.امام خمینى، استفتاءات، ج‏3، (نظر)، س‏52؛ آیت اللّه بهجت، توضیح‏المسائل، م‏1936؛ آیت اللّه مکارم، استفتاءات، ج‏1، س‏819؛ آیت اللّه تبریزى، استفتاءات، 1622؛ آیت اللّه صافى، جامع‏الاحکام، ج‏2، ص‏1673؛ آیت اللّه نورى، استفتاءات، ج‏2، س‏656؛ آیت اللّه فاضل، جامع‏المسائل، ج‏1، 1718؛ آیت اللّه خامنه‏اى، اجوبةالاستفتاءات، س‏1145؛ العروة الوثقى، ج‏2، (النکاح) م‏3؛ آیت اللّه سیستانى، sistani.org، (اینترنت)، س‏20 و 19؛ دفتر آیت اللّه وحید.    آیا ارتباط صمیمى بین دختر و پسر در هنگام همکارى یا میهمانى اشکال دارد؟ همه مراجع: دوستى بین دختر و پسر جایز نیست؛ چون ترس افتادن به گناه در میان است. اما ارتباط شغلى، اگر باعث مفسده نشود و موازین شرع در آن رعایت شود، اشکال ندارد. خامنه‏اى، استفتاء، س 779 و 651 و دفتر: همه مراجع. منبر: اعوذ و بالله من نفسی بسم‌الله الرحمن الرحیم در شب گذشته در مورد ارتباط انسان‌ها با همدیگر و ریشه‌ای مشترک در بین همه‌ی انگیزه‌ها برای ارتباط صحبت کردیم. این‌که انگیزه اصلی در ارتباط‌ها یکی است و ارتباط در دنیای امروز ما تقریبا یک شکل دارد. در ادامه بحث شب گذشته با عنوان ارتباط، به قسمت خاصی از ارتباط انسان و آن هم ارتباط با امام معصوم می‌پردازیم. حالا ببینیم که ارتباط ما با امام حی چگونه است. با یک بررسی کوتاه و حساب سر انگشتی می‌توانیم ببینیم که امام زمان(عج) را تنها در مواقعی که نیاز به ایشان داریم می‌شناسیم و هیچ کار دیگری به ایشان نداریم. وقتی سختی به ما فشار بیاورد و مشکلات روحی و جسمی خود یا خانواده را محصور کنند؛ به یاد امام زمان(عج) می‌افتیم و فریاد و آه حسرت از فراق ایشان سر می‌دهیم. برای رفع مشکل چله‌های مختلف می‌گیریم از رفتن به جمکران گرفته تا نمازهای کذا و کذا. اما حس ما در رابطه با وجود امام عصر(عج) چگونه است؟ طبیعتا جواب این است که ما منتظر هستیم و می‌خواهیم که ایشان ظهور کنند و دنیا را پر از عدل و داد کنند. امام زمان بیاید و مشکلات ما را حل کند، دیگر فقیر نباشد، دیگر کسی به مشکل مالی بر نخورد، دزدی نشود و... دقت کنید، همه این‌ها هم از جنس همان نیازهای اولیه است، یعنی ما رابطه با امام حی خود را نعوذوبالله با رابطه با یک همکار یا یک فامیل متمکن تنزل داده‌ایم. همه‌ی این‌ها در حالی است که داعیه‌دار انتظار ظهور هم هستیم. بعضی دیگر که دو سه خطی از کتابی را،مثل بنده حقیر، دیده‌اند نه این‌که خوانده باشند؛ داعیه‌های بلند پروازانه‌تری هم مثل سربازی و سرداری دارند. اما انتظار ما چگونه است؟ تمایل و انتظار منجی آخر الزمان موضوعی نیست که از عصر ما شروع شده باشد،انشالله که در عصر ما به اتمام برسد، موضوع منجی و موعود در همه‌ی ادیان الهی و همه اعصار به عنوان یکی از موضوعات با اهمیت و مورد اعتقاد مردم وجود داشته است. حالا این که این ظهور و بروز امام را امری خرق عادت و معجزه بدانیم، نگاهی عوامانه و بسیار کاهلانه است. این که عده‌ای می گویند:«امام زمان(عج) انشالله می‌آیند و همه چیز درست می‌شود» کاملا احساسی معجزه‌وار به مخاطب انتقال می‌دهد، مثل این‌که آقا می‌آیند و با قدم‌زدن ایشان، یا نگاهی معجزه‌وار در دنیا همه چیز سر جایش قرار می‌گیرد، عدالت برقرار می‌شود، اسلام واقعی شناسانده می‌شود و از این دست اتفاق‌ها، این در حالی است که خداوند در آیه 43 سوره فاطر می فرماید: هرگز برای سنت الهی تغییری نمی‌یابی. اگر قرار باشد که امام زمان(عج) تشریف بیاورند و با چشم بر هم زدنی بدون هیچ نیروی بشری همه چیز درست شود، معنا و مفهوم آزمایش و سختی چه می‌شود؟ این‌که خدا بشر را آزمایش کرده، به سختی انداخته است، او را مورد آزمایش قرار داده چه؟ کلا فلسفه خلقت انسان مورد سوال واقع می‌شود. چرا باید برای رسیدن تعداد یاران امام عصر(عج) به عددی خاص این‌قدر زمان بگذرد؟ چرا باید این ظهور و حضور امام در بین مردم،خروج از غیبت، به تاخیر بیفتد؟ پس می‌توان گفت: این نگاه کاهلانه اصلا صحیح نیست که نعوذوبالله امام را موجودی افسانه‌ای با اختیاری تام در نظر بگیریم و بخواهیم با دست روی دست گذاشتن بقیه، امام به تنهایی همه امور عالم را اصلاح کنند. از این دست نگاه‌ها در مورد موضوع انتظار امام عصر و ساماندهی رابطه با ایشان چند موردی وجود دارد که انشالله به دعای شما و مدد خود آقا در شب‌های بعد خدمت‌تان عرض می‌کنم. الهم اجعلنا من المنتظرین  اللهم عجل الولیک الفرج وجعلنا من المستشهدین بین یدیه روضه: رابطه‌ی عمه‌ها با برادر زاده‌ها جنس دیگری دارد، اگر عمه‌ای برادری را بیشتر دوست داشت باشد، برادر زاده‌ها هم شیرین‌تر هستند. حالا تصور کنید، عمه‌ای را که برادر بزرگ‌ترش به شهادت رسیده باشد، برادر دیگر هم در معرض شهادت است، علاقه‌ها و تعلق‌ها یش به برادر زاده‌ها به اوج می‌رسد؟ چه‌قدر دل می‌خواهد که بگذرد. برادر زاده‌ای که به نقلی ده سال و به نقل به شانزده سال هم نرسیده، لباس رزم هم برایش فراهم نیست. آن‌قدر وابسته به عموست که همه چیزش را می‌خواهد بدهد. سن  کم و علاقه زیاد عمه‌جان سادات به او، روحی فدا، باعث شد؛ عبدالله را نگه‌دارد و اجازه همراهی ارباب را ندهد و به نقل حضرت علامه مجلسی در لحظه‌ای که عبدالله از دامن عمه رها شد، چون برگ سبک‌بار راهی میدان شد، چهار ده نفر این دردانه را محاصره کردند.... در نقل دیگری آمده که عبدالله خودش را به عمو رساند و دستانش را سپر عمو کرد، دو دست به پوست آویزان شد... در نقلی دیگر آمده که حضرت امام سجاد(ع) به زحمت تکه‌های بدن عبدالله و ارباب را که زیر سم اسبان له شده بود، از هم جدا کرد.... علی لعنت‌الله علی القوم الظالمین اللهم عجل لولیک الفرج شعر عاشورایی: امت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند برای برادرش این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند «آیینه ای که آه نسازد مکدّرش» واحیرتا! که این دو جوانان زینب اند یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش یک دست، گرم اشک گرفتن ز چشمهاش مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر چشمش گدازه ریخت، ولی زیر معجرش زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت تا که خدا نکرده مبادا برادرش... زینب همان شکوه که ناموس غیرت است زینب که در مدینه قرق بود معبرش زینب همان که فاطمه از هر نظر شده ست از بس که رفته این همه این زن به مادرش زینب همان که زینت بابای خویش بود در کربلا شدند پسرهاش زیورش گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات وقتی گذشته بود دگر آب از سرش شاعر:سید حمیدرضا برقعی ................................................ اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. تحفه هیئت مجازیة حجم حدود ۸۰۰ کیلو بایت منبر مکمل با حجم حدود ۸۰۰ کیلو بایت روضه مکمل با حجم حدود ۹۰۰ کیلو بایت سینه‌زنی مکمل با حجم حدود ۸۰۰ کیلو بایت بانی محترم اشعار عاشورایی بسیار ممنون، لطف می‌کنید متن‌ها را به آدرس پست الکترونیک بفرستید. متشکرم + و ++ نمونه تبلغات هیئت است که زحمت‌اش را وتر کشیده، برای استفاده در شبکه‌های اجتماعی و انتهای پست وبلاگ‌ها چیز خوبی است. سید مجتبی برای میقات: در موردی که نوشتید باید عرض کنم که ارتباط عاطفی و قلبی نزدیک‌ترین راه است، الحمدلله محرم است و زمانی که رقت قلب باعث می‌شود که راه ارتباطی با این ذوات راحت‌تر محیا شود. توصیه‌ای که شنیده‌ام را برای‌تان نقل می‌کنم، شاید به کار آید. مراقبت کنید در این زمان‌ها از گوش، زبان، چشم و ذهن،ذهن برا گناهان خیالی و اوهام است، که این مراقبت‌ها باعث آرامش و سبکی قلب می‌شود و راهی برای ارتباط. سید مجتبی برای ناشناس: این‌که هر کس در هر برهه از زندگی بر اثر هر عاملی دچار هیجانات روحی شود و بستری نسبتا عمومی برای تخلیه هیجان‌اش را داشته باشد، بد نمی‌دانم. ضمن این‌که به قول استادی: خوشا آنان که در این دنیا گناهشان بر همه آشکار است نه این‌که در دنیای دیگر آشکار می‌شود. (این قسمت ربطی به آن بنده خدا نداشت و منظور گناه کار بودن‌شان نیست) سید مجتبی برای زهرا خانم: این‌که بنده طلبه باشم یا بطله در دستگاه ارباب فرقی ایجاد نمی‌کند، کما این‌که خود را بطله هم نمی‌دانم، چه رسد به طلبه. محتاجیم به دعا
سید مجتبی مومنی
۱۸ آبان ۹۲ ، ۲۱:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‌ (1) وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً (3) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا استفتاء: مقدار مسح پا از درازا چقدر است؟ آیات عظام امام، بهجت، فاضل، مکارم، نورى و وحید: باید پا را از سر یکى از انگشت‏ها تا برآمدگى روى پا، مسح کند و بنا بر احتیاط مستحب تا مفصل پا مسح نماید.( توضیح‏المسائل مراجع، م 252؛ نورى، توضیح المسائل، م 253 و وحید، توضیح المسائل، م 258.) آیات عظام تبریزى و صافى: باید پا را از سر یکى از انگشت‏ها تا برآمدگى روى پا، مسح کند و بنابر احتیاط واجب، تا مفصل پا مسح نماید. (توضیح‏المسائل مراجع، 252.) آیات عظام خامنه‏اى و سیستانى: باید پا را از سر یکى از انگشت‏ها تا مفصل، مسح کند.( همان؛ خامنه‏اى، اجوبة الاستفتائات، س 111. نکته: اگر بعد از وضو شک کند که پاها را مسح کرده یا نه، چه تکلیفى دارد؟  همه مراجع: نسبت به مسح پاى راست به شک خود اعتنا نکند؛ ولى باید پاى چپ را چنانچه به کار دیگرى نپرداخته و یا از محل وضو نگذشته است مسح کند. در غیر این صورت، به شک خود اعتنا نکند.( العروة الوثقى، ج 1، شرایط الوضو، مسئله 45. نکته: اگر در مسح پا سر انگشتان پا مسح نشود و کمى از بالاتر کشیده شود، آیا این وضو صحیح است؟ همه مراجع: اگر مسح پا شامل سر انگشتان پا نباشد، وضو باطل است. (خامنه‏اى، س 105؛ توضیح‏المسائل مراجع، م 252 ؛ نورى، توضیح المسائل، م 253 و وحید، توضیح المسائل، م 258.) منبر: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، و جعلنا من المستشهدین بین یدیه رابطه‌ها معمولا ریشه‌های مختلف و متفاوتی دارد، یعنی این‌که گاهی بر اساس تعلق، گاهی بر اساس ضرورت و گاهی هم بر اساس کمبود است. اگر بخواهیم همه‌ی این موارد را به نوعی ریشه‌ای ببینیم، به یک واژه می‌رسیم و آن هم نیاز است. پس می‌توان گفت اساس رابطه انسان‌ها با یکدیگر بر اساس یک نیاز است. حال این نیاز می‌تواند جنبه‌های مختلف و به تعبیر شئون مختلفی داشته باشد که تقریبا ریشه همه‌ی این‌ها می‌شود، همان نیاز. رابطه‌های انسانی‌ها با هم دارای علل و عوامل متنوع و بعضا متفاوتی‌ست که ریشه آن هم همین نیاز است. اما این قسم از رابطه‌ها بر اساس یک نیاز تقریبا دو طرف تعبیه و طراحی می‌شود. شاید طرفین گاهی این رابطه را بدون قصد به این شکل طراحی کنند یا این‌که حتی در این بین دقت نکند اما همین گونه است. اصطلاح دم دستی این رابططه بده بستانی است. مثل این که من با شما دوست می‌شوم به علت این‌که شما برای من فلان کار را انجام می‌دهید یا این که قبلا کاری برای من انجام داده‌اید و من منتظرم که این کار را جبران کنم یا این که منتظرم در ادامه از وجود شما بهره ببرم. اگر دقت کنید وقتی عزیزی از دست می‌رود، همه گریه می‌کنند در این بین نزدیکان و کسانی که رابطه خونی با او داشته‌اند، بیشتر بر سر و سینه می‌کوبند و زجه می‌رنند. شما فکر می‌کنید دلیل این گریه کردن‌ها چیست؟ آیا برای قبر و قیامت شخص متوفی نگرانند؟ آیا برای کم بود اعمال خیر و زیاد بودن شر آن می‌ترسند؟ در واقع این‌طور نیست، آن‌ها از دست دادن آن شخص به خاطر حذف او و حذف شدن نیازهایی که او به نوعی آن را تامین کرده گریه می‌کنند. در واقع وقتی پدر و مادر از دنیا می‌روند، همه محبت‌هایی که از طرف او می‌رسد، حذف می‌شود. مثلا پدری که حذف می‌شود، همه زحمت‌های مالی او دیگر نیست و بخش زیادی از نیازها می‌ماند. در واقع ما در این رابطه‌ها بیشتر برای خودمان و کم‌شدن این نزدیکان گریه می‌کنیم. اما در بین همه‌ی این نوع رابطه‌ها یک توع از رابطه است که جنس آن فرق می ‌کند، با این که ریشه آن هم در همان نیاز است. بروز و ظهور آن فرق می کند و وجود این رابطه دارای مراتب است. به نظر می‌رسد این مقدمه برای شروع بحث کافی باشد، انشاالله در شب‌های بعد این بحث را ادامه می‌دهیم. الهم اجعلنا من المنتظرین  اللهم وفقنا لما تحب و ترضی اندرزنامه: در غالب اسناد تاریخی در مورد حربن یزید ریاحی و گذشته‌اش وضعیت مشخصی وجود ندارد. چند روایت که وجود اشتراک آن در بین آن‌ها، دایه یا مادری بوده که او را با خاندان پیامبر آشنا کرد. ماجرای مشهوری از حر وجود دارد که وقتی راه را بر امام بست و حتی آب را برای اولین بار بر امام حسین(ع) قطع کرد، در حالی که مورد عنایت و توجه امام قرار گرفت. حر کسی است که در مرحله اول بدترین کار ممکن را در حق آل‌الله کرد، بررسی‌های روزانه و تاریخی نشان می‌دهد که اگر حر این مقدمه را ایجاد نمی‌کرد، حتی فاجعه روز عاشورا به وجود نمی‌آید. حال ببینید چنین موجودی چه‌طور می‌شود که یک‌بار اولین شهید راه امام شود؟ زهیر در منازلی که با امام به مجاورت می‌رسید، زمان‌بندی‌اش را طوری تنظیم می‌کرد که به کاروان امام نزدیک نشود و به تعبیری مورد رو در بایستی قرار نگیرد. اما چه می‌شود که بعد از اولین دیدار و جلسه با امام حسین(ع) ورق بر می‌گردد. وقتی زهیر با تاکید همسرش به خیمه امام می‌رود و بعد از بازگشت اموال را می‌بخشد و همسر را طلاق می‌دهد و همراه امام می‌شود تا شهادت.  از این نمونه‌ها در ماجرای کربلا زیاد است. اما وجه مشترک این‌ها چیست؟ غیر از این است که این‌ها ریشه‌ای داشته‌اند؟ ریشه و بنیانی که در لحظه حساس باعث شد که از جهنم وارد بهشت شوند. این‌که آن‌ها در لحظه حساس بتوانند درست تصمیم بگیرند. هر چه بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که این آدم‌ها یک ریشه و بنیانی دارند. در لحظه توانستند تصمیم درست بگیرند و به اردوی امام معصوم رسیدند. نشانه‌های ظهور هر روز نزدیک‌تر می‌شود، اوضاع‌مان چگونه است؟ چگونه ریشه و بنیان‌های‌مان را درست کرده‌ایم که لایق نگاهی شویم که به حر شده است؟ چگونه به درجه‌ای برسیم که بتوانیم همه اموال و وابستگی‌های‌مان را کنار بگذاریم و تا پای جان بمانیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شعر عاشورایی: ای داغدار اصلی این روضه ها بیا صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا تنها امید خلق جهان یابن فاطمه ای منتهای آرزوی اولیاء بیا بالا گرفته ایم برایت دو دست را ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ای دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا از هیچکس به جز تو نداریم انتظار بر دستهای توست فقط چشم ما بیا هفته به هفته می گذرد با خیال تو پس لا اقل به حرمت خون خدا بیا بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای ای خون جگر ز قامت زینب بیا ............................................. اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. سینه‌زنی مکمل با حجم حدود ۷۰۰ کیلو بایت بانی محترم اشعار عاشورایی بسیار ممنون، لطف می‌کنید متن‌ها را به آدرس پست الکترونیک بفرستید. متشکرم + و ++ نمونه تبلغات هیئت است که زحمت‌اش را وتر کشیده، برای استفاده در شبکه‌های اجتماعی و انتهای پست وبلاگ‌ها چیز خوبی است.
سید مجتبی مومنی
۱۷ آبان ۹۲ ، ۲۱:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‌ (1) مَلِکِ النَّاسِ‌ (2) إِلٰهِ النَّاسِ‌ (3) مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ‌ (4) الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ‌ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ‌ (6) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا استفتاء: آیا پوشاندن کف پا هنگام سجده کردن واجب است؟ همه مراجع: خیر، پوشاندن روى پا و کف آن واجب نیست. امام،‌نورى، مکارم و فاضل، تعلیقات على‌العروة، ج 2، فصل فى‌الستر والساتر ؛ وحید، سیستانى و تبریزى، منهاج الصالحین، م 518 ؛ صافى، هدایة العباد، ج 1، م 661 ؛ بهجت، وسیلةالنجاة، ح 1، م 625 ؛ دفتر آیت الله خامنه ای. نکته: اگر در اتاق، مرد نامحرم باشد؛ آیا پوشاندن روى پا هنگام نماز برای زنان واجب است؟ همه مراجع (به جز آیت‌اللّه تبریزى و آیت‌اللّه مکارم): آرى، باید آن را از نامحرم بپوشاند. (آیت اللّه سیستانى، sistani.org، حجاب)، س‏3؛ آیت اللّه تبریزى، صراط النجاة، ج‏1، س‏878؛ آیت اللّه فاضل، جامع‏المسائل، ج‏1، س‏1706؛ آیت اللّه صافى، جامع‏الاحکام، ج‏2، س‏1696؛ آیت اللّه خامنه‏اى، اجوبة الاستفتاءات، س‏438؛ دفتر آیات عظام نورى، وحید، بهجت و امام خمینی. آیت‌اللّه مکارم: خیر، واجب نیست؛ ولى بهتر آن است که بپوشاند.دفتر مکارم‏ آیت‌اللّه تبریزى: پوشاندن زیر چانه واجب است؛ ولى پوشاندن روى پا تا مچ بنابر احتیاط واجب است. آیت‌اللّه تبریزى، صراط‌ النجاة، ج‏5، س‏1275 و استفتاءات، س 1614. تبصره. لازم نیست پشت و روى پا به وسیله جوراب پوشانده شود؛ بلکه اگر به وسیله چادر و مانند آن نیز پوشانده شود، کافى است. گوهر امیر(ع): هرکس با حق در افتاد نابود شد. منبر: بسم‌الله الرحمن الرحیم در شب گذشته به عنوان مقدمه توضیحاتی در مورد ابعاد طهارت در مورد انسان ارائه شد. در حوزه مربوط به طهارت جسم هم از مقدمه‌ای بنام «وضو» صحبت کردیم. این که ریشه و مقدمه‌ای که برای نماز و عبادت خدا داریم از کجا شروع شد. ریشه و مبنایی که برای داشتن و نوع وضو گرفتن هم آمده است، عرض کردیم. مقدمه سوم: در مورد روح و جسم یک رابطه تنگاتنگ برقرار است، این رابطه باعث ایجاد ارتباط درونی و اثرگذاری متقابل هم شده است. یعنی این که اگر برای روح حالت کدورتی بوجود بیاید در جسم اثر می‌گذارد و بر عکس. به نظرم این حالت را همه تجربه کردید که در اوج خستگی و ناتوانی جسم، خبر خوشایند یا بعضا ناخوشایندی باعث ایجاد فعالیت مجدد در آدم می‌شود، بی‌آنکه احساس خستگی قبل بتواند بر او چیره شود. حال در مورد داشتن طهارت هم همین‌طور است به‌طوری که اساتید فرموده‌اند طهارت جسم مقدمه‌ای برای رسیدن به طهارت روح است. مرتبه اول طهارت جسم، طهارت نسبت به نجاست است. این که آدم بعد از قضای حاجت خود را به درستی، تطهیر نماید. یا این که بعد از جنابت، غسل واجب انجام شود. خیلی خوب است که آدم بر حالت جنابت خود باقی نماند. حتی اگر در نیمه شب بر اثری نیاز به غسل داشت، این کار را انجام دهد. این مرحله اول است. در مورد زبان. زبان یکی از اجزایی است که به زودی در معرض نجاست، این‌جا منظور در مقابل عنوان طهارت است، قرار می‌گیرد. گناهان زبانی که مرتکب می‌شویم و بسیار در معرض آن هستیم بسیار زیاد است، از دروغ، غیبت گرفته تا تهمت. اما یکی از موارد نجاست زبان صحبت نابجاست و چیزی که این روزها به آن تعبیر فحاشی می‌شود. این که آدم‌ها حتی به عنوان شوخی از الفاظی نامربوط استفاده کنند. القاب زشت و ناپسندی که یکدیگر را با آن خطاب می‌کنند. مثلا از اسامی حیوانات برای یکدیگر استفاده می‌کنند یا این که هر وقت که یکدیگر را ببینند بجای سلام و مصافحه و معانقه به هم ناسزا بگویند. همه این‌ها نشانه‌هایی از عدم طهارت زبان است. نداشتن طهارت زبان هم باعث می‌شود، اثرگذاری‌ها کم شود، مثلا آدم با حال خوشی سعی می‌کند که نماز بخواند ولی اتصال برقرار نمی‌شود. هر چیز را بررسی می‌کند به نتیجه نمی‌رسد، یکی از دلایل عدم اثرگذاری همین نداشتن طهارت است. خداوندا توفیق طهارت زبان را به ما عطا بفرما خداوند حضور قلب و ذهن در نماز را به ما عطا بفرما. به‌جای روضه: اعوذو بالله من الشیطان الرجیم دردانه‌ی ارباب شیرین است و البته احترامی دارد عظیم. در سایه‌ی احترام ضربان قلب عالم، حضرت عموجان نازنین سادات، تنها قمر خاندان منیر بنی‌هاشم، عباس‌ابن علی. خواندن و نوشتن نقل‌های تاریخی و مقاتل از ایشان بسیار سخت است و دل می‌خواهد که این بنده ناتوان از آنم. تصمیم گرفته‌ام بجای روضه‌هایی که بیشتر سند دار است و صرفا نقل تاریخ است، چند سوال از محضرتان بپرسم و التماس دعا عتبات رفته‌ها درک می‌کنند، آن‌هایی که عمره یا تمتع هم رفته‌اند تائید می‌کنند. به خصوص آن‌هایی که جنب حجر از شرطه‌ها باتوم خورده باشند و کمر راست نتوانند کنند. هیبت عرب‌ها،به‌خصوص مردهایشان رعب آور است. شاید معدودشان این‌طور نباشند. هیبتی که خانم‌ها را می‌ترساند، اقلا دختر خانم‌ها را بیشتر و زنان را کمتر؛ ولی رعب دارند. صحبت کردن‌شان با یکدیگر هم معمولا با صدای بلند است. اگر کمی با دقت به آن‌ها نگاه نکنی یا در بین صحبت‌هایشان خنده تحویل یکدیگر ندهند، فکر می‌کنی که با هم دعوا می‌کنند. حرکت دست و نگاه‌شان هم به یکدیگر خشن است. تصور کنید چنین هیبتی افسر جنگی باشد، افسر جنگی که به خشونت و قساوت قلب هم مشهور است، طوری که اسم  او را به اندازه شدت خشونت‌اش تغییر داده‌باشند. اگر به چنین آدمی افسر مافوق‌اش ماموریتی بدهد و از او بخواهد نیمه شب، دختر بچه‌ی سه‌ساله‌ای را در بیایان پیدا کند... تصور کنید، چنین موجودی کم‌خوابی یا بی‌خوابی هم کشیده و عصبی بودن‌اش چند برابر همیشه شده است. غیر از این است که طفل سه ساله را عامل مزاحمی برای آرامش خود دیده و عنصری که او را بیخواب کرده و زندگی را به کام‌اش تلخ کرده؟ شما فکر می‌کنید چنین موجودی با این خصوصیاتی که از ابتدا گفته شد، وقتی این دختر را ببیند، چه برخوردی با او بکند؟ چگونه سر او داد می‌زند و ناسزا می‌گوید؟ غیر از سیلی به گوش دخترک و کشیدن دست و پای دردانه بر روی خاک چه می‌کند؟ علی لعنت‌ا... علی القوم الظالمین ...................................... پ.ن1) اطلاع‌رسانی در مورد هیئت مجازی در حد وسع، از انتهای پست گرفته تا در لینک‌ها و اطلاع‌رسانی تک‌تک، موجبات خرسندی نوکران مجلس است. پ.ن۲) روضه مکمل، حجم حدود ۱.۴ مگابایت (حلال کنید اگر کمی سنگین بود) پ.ن۳) سینه‌زنی مکمل، حجم حدود ۱.۴ مگابایت پ.ن۳) منبر  مکمل، حجم حدود ۷۰۰ کبلو پ.ن۴) لطف است در نظرات از معایب کار هم بگویید و البته هر جایی در تامین محتوا بتوانید دست‌تان را به گرمی می‌فشاریم.
سید مجتبی مومنی
۱۶ آبان ۹۲ ، ۲۱:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ‌ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ (3) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (4) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" احکام: حکم تقلّب در امتحان چیست؟ همه مراجع: تقلب در امتحان جایز نیست. فاضل،‌جامع‏المسائل، ج 1، س 2197 ؛ مکارم، استفتاءات، ج 1، س 1608 ؛ تبریزى، استفتاءات، س 1303؛ سیستانى، Sistani.org، تقلب؛خامنه‏اى، اجوبة‌الاستفتاءات، س 2468 و دفتر: بهجت، صافى، نورى و وحید. تقلب در امتحان‏هایى که براى ورزیدگى و تست دانش‏ آموزان انجام مى‏شود، چه حکمى دارد؟ همه مراجع: تقلّب در این نوع امتحانات هر چند حرام نیست ؛ ولى زیان آن به خود شخص باز مى‏ گردد ؛ مگر آنکه بگوید: خودم نوشتم که از باب دروغ، حرام مى‏ گردد. مکارم، استفتاءات، ج 1، س 1608 و دفتر: همه مراجع. گوهر امیر: چشم زخم حقیقت دارد، استفاده از نیروهای مرموز طبیعت حقیقت دارد، سحر و جادو وجود دارد و فال نیک راست است؛ و رویداد بد را بدشگون دانستن، درست نیست. منبر: اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت مولانا علی بن ابی طالب(ع) واژه طهارت دارای معنای عرفی و به تعبیری ساده است. در نگاه اول این واژه به پاکی اتلاق می شود. اما اگر بخواهیم در باب این مفهوم کمی دقیق شویم، قابلیت مطالعه و بررسی زیادی وجود دارد، اگر به شئون مختلف روح و جسم توجه کنیم، میتوانیم برای این مفهوم هم در همان شان و مرتبه ارزش قائل شویم. اگر در انسان را به عنوان مثال به عنوان یک بخش مستقل و دارای اجزای وابسته تصور کنیم، هر کدام از این اجزا دارای طهارت خاص خود هستند. در این شب‌ها تنها موضوع طهارت در مرتبه جسمانی‌اش را طرح می‌کنیم و به بحث روحانی آن نمی‌پردازیم. در مورد جسم هم اشاره‌وار به چند عضو می‌پردازیم. برای شروع و به عنوان مقدمه در مورد ریشه و سابقه واژه طهارت را عرص می‌کنیم. طهارت دارای یک معنای ظاهری و یک معنای باطنی است. یکی از شئون ظاهری طهارت وضو است.  در روایت داریم الوضو نور، اگر کسی پیش از انکه وضویش باطل شود، وضو بگیر. وضویش می‌شود نور، در روایتی از پیامبر اکرم(ص) داریم که می‌فرمایند، الوضو علی الوضو نور علی نور. با این مقدمه می‌توان گفت که وضو به عنوان اولین پله از پله‌های کسب طهارت، کسب طهارت جسمانی، دارای چه مرتبه والایی است و خود بخوان حدیث مفصل. مقدمه دوم؛ ملاقات تاریکی با روشنایی نشدنی‌ست. این موضوع اثبات لازم ندارد. این موضوع آن قدر بدیهی و واضح است که در مصداق‌های فراوانی قابل رویت است. پس لازم است برای رسیدن به نور شبیه نور بود یا اقلا در ظواهر این اصل را رعایت کرد. نماز به عنوان یکی از پله‌های رسیدن است. رسیدن به هدف و مقصودی که می‌توان گفت انسان برای آن آفریده شده است. ایم پله قطعا دارای اثر گذاری های فراوانی هم هست. در بسیار از زمان‌ها و اعمال این موضوع وجود دارد. این در حالی است که هر روزه 17 رکعت نماز واجب و و حدود 17 رکعت هم نماز مستحبی دارم. ببینید این مقدمه بسیار مهم خودش هم دارای مقدمه‌ای مهم است. از مقدمات واجب برای نماز همین داشتن وصو است که عرص شد خودش مقدمه‌ای برای طهارت است. در باب چگونگی وضو و دلیلی که به این سبک باید وضو گرفت روایت لطیفی وجود دارد که عرص ان خالی از لطف نیست و حسن ختامی برای مجلس امشب است. در روایت آمده وقتی آدم ابوالبشر هبوط کرد، رو به سمت دنیا، همان درخت ممنوعه، کرد. بعد با پا بدان سمت رفت با دست از درخت میوه را چید و بر روی سر گذاشت و تقدیم حوا کرد. از این حیث وقتی قرار است برای نماز اماده شویم، باید برای رسیدن به این مرتبه اولیه و حضور در محضر خداوند متعال مقدمه‌ای را رعایت کنیم و این مقدمه خودش مقدمه‌ای برای رسیدن به رتبه طهارت است. طهارتی اولیه برای رسیدن به این مرتبه را باید داشته باشیم. انشالله در جلسه بعد در باب طهارت موضوع طهارت جسمی را در دو شان مورد بررسی قرار می‌دهیم. اللهم عجل الولیک الفرج وجعلنا من المستشهدین بین یدیه خدایا توفیق طهارت جسمانی را به ما عطا کن. بجای روضه پسرها شبیه پدرها هستند. همیشه همینطور بوده است. روزی پدر از صفین باز می‌گشت و هنگامی که به این زمین رسید. توقف کرد، خاک این سرزمین را به دست گرفت و اسم این سر زمین را پرسید. در روایت امده در چنین روزی ذوالجناح حضرت ارباب ما هم در این سرزمین از حرکت ایستاد و حضرت نامه این سر زمین را پرسیدند. روزی کوفیان برای دادان حکومت نزدیک بود دست و پای فرزندان پدر را بشکنند و روز دیگر همان کوفیان برای ندادن و گرفتن حق حکومت دست و پای فرزندان را زیر اسب‌ها.... روزی پرسیدند مگر پدر نماز هم می‌خواند روزی اهل‌بیت و نوادگان رسول(ص) را از دین خارج شده خواندند. علی لعن‌الله علی القوم الظالمین...  ............. پ.ن۱) روضه مکمل، حجم حدود ۱.۴ مگابایت پ.ن۲) سینه زنی مکمل، حجم حدود ۱.۳ مگابایت پ.ن۳)
سید مجتبی مومنی
۱۵ آبان ۹۲ ، ۲۰:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿۱﴾ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۲﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿۳﴾ مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿۴﴾ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿۵﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ﴿۷﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" احکام: آیا در موسیقى حرام، لهوى بودن آن مطرح است یا محتواى شعرهایى که خوانده مى‏شود؟ به تعبیر دیگر اگر اشعار خوب و مذهبى در قالب موسیقى مطرب و لهوى خوانده شود، آیا باز حرام است؟ همه مراجع: معیار در حرمت موسیقى، مطرب و لهوى بودن آن است؛ هر چند با محتواى اشعار مذهبى و اسلامى باشد. امام (مکاسب محرمه)، س 25؛ خامنه‏اى اجوبةالاستفتاءات، س 1157؛ بهجت، وسیلةالنجاة، ج 1، م 1449؛ صافى، جامع الاحکام، ج 1، س 1003؛ نورى، توضیح المسائل، مسائل مستحدثه؛ وحید، منهاج الصالحین، ج 3، م 8 و 17؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 999؛ تبریزى، صراط النجاة، ج‏1، س 1008 و 1025؛ سیستانى، sistani.org، موسیقى، ش 5؛ مکارم، استفتاءات، ج 2، س 708. تبصره. برخى از مراجع تقلید (آیات عظام: تبریزى، سیستانى، مکارم و وحید) قید «طرب انگیزى» را جزء موسیقى حرام نمى‏دانند. گوهر امیر(ع): و چه همنشین خوبى است، راضى بودن و خرسندى. منبر: بسم الله الرحمن الرحیم زبان به عنوان یکی از اعضای بسیار مهم و اثرگذار در بدن محسوب می‌شود، عضوی که توانایی‌های ریادی دارد، توانایی‌هایی در جهت بالابردن و پایین آوردن درجات مادی و معنوی شخص دارد. قطعا در این مجال کوتاه بنای صحبت در باره همه خصوصیت های زبان را نداریم، اما برای مقدمه و اشاره به چند نکته کوتاه و بعضا آثار سوء استفاده از این عضو اشاره می‌کنیم. در روایتی از فیض کاشانی نقل شده که برای زبان بیش از 20 گناه بر شمرده شده است. غیبت و دروغ شاید نزدیک‌ترین گناهانی باشد که این عضو کوچک می‌تواند به راحتی آن را منتشر کند، بی‌آنکه هیچ کاری بکند. برای دروغ خوب مشخص است که وضعیت چگونه است، هر چیزی که راست نباشد، دروغ است. اما در مورد غیبت کمی توضیح نیاز دارد. توجیح و راه قرار در این حوزه بازتر از دروغ است، جالب است که در بین مذهبی‌ها هم بعضا مشاهده می‌شود که حرفی می‌رنند بعد با این استدلال که «جلویش هم می‌گویم» یا این‌که «به خودش هم گفته‌ام» خود را تبرئه می‌کنند. این در حالی‌است که هیچ کدام از این توجیح‌ها زشتی و بدی غیبت را از بین نمی‌برد. یاد کردن از خوبی یا بدی شخص بدون رضایت او غیبت است، خواه در حضور او هم گفته باشید یا این‌که بعدا بخواهید بگویید. این که گفته می‌شود الغیبت اشد من الزنا، نشان دهنده‌ی اوج و شدت قبح گناه غیبت است. نکته‌ی آخر؛ استادی بود که می‌فرمودند به نظر من از دو جهت غیبت این‌قدر قبیح است. اول به علت زمانی که مسلمان می‌تواند برای ذکر خدا و بررسی نفس خود بگذارد و صرف حرفی بی‌ارزش می‌کند که بعضا از صحت و سقم آن هم اطلاعی ندارد. دوم این‌که غیبت در مورد اشخاص مختلف در جمع‌ها بد بینی بین اشخاص به وجود می‌آورد از دو جهت. اول بین غیبت شونده و جمعی که در مورد او صحبت می‌کنند و دوم این‌که افراد داخل جلسه در ناخود آگاه خود حس می‌کنند احتمال دارد قربانی بعدی این جلسه خودشان باشند و مورد غیبت واقع شوند. خداوندا توفیق حفظ و طهارت زبان را به ما عطا کن. الهی به حق زبان کم‌گناه دعاهای ما را مستجاب بگردان. الهم عجل لولیک‌الفرج و جعلنا من المستشهدین بین یدیه.   به جای روضه سفیرها همیشه نماینده‌هایی از اصل هستند. همه جای دنیا و در عرف هم همین گونه است. اگر کسی به نمایندگی از کسی به جایی برود، همه خصوصیت‌های مطن و رهبران را دارد و در واقع ایدئولوژی رهبران را در خود نهادینه دارد. مسلم بن عقیل(ع)، سفیرالحسین(ع)، هم از همین دسته است. مسلم مانند عمویش امیر(ع) به اصرار جمع زیادی وارد کوفه شد. علامه مجلسی می‌گوید: وقتی مسلم وارد کوفه شد، مردم فوج فوج برای دیدار و بیعت با او روانه دیدار او شدند. اما نامه عمر بن سعد به یزید او را به حضور مسلم حساس کرد... عبیدالله بن زیاد حرام زاده، والی کوفه شد و... به روایت شیخنا مفید، علیه‌الرحمه، در مبارزه مسلم با سربازان زیاد خستگی و تشنگی بر مسلم غالب شد و امان نامه دروغین آن‌ها را پذیرفت. استری آوردند و مسلم سوار آن شد و صلاح از کمر او گشودند. وقتی اشعث(نماینده ابن‌زیاد) به مسلم گفت: امیدوارم آسیبی به تو نرسد، مسلم گریست. اشعث به طعنه گفت: به‌نظر با نیت خالصی که داشتی نباید برای جان‌ت بترسی و این چنین گریه کنی. مسلم‌بن‌عقبل گفت: من برای خودم گریه نمی‌کنم. اصلا بر کشتن خود اندوهناک هم نمی‌شوم. من ناراحت خویشاوندانم هستند، آن‌هایی که عازم این دیارند و من به آن‌ها اطمینان دادم برای این سفر.... در غالب مستند نگاری‌ها آمده است پیش از اعدام مسلم(انداختن او از بام دارالاماره بر روی زمین) طلب آب کرد. آب به نزدیکی لب که می‌رسید بر اثر زخم لب(برخی نوشته‌اند دندان) قطره‌ای خون به آب می‌افتاد. ظرف آب چند بار عوض شد ولی باز هم... سفیر به امیر وفادار ماند، مانند امیر تشنه، گرسنه، با سر شکسته، بدنی زخمی و استخوانی خورد به لقاء الله پیوست. اللهم العن الاول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد ............................ پ.ن۱) تحفه شب اول با صدای حضرت سید مجتبی علمدار. پ.ن۲) سینه زنی 1  حجم حدود ۴۰۰ کیلو سینه زنی 2 با حجم حدود ۸۰۰ کیلو، روضه مکمل با حجم حدود ۸۰۰ کیلو پ.ن۳) التماس دعا
سید مجتبی مومنی
۱۴ آبان ۹۲ ، ۲۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
رسید جلویم شیشه جلوی ماشین را آورد پایین، گفتم: 632؟ گفت: آقای اسماعیلی؟ در عقب را باز کردم و وسایل نیمه خیس شده از باران را گذاشتم عقب و آمدم جلو و نشستم کنارش. سلام علیک کردم، دستم را کردم توی جیب و خودم را جمع کردم توی صندلی. شیشه‌‌ی خودش را داد بالا و سیستم تهویه را به سمت گرم چرخاند. تلفنم زنگ زد. طرف زیارت قبولی می گفت من هم آرزوی زیارت و تمام شد. با احترام گفت: حاج آقا کربلا بودی؟ گفتم: بله اگه قبول کنن. -خوش به سعادت‌تون عجب وقتی هم رفتین‌ها. غدیر بود و روز مباهله و نزدیک محرم هم بود. -ممنون صدای ضبط‌‌‌ اش را بلندتر کرد، جواد مقدم بود که سینه‌زنی محرم می‌خواند.  دست کردم توی جیب سوئیشرت و یک دانه مانده مهر تربت را دادم به‌اش، گفتم: این هم متبرک است و روزی شما بوده انگار. گرفت. روی چشمانش گذاشت، بعد گونه‌اش، بعد بوسید و گفت: ممنون رو به بالاسرش کرد و گفت: خدارو شکر، آقا جون شکرت. نگاه‌اش کردم و لبخندی تحویل‌اش دادم. -حاج آقا می‌دونی، من به نشونه‌ها اعتقاد دارم. دیدی می‌خوای بری یه جایی یا مهمونی آدم بزرگ یا معروف دوست داری تحویل‌ات بگیرن. -آره، آدم‌ها معمولا دوست دارن. -من این‌طوریم، هر سال چند روز مونده به محرم، دنبال نشونه‌ام. که ببینم آقا لیاقت می‌ده بهم که وارد محرم بشم و بیام تو هیئت بتونم بازم خدمت کنم؟ منو قبول می‌کنه یا نه؟ این مهر شما نشونه‌ست برام، آقا تبرک‌اش رو به وسیله شما داده بهم. درست می گم حاج آقا؟ -مات شده بودم، اشک توی جشمام جمع شد و با بغض گفتم من اصلا نمی‌فهمم، این‌چیزا رو انقدر درک نمی‌کنم. از دستم در رفت و شروع کردم به اشک ریختن. آخه می‌دونی من هرشب، ۸ می‌رم خونه امشب وقتی گفتن برو منم گفتم می‌رم خونه، ته دلم حس خوبی داشتم. نمی‌دونستم چرا. ولی حالا که اینو بهم دادی حس می‌کنم دلیل‌اش همین بوده که آقا گفته زودتر برم خونه و تربت‌اش رو از شما بگیرم. اشک‌‌هایم صدایشان در آمد، او هم همراهی کرد، بین سی‌دی های روی سایبان‌اش گشت و یکی را انتخاب کرد، اشک‌هایش را پاک کرد و سی در را گذاشت. شرحی از ناحیه مقدسه حاج محمود همراه با حدیث مفصل حضرت امام باقر(ع) از روز عاشورا بود، قیاث ابراهیم هنگام بریدن سر اسماعیل و .... گاهی چه معرفتی دارند، آدم‌ها... ............................. پ.ن1) برای روز غدیر توفیق داشتیم در صحن امامین کاظمین(یا به تعبیری جوادین) باشیم و دعا گوی دوستان مجازی‌مان، البته به بهانه‌هایی چند نفری را بیشتر یاد کردیم. وتر ، مداد رنگی، اردیبهشت، سیب زمینی، رواق، حوض‌خونه،حاج سعید، آشات، زنانه نوشت‌های یک دختر، مها ده و چندتایی که نمی‌شناسین‌شان پ.ن2) قسمتی از کتاب جمجمعه‌ات را قرض بده، نوشته‌ی مرتضا کربلایی‌لو که در شماره جدید هابیل مورد نقد و بررسی قرار گرفت: سلیم چشم‌هایش را بست. شانه‌های هلال را فشرد و گفت: «تو می‌خواهی شهید شوی؟» هلال انگار پرده از حقیقتی برمی‌داشت، گفت: «اول مطمئن شو طرفت معنای شهادت را می‌فهمد، بعد این سؤال را بپرس. من این سه سال که اینجا بودم این را فهمیدم آن‌که زیاد از شهادت حرف می‌زند شهید نمی‌شود. من هنوز نمی‌دانم شهادت یعنی چه؛ چون آن‌ها که شهید شدند هیچ حرفی درباره‌اش نزدند، یا لااقل با من نزدند.» پ.ن3) حرف‌مان همان بود که بود، مرگ بر آمریکا؛ به مذاکره خوشبین نیستم؛ ولی باذن‌الله از آن ضرری هم نمی‌کنیم. پ.ن4) به مدد ارباب پرچم هیئت مجازی‌مان بالا می‌رود، محتاجیم به کمک در هر زمینه‌ای که می‌توانید، از تبلیغ گرفته تا محتوا برای شب‌ها.
سید مجتبی مومنی
۱۳ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
باورتان نمی شود. من در دوره دبیرستان هیچ تمایل و تعلقی به درس زیست نداشتم. یادم هست آن موقع بهترین زمان‌های فرار از کلاس، مدرسه، برگزاری جلسه یا همایش را برای پنجشنبه‌ها می‌دانستم (زمان ما پنجشنبه‌ها هم مدرسه می‌رفتیم، البته کمتر. هر روز تا 3:30 پنجشنبه‌ها تا یک) چون پنجشنبه‌ها زیست داشتیم. ولی در این چند وقت در مطالعات!! و پژوهش‌ها!! به مواردی بر می‌خورم که به علم پزشکی و بدن ربط دارد. چند وقت قبل کشف ژن مدیریت، این روزها هم ارث بی‌حصر. این‌که شما می‌توانید از پدربزرگ‌تان ارث ببرید و به جایش صحبت کنید. انگار که خودش هستید، حتی می‌توانید بگویید او این‌طور بوده یا نبوده (چون پدر بزرگ بیچاره که دیگر در قید حیات نیست که تائید یا تکذیب کند!!). شما می‌توانید به صرف این که با یک واسطه تنها یک نسبت خونی با پدر بزرگ دارید نمونه بیاورید. شاید در مجموع یک ساعت هم از سخنرانی‌های پدر بزرگ را نخوانده و نشنیده باشد ولی آن رابطه خونی که احتمالا به واسطه همان ژن‌هاست (اطبا اصلاح کنند، در صورت اشتباه!)، باعث می‌شود که شخص بتواند هر مهملی را ببافد و بگوید من دیدم. من شاهد بودم. حالا چه کسی می‌تواند بیاید و بگوید نه! آن موقع آن شخص سوال کننده از نوه مورد عنایت قرار می‌گیرد با الفاظی مثل: ضد بیت شدی؟ عکس خدا رو پاره میکنی؟ ....  پ.ن1) عید قربان مبارک/ قدر صدای‌تان را بدانید / فک کنم این ضرب‌المثل هم منقضی باشد، این روزها: گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟ پ.ن2) آقای ضرغامی مچکریم بابت چند روز بیست‌و‌سی که بالاخره نفهمیدیم، سایت اشتباه کرده؟ خاطره اشتباه بوده؟ این‌جا کجاست؟ اون دل‌نوشته من بوده نه خاطره؟ منظور تلویزیون بوده یا رادیو؟ یا این که خاطرات شخصی مرجع قابل اعتماد برای انقلاب اسلامی است. پ.ن3) آقای هاشمی(محمدشان را می‌گویم) دست‌تان درد نکند آن قدیم‌ها که رئیس صدا‌و‌سیما بودید، گفتید فیلم سخنرانی‌های امام را ضبط کنند و گرنه احتمالا امام با ریگان دوست بوده و با اون خانوم خواننده که صدایش خیلی قشنگ است و  اعجوبه موسیقی ایران بوده هم عکس داشته‌اند. پ.ن4) دلم برای پدرها و  پدر‌بزرگ‌هایی که در قید حیات نیستند می‌سوزد، چه آثار متاخری به‌شان می‌رسد. (خدایا روزی ما نفرمایید لطفا) پ.ن5) وقتی به ویلاگی می‌رسم که وسط یک پست برای مخاطب خاص می‌نویسند و یا این که عین بچه‌های 5 ساله برای هر پست رمز می‌گذارند و می‌گویند ... خودتون رمزو می‌دونید؛‌ حس چندش بهم دست می‌ده که واقعا چرا من(با این همه ادعا) هم مخاطب این وبلاگ کودکانه شده‌ام. پ.ن۶) منظور از پست قبل اصلا طرح مشکل نبوده و صرفا این بود که: کاش روغن ریخته را نذر امام زاده نکنیم و وفتی مجبوریم ژست قناعت نگیریم. پ.ن۷) مطلب بی ربط به این پست
سید مجتبی مومنی
۲۵ مهر ۹۲ ، ۰۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
1) گوشی مبارک چند وقت قبل هنگ کرده بود، هیچ کدام از اجزایش کار نمی کرد. با زحمت کشیدن باتری بالاخره خاموش و روشن شد. نرم افزارهایش کار نکرد و دوباره مجبور به نصب شدیم. باتری اش هم کم توان شده بود. بعد از چند وقت دوباره بدتر شد، بردیمش‌اش بیمارستان گوشی ها، دکتر بررسی های اولیه را انجام داد و گفت: چند وقته دارینش؟ گفتم یک سال و حدود 5 ماه، سرش را بالا آورد و نگاهی سیاه اندر سفید به من کرد و گفت جدی می گین؟ گفتم آره، چطور؟ گفت تست سی‌پی‌یو‌اش مثل گوشی‌های سه‌چهار سال کار کردست. جسارتا می‌تونم بپرسم شما با این گوشی چکار می کنید؟ گفتم: کار خاصی نمی کنم، مثل همه، تماس، پیامک، چند نرم افزار چت، دو اکانت جی میل و دو اکانت یاهو، شبکه اجتماعی، عکس و ضبط صدا و.... (نگذاشت بقیه اش را بگویم) - خوب حاج‌آقا پدرش رو در آوردید دیگه. تا الانم دست‌تون مونده هنر کرده. به نظرم کاریش نمی‌شه کرد. علی‌الحساب فلشش کنید و فعلا اپلیکیشن روش نصب نکنید. فقط تماس و پیامک. چند ده هزار تومان ناقابل(صدو پنجاه هزار تومان) در سه نوبت خرج‌اش کردم، تا اینکه بالاخره دو روز پیش دوباره خاموش شد و دیگر روشن نشد. حالا من آدم قانعی هستم که می خواهم به جای اچ‌تی‌سی‌ اچ‌دی دیزایر، نوکیای ایکس ده داشته باشم، آن هم بدون 1400 شماره تلفن، آدرس سایت و وبلاگ و شماره کارت؟ یا این که مجبورم قناعت کنم؟   2) صاحب خانه محترم می‌گوید 20 تا 30 درصد باید به مبلغ اجاره اضافه کنی این می‌شود حدود 6 تا 9 میلیون تومان و این برای من یعنی خعلی(کمی بیشتر از خیلی) زیاد. البته ایشان مرا مثل برادر خودش می‌داند و می‌خواهد راه بیاید ولی مجبور است از من بیشتر بگیرد. حالا هم می گوید این مبلغ باید به صورت ماهانه 160000 تومان باشد و اصلا حاضر نیست که پول رهن را زیاد کنم و مبلغ‌ ماهانه‌اش کم باشد. هر طور حساب می کنم جور در نمی آید. نه ماهانه اش نه رهن اش. من هم مجبورم در خانه بمانم و با این وضعیت کنار بیایم. احتمالا کار اضافه یا قرض و قوله کردن راه حل مشکل باشد. ده روزی است کلا ذهنم مشغول است و راهی به چاه نمی برم. هیچ جور هم نیمی توانم به صاحب خانه بگویم روز 16 خرداد، شبکه چهار برنامه ای نشان می داد که یک آقایی با لباس روحانیت در برابر 4 کارشناس شنسته بودند و وقتی یکی از چهار نفر گفتند: راه‌کارتان برای اجاره و افزایش قیمت چیست؟ گفته بود، این موضوع به اقتصاد مرتبط است. نقدینگی بالا رفته تورم بزرگ ایجاد شده و ارزش پول کم می‌شود. به نظرم قرار بود این یکی گران نشود. حالا من آدم قانعی هستم که می خواهم در خانه‌ام بمانم و با یک شغل و در آمد جدید(درگیری فکری و ذهنی و خستگی بیشتر) مشکل و درگیری‌ام را حل کنم یا مجبورم؟   پ.ن۱) ایام مسلمیه شروع شده و بوی محرم می‌آید. پ.ن۲) آن‌قدر عصمت دارد که نگو: می‌گویم آفتاب جنوب اذیتم نمی‌کند این جا با این که شمال است و هوایش خنک، آفتاب‌اش تلخ است. با آرامش می‌گوید، روی آفتاب جنوب را بچه‌هایی کم کردند که دیگر توان ندارد برای حرارت زیاد. پ.ن۳) کاش روغن ریخته را نذر امام زاده نکنیم و وفتی مجبوریم ژست قناعت نگیریم. پ.ن۴) اگر حال داشتید، گزینه‌ی اول دیگر‌نوشته‌هادردیگرجاها را هم ببینید، واقعا مادرانه است. پ.ن۵) راستی قصه قناعت ادامه دارد....   همه خواسته‌های مانده و نمانده روحی و عاطفی انسان‌ها را می‌توانند مهار کنند. اقلا برخی از آن‌ها می‌توانند، حداقل این یکی برای من می‌توانست. حالا دستم به جایی بند نیست و تنها دل خوشم به سنگی که رویش تصویری‌ست و توصیفی از یک مرد که برای‌م خعلی بود و روح‌اش هم برایم کم نمی‌گذارد. من آدم قانعی هستم یا این که چون دستم به او نمی رسد، دوری‌اش را تحمل می‌کنم و توجیح می‌آوردم. تنها سنگی را خیس می‌کنم و می‌نشینم کنارش و مثل آدمی که روبرویم نشسته با او حرف می‌زنم.
سید مجتبی مومنی
۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۱:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
امروز و در این پست از وبلاگ می‌خواهم شما مخاطبان عزیز و ارجمند را با پدیده‌ای در علوم تجربی و انسان شناسی اجزای بدن آشنای‌تان کنم. سال چندم دبیرستان (البته زمان ما) نمی دانم درس زیست شناسی داشتیم. در دو صفحه‌ی وسط کتاب (تصویر پیوسته) یک عالمه شکلک های شبیه x , y (کمی زشت‌تر از این فونت زیبای Tahoma بود البته) معلم ما به آن ها کروزموزوم و ... می‌گفت. آن شکلک‌های زشت و بعضا بد ترکیب در بدن ما وظیفه‌ی مهمی دارند. آن هم انتقال ژن‌هاست. راستش این مقدمه را از آن جا نوشتم که لینکی برای مراجعه به ویکی‌پدیا برای‌تان نگذارم. تازگی ها در یک کاوش مهم در بیش از چند مورد از مدیران میانی، شهری و بعضا استانی و کشوری به یک نتیجه مهم رسیده‌ام. آن نتیجه مهم مرا به بررسی‌های بیشتر و مطالعه وادار کرد. آن نتیجه فامیلی‌های شبیه هم و استفاده از پیشوند و پسوند‌ها در این فامیلی‌ها بود و بعضا فامیلی که فامیلی رئیسشان با فامیلی مادرشان یکی بود.   (وجدانا این کشف را به اسم خودتان ثبت نکنید) و اما کشف مهم: در بین این همه ژن که این موجودات زشت انتقال می‌دهند یک نوع ژن خاص هم انتقال پیدا می‌کند که آن هم ژن مدیریت است. در این انتقال ژن مدیریت پدرها به فرزندها انتقال پیدا می‌کنند. پسرها به واسطه‌ی این ژن‌ها به فرزندان انتقال پیدا می‌کند. نتیجه اش هم می‌شود خیلی از این مدیران محترم که فامیلی‌هایشان یکی است. یا این‌که پدران به پسران در مجموعه حود پست می‌دهند. در این پیمایش یک مورد جالب هم بود که پسر به سمتی بالایی در مجموعه پدر دست یافته بود که این جایگاه به نوعی مدیر در حوزه فرهنگی محسوب می‌شود. جالب است بدانید بیشترین سابقه ایشان چند ماه مربی تربیتی (همان پرورشی سابق) در یک دبستان غیر انتفاعی است. این پدیده یک پدیده‌ی اپیدمی (فراگیر و در حال فراگیری است) است. حتی از انتقال از پدر به پسر هم فرا تر رفته، نمونه اش: چند روز قبل در مورد خواهر زاده بنده خدایی در خبرها آمده بود که ظرف سه روز سه حکم کشوری!!! گرفته بود. به نظرم این کشف به دیگر اعضای خانواده و انتقال ژن مذکور هم قابل بست باشد.   پ.ن1) چقدر خوشایند است که گاهی در اوج سختی قرآن را باز کنی و این آیه بیاید: سوره انبیا آیه 103: وحشت بزرگ آنها را اندوهگین نمی‏کند، و فرشتگان به استقبال‌شان میروند (و می‏گویند) این همان روزی است که به شما وعده داده می‌شد.  پ.ن2) خوشحالم که کلاس درس استاد زیبا کلام را به عنوان دانشجو درک نکردم. کلا از مدل مناظره‌شان در مقابل دکتر زرشناس متحیر بودم. پ.ن3) نشسته بود جلویم و می‌گفت: «اصلا همراهی نمی‌کنه توی این مشکلات به خصوص مالی و بیماری کلیوی مادرم، همه‌اش حرف خودش رو می‌زنه. من تا صبح بیمارستان بالای سر مادر بیدارم و اون فقط غر می‌زنه.» گفتم : براش وقت می‌ذاری حرف بزنین با هم؟ «خوب وقتی نیستم و نمی‌شه چیکار کنم؟» صدای زنگ پیامک‌اش بلند شد. «خودشه انگار موشو آتیش زدم» گفتم: اقلا بازش کن ببین چی نوشته؟ در حالی که پترن گوشی رو می‌کشید گفت: احتمالا غر جدید و دوباره....(ساکت شد) گفتم: چی شده؟ خندید و شاید خجالت کشید. (سلام همسر مهربون و صبورم. من بیمارستان پیش مامانم. اگه زود میای ناهار مهمون من تا 5 هم منتظرت می‌مونم.) برگشتم رو به مانیتور سیستم و گفتم: سه ساعت برات جای خالی گذاشته برو به ناهارت برس. کاش گاهی زود قضاوت نکنیم پ.ن4) این هم عکس اون منتقل کنندهای x,y ای.
سید مجتبی مومنی
۱۱ مهر ۹۲ ، ۱۱:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
گاهی برای نوشتن دنبال بهانه باید بود. باید شروع کنی تا موتورت گرم شود و دوباره پا بگذاری روی گاز و البته تا سرعت مجاز. بهانه‌ام برای شروع محمدمهدی است. این که این موجود عتیقه کیست یا چه نسبتی با هم داریم اصلا موضوعیت ندارد، همین قدر بگویم که من عموسید (به زیان او ثید) او هستم. فقط می‌دانم این روزها دلم برایش تنگ شده... برای همین او شد بهانه‌ام. مختصات: بسیار کنجکاو، دوست داشتنی، با محبت و بر عکس پدر و مادرش که کلا ابراز هرگونه احساسی را ناتوانن یا کم توان؛ حرفه ای است. این که به چه کسی رفته الله اعلم. مسافر ماشین مان بود حوالی دوازده یا یک شب، از سمت فیروزکوه به سمت دماوند و بعد تهران می‌آمدیم. عقب نشسته بود و نمی خوابید. مشغول صحبت با مادر بود. سرعت ماشین به 120 که می رسد صدای بوق اخطارش راه می افتذ، اولین باری که این صدا آمد از روی صندلی اش بلند شد و ایستاد بین دو صندلی جلو: عمو! صدای چی بود؟   من: بوق اخطار. م.م: یعنی چی؟ من: یعنی اینکه نباید بیشتر از 120 تا سرعت برم. م.م: خوب چرا پس داری می‌ری عمو؟ من: چشم نمی‌رم، عمو بشن روی صندلی خطرناکه. م.م: باشه ولی هنوز داری زیادتر میری عمو. من هم کمی سرعت را کم کردم تا خیالش راحت شود. سرعت رسید بین 90 تا 100 کیلومتر. مهدی نشست. چند دقیقه دیگر (وقتی ماشین همراه‌مان سبقت گرفت) بلند شد و گفت: عمو تند برو ازشون جلو بزن. زود زود. من هم  از آن جایی که کلا تابعم تندش کردم وقتی دوباره بوق اخطار بلند شد، مهدی همچنان سرپا بود گفت: عمو تند تر برو ولی تا قبل 120  و از آن جایی که وروجک می توانست اعداد را از روی آمپر بخواند، نمی‌شد دورش زد.   (وقتی با بالش و متکا برای خودش خانه ساخته بود و گفت عمو ثید صبر کن تا دستامو درست کنم. لطفا ماشالله فراموش نشود.) پ.ن1: گاهی می خواهیم برسیم و فکر می‌کنیم راه درست را انتخاب کردیم، نیت‌مان را هم بررسی می‌کنیم می‌بینیم آن هم برای خداست اما آخرش همه چیز به هم می‌ریزد. احتمالا برای این است که از سرعت مجاز تندتر رفته‌ایم. پ.ن2: پست قبل تعهد بود برای سکوت در این وبلاگ، البته حرف سیاسی هم چنان ممنوع است. ضمن این که فیلم هیس را در جشنواره دیدم و با توضیحات کارگردان به عنوان مکمل به نظر کار خوبی بود. پ.ن 3: ممنون از کسانی که در مدت نبودم با ارسال گل، پیامک و کامنت جویای احوالم بودند. راستی اگر یکی از ما مجازی ها و دوستان خدای نکرده بمیرند، چه می‌شود کرد؟ چگونه از حال هم خبر خواهیم داشت؟ شاید جوابش همان باشد که : انسان از نسیان می آید و نسیان هم یعنی فراموشی. فراموش کاری از آن جا شد خصوصیتی برای انسان و انسان همیشه فراموش‌کار است، بعد از مدتی هم را فراموش می کنیم به همین راحتی.
سید مجتبی مومنی
۲۹ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر