بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ
تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَ (1) مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ (2) سَیَصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ (3) وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4) فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ (5)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
استقتاء:
اگر شخصی مبلغی را قرض بگیرد و نتواند آن را قبل از آن سال ادا کند؛ ایا پرداخت خمس آن بر عهده قرض دهنده است یا قرض گیرنده؟
بر قرض گیرنده خمس مال قرضی واجب نیست، ولی قرض دهنده اگر مال قرضی را از درآمد سالیانه کارش و قبل از پرداخت خمس آن قرض داده است؛ در صورتی که بتواند تاآخر سال قرضش را از بدهکار بگیرد، واجب است که هنگام رسیدن سال خمسی اش خمس آن را بپردازد و اگر نتواند قرض خود را تا پایان سال بگیرد؛ فعلا پرداخت خمس آن واجب نیست، لیکن هر وقت آن را وصول کرد باید خمس آن را بدهد.
گوهر امیر:
روزی دو گونه است: آنکه تو را میخواهد و آنکه تو او را میجویی. کسیکه دنیا را میخواهد، مرگ نیز او را میطلبد تا از دنیا بیرونش کند، و کسیکه آخرت را خواهد، دنیا او را میطلبد تا روزی او را به تمام پردازد.
منبر:
اعوذو بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
(پیشنهاد میکنم، قبل از مطالعه این منبر، کل منبر جلسه قبل یا بخش انتهایی آن را مرور کنید) اما دسترویدست گذاشتن نوع دوم که شاید قریب به اتفاق ما به آن دچاریم، دست روی دست گذاشتن عملگرایانه است.
الان احتمالا دوباره شما میخواهید بگویید، ای آقا شما هم که هی یه گره را باز میکنی دوباره چند سطر بعد گره دیگری میزنی؟ بالاخره دسترویدست گذاشتن نقطه مقابل عملگرایی هست یا نه؟ اگر نیست که چرا گفتی هست؟ اگر هم هست چرا الان به این نتیجه رسیدی که این دو مفهوم متضاد با هم قابل جمع هستند؟
خوب ببینید، بگذارید با یک مثال جلو برویم، یک موقع ما آدم متمکنی هستیم، میگوییم هر کسی به پول نیاز دارد ما به او کمک می کنیم. درست؟
اما یک موقع ما آدمی هستیم که به اندازه نان شب پول داریم، برای در آمد بیشتر هم تلاش نمیکنیم، حال نداریم که تلاش کنیم، آن موقع هم میگوییم اگر ما آدم متمکنی بودیم، به نیازمندان کمک میکنیم. در حالت دوم ما تنها توهم و تصوری خوب داریم. این میشود، نمونه دسترویدست گذاشتن عملگرایانه. طرف دوست دارد به نیازمندان مالی کمک کند، اما کاری برای در آمد بیشتر نمیکند. فقط حس خوبش را دوست دارد، حس خوب کمک کردن. برگردیم به بحث، طرف میگوید من فدایی امام زمانم هستم. داد میزند و گریه می کند و می گوید، ای امام زمان شما بیا من برایت فلان میکنم و بهمان. آن یکی در قنوت نمازش با آه میگوید: اللهم اجعلنا من المستشهدین بین یدیه، اما در عمل هیچ.
این گزینههایی که گفتم تنها توهم دوست داشتن را دارند بدون این که کاری بکنند. شاید بشود گفت توهم انتظار، شخص در خیال خود فدای آقا میشوند، در اوهام خود نیرو برای امام زمان(عج) میسازند و حتی به شهادت و دیدار فکر میکنند در حالیکه هیچ کاری برای تعجیل و حتی تعمیق عاطفی خود نمیکند. اهل عملبودن یعنی کار کردن و قدم پیش گذاشتن. حالا این کار مردن در زندگی روزانه ما چکونه است؟ این است که همه کردار و رفتار روزمرهی ما در راستای آمادهشدن برای دوره ظهور باشد.
یعنی اگر کسی میخواهد درس بخواند، کار کند، بنویسد، کارگری کند، کارمندی کند و هر کاری که دارد، نیت کند، که آن کار را به نیت رضای خدا و برای یاری صاحباش میکند. اگر کسی که درس میخواند و تخصصی دارد نیتاش یاری امام زمان(عج) در دوره ظهور باشد او عملگرای واقعی است و دست روی دست نگذاشته است. حال و روز چنین کسی دیدنی میشود، امید در روح و جان او موج میزند، خدفاش از زندگی تغییر رنگ میدهد و به زیبایی نزذیکتر میشود. چنین کسی وقتی صبحها دعای عهد را عاشقانه میخواند و روانه کار و درس و دانشگاه و حوزه میشود، زندگیاش فرق خواهد کرد، او به امیدی کار میکند که امید همهی دنیاست و نیتی دارد که باعث رشد و تعالی میشود.
تا اینجای بحث را نگه دارید، من حس میکنم بعضی از شما دارید به ذهن من یک چیزهایی میفرستید که هی علامت سوال دارد و هی بر میخورد به ذهنم و نمیگذارد بحث را تمام کنم.
ببینید عزیزان من، این که در ذهنتان سوال میکنید، کار من فلان است یا بهمان است، کار من به چه درد دولت کریمه حضرت میخورد یا ....، این نشان میدهد یا بحث جلسات گذشته را به درستی مطالعه نکردید یا اینکه کلا در مورد حکومت و دولت امام اطلاعات درست ندارید. ما در شبهای قبل عرض کرده بودیم که حکومت امام معجزهوار راه نمیافتد، امام به کمک افرارد جامعه اهداف خود را پیش میبرند. وقتی چنین باشد یاران امام باید از همه قشری و صنفی باشند، همهی افرادی که در این دورهی جامعه ما مشغول به کاری هستند، در آن دوره هم در جامعه مهدوی باید باشند.
احتمالان الن دارید می گویید، آقا! شما گفتید علاقه لازم است، فلان کار را بکنید تا معلوم شود که علاقه دارید یا نه؟
بعد گفتید،طهارت این طور است و آن طور، و بعد نشانه اش را گفتید. باز گفتید عشق این است و نشان داشتناش آن. اما حالا که در مورد عملگرا بودن و تابعیت در عمل و امتحان برایش نگفتید؟ هیچ نشانه و ترازویی برای درست بودنش نگفتید! اصلا از کجا بفهمیم با همه این صحبتها باز در توهم نیستیم؟
بله، این دقیقا قسمت اخر بحث ماست، تمرین عملگرایی. ببینید عزیزان من، ما در دوره ظهور تحت رهبری حضرت روحی فدا در جامعه زندگی میکنیم، حکومتی اسلامی، جهانی و... با خصوصیات خود. تا وقتی هم که حضرت تشریف فرما نشوند، آن حکومت اسلامی و عدالتگستر اصلا تشکیل نمیشود، روایات این بخش موجود، مبسوط و مشروح است که در اینجا نمیشود آنها را عرض کرد. پس نمیشود در هیچ دورهای عین و منطبق با حکومت ایشان عملگرایی و تابعیت از ایشان را در عمل تمرین کرد ، اما یک راه وجود دارد. آن هم این است، بقول اهالی کوچه و بازار آدم نقد و ول نمیکنه بچسبه به نسیه. حالا که ما به هر دلیلی توفیق داشتهایم در کشوری زندگی کنیم که رهبران آن سعی خود را در راستای تشکیل حکومت اسلامی انجام دادهاند، هر چند این حکومت اسلامی با حکومت اسلامی دوره ظهور فاصله داشته باشد، در این دوره میتوانیم تمرین اطاعت و ولایتپذیری داشته باشیم. تابع ولیفقیه به عنوان نائب امام بودن تمرینی برای همراهی امام است. اگر توانستی وقتی نظر ولی خلاف نظر تو بود، ان را بپذیری و تابع باشی معلوم است که اهل عملگرایی و تابعیت هستی.
اگر کار و زندگیات ضمن این که تمرینی برای رسیدن به حکومت صاحب است، به نیت خیر رسانی و تقویت این حکومت اسلامی باشد، یعنی میتوانی در آن زمان هم همانطور که باید، باشی. اینها تمرینهایی است برای اینکه خود را برای دوره ظهور آماده کنی.
برای رابطهای که به آن نیاز داری با هر دلیلی و رابطهای که میخواهی مستمر باشد و به نتیجه برسد. صحبت منبر ما در آخرین شب هیئت تمام شد، به نظرم میرسد به عنوان حرف آخر که نه توصیه است نه نصیحت، پیشنهادی مرتبط با منبر این دهه داشته باشم و ان اینکه، بعد از یک دهه عزاداری برای امام حسین(ع) حال و هوای دلها کمی با دوره روز مرگیاش فرق میکند، شاید جمعه بودن و بعد از دهه بودن هم شروعی برای راهی پر پیچ و خم و پر عشق باشد برای آغاز داشتن طهارت، برای چشمهایی که برای حسین(ع) اشک ریخته ندیدن نامحرم و داشتن تقوا راحتتر است. گوشهایی که روضه شنیدن الان استعداد بیشتری برای طهارت دارند و اینکه بخواهند پای در مسیر یار شدن بگذارند. این ایام زمان خوبی برای شروع رابطه است.
خدایا ما را از منتظران واقعی حضرتاش قرار بده
خدایا توفیق عملگرایی واقعی و نه توهمدار به ما عطا کند.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
روضه: (متن از مقتل ابن مقرم است.)
شب یازدهم محرم
آه، آن شب چه شب سخت و ناگوارى بود که بر دختران رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) گذشت. زنان و دختران متشخص و بزرگوارى که در حرمت ملکوتى و عزت و مقام والاایکه پیوسته در خاندان و نیاکان آنان بود قرار داشتند و همیشه در اوج عظمت و احترام و در جلالت شأن و در فروغ نور نبوت و تابش اختران خلافت و روشنائى چراغ قداست بسر میبردند هم اکنون امشب در پرده سیاه و ظلمانى شب غربت بدون نور و چراغ، و بدون منزل و مأوا، با خیمههاى غارت شده و نیمه سوخته، و بزرگان و پیشوایان از دست داده، و پشت و پناه به خاک افکنده شده، در بیابان وحشت زده قرار گرفتهاند که نه پناهى دارند و نه پشتیبانى، هر آن احتمال دارد که مورد حمله و یورش پست فطرتان سپاه کوفه قرار بگیرند، و نمیدانند در این صورت چه کسى از آنان دفاع خواهد کرد؟ و چه کسى جلو ظلم و تجاوز این اراذل بى فرهنگ را خواهد گرفت؟ و نمیدانند آیا کسى خواهد آمد سوز دل این داغدیدهها را تسکین و مصیبتشان را تسلیت بخشد؟
آرى آنان که همه چیز را از دست داده بودند شیون کودکان، و ناله و گریه دختران، و ضجه و فریاد ماتم زدگان را داشتند. ضجههاى مادرى را که طفل شیر خوارش را با نوک تیر از شیر گرفته بودند، داشتند، شیون خواهرنى را که برادرانشان شهید شده و کسانى را که تمام فرزندان و بستگانشان را از دست داده بودند، داشتند، در آن بیابان خشک و سوزان گریههاى جانسوز را که بر کنار بدنهاى پاره پاره و قطعه قطعه شد و کشتههاى غرقه به خون بلند بود و دل سنگ را آب مىکرد، داشتند.
در آن شب که دختران پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) ماتم زده و عزادار بودند لشکر بزرگ و سپاه جرار کوفه غریو شادى و خروش فتح و پیروزى برآورده و به فرومایگى مشغول بودند، در همین حال بازماندگان امام (علیه السلام) و دختران پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) علاوه بر آن مصیبتها به آینده تاریک و بسیار مبهم خود مىاندیشیدند، که فردا منادى آنها چه آوازى سر خواهد داد؟ چه نغمهاى خواهد سرود؟ آیا نواى قتل و کشتارشان را سر خواهد داد؟ یا آهنگ اسیرى آنها را خواهد بود از آنها دفاع و حمایت کند؟ بیمارى نیز در معرض خطر قتل فرار گرفته و هر لحظه احتمال آن مىرود رجال سلطه که مست قدرت و حکومت هستند آخرین فرمان را دربارهاش صادر و به حیاتش پایان دهند.
در آن شب تمام عالم ملک و ملکوت، غرق در عزا و ماتم بودند، حوریان بهشت در غرفات جنت به شیون و گریه، و فرشتگان رحمت در آسمانها به ناله و فریاد، و دیو و پرى در جاى خود به ندبه و شیون پرداخته بودند، حتى وحوش بیابانها و ماهیان دریاها و پرندگان هوا، و خلاصه تمام مخلوقات خدامرئى و نامرئى، همه در عزا و ماتم بودند مگر سه طایفه: مردم بصره و شام و خاندان عثمان بن عفان و همه کسانى که بعنوان کسب زو و زور به آنها پیوسته بودند در آن شب، اظهار شادى و سرور مىکردند.
از امام محمد باقر (علیه السلام) روایت شده است که: صاحبان زر و زور به شکرانه پیروزى و کشتن فرزند پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) چهار مسجد در کوفه به نامهاى: مسجد اشعث، و مسجد جریر، و مسجد سماک، و مسجد شبث بن ربعى بنا کردند و زنان طایفه بنى أود نذر کرده بودند که اگر یزید پیروز شود و حسین کشته شود هر کدام ده عدد شتر بکشند و در راه خدا خیرات کنند، و پس از کشتن امام حسین (علیه السلام) به این نذر وفا کردند.
هشام بن سائب کلبى از پدرش نقل کرده است که وى کفت: بنى أود که سب و هتک احترام به على بن ابیطالب (علیه السلام) را به فرزندان و خدام خود مىآموختند، روزى یکى از آنها به نام عبدالله بن ادریس به هانى بر حجاج بن یوسف ثقفى وارد شد، حجاج در پاسخ سخنانش با او به درشتى برخورد کرد، وى به حجاج گفت: یا امیرالمؤمنین با من این چنین برخورد مکن، زیرا هیچ منقبت و فضیلتى در قریش و در ثفیف نیست که به آن افتخار کنند مگر آنکه همانندش را ما داریم و به آن مباهات مىکنیم.
حجاج پرسید: شما چه فضیلت و منقبتى دارید؟
عبدالله در جواب گفت: هیچ وقت در مجالس و محافل ما نسبت به عثمان جسارت و سوء ادبى نشده است. تاکنون هیچ کس از قبیله ما خارج نگشته و به ابوتراب نپیوسته است جز یک نفر، که او هم در تمام قبیله مطرود و منفور و بى قدر و قیمت گشت هر کدام از قبیله ما بخواهد ازداوجى انجام دهد نخست از عروس سؤال مىکند که آیا از دوستداران و محبین ابوتراب است یا نه؟ و آیا نام او را به خوبى برزبان مىآورد یا خیر؟ اگر معلوم شد از طرفداران و دوستداران ابوتراب است از او فاصله گرفته و ازدواج نخواهد کرد. هیچ فرزند ذکور در قبیله ما نیست که نامش على، حسن و یا حسین باشد و هیچ دخترى از ما به دنیا نیامده است که او را فاطمه نامیده باشیم. آنگاه که حسین (علیه السلام) به عراق آمد زنان قبیله ما نذر کردند اگر حسین کشته شود و یزید پیروز گردد هر کدام از آنان ده شتر بکشند و خیرات کنند، وچون حسین (علیه السلام) کشته شد به نذر خود وفا کردند، عبدالملک به ما گفت: أنتم الشعار دون الدتار شما درون بدن مائید نه بیرون و پوشاک آن و شما یاوران واقعى ما هستید، در کوفه هیچ ملاحت و زیبائى به زیبائى بنى اود نمیرسد. در اینجا حجاج خندید و گفت: این ادعا، دیگر بیجاست، پس از آن گفت آن مرد از على تبرى بجوید وى گفت: نه تنها از على تبرى و بیزارى مىجویم که حسن و حسین را نیز به او مىافزایم.
علی لعنت الله علی القوم الظالمین