اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

۶ مطلب با موضوع «کتاب بخوانیم» ثبت شده است

گذری بر اوسنه‌ی گوهرشاد

فرهنگ معین «اوسنه» را هم معنی افسانه دانسته است. این یعنی این که کتاب اوسنه‌ی گوهرشاد را می‌توان با هنوان افسانه گوهرشاد هم ترجمه کرد. کتاب اوسنه‌ی گوهرشاد نوشته مرحوم سعید تشکری است و در سال ۱۳۹۷ برای اولین‌بار چاپ شده است.

اولین‌بار مرحوم سعید تشکری را در حاشیه یک رونمایی دیدم و یک مصاحبه حضوری و کوتاه داشتم. فکر کنم که مفتون و فیروزه موضوع صحبت‌مان بود. خیلی مصاحبه نبود و نهایتش به یک یادداشت شفاهی رسید.

بعد هم چند باری تلفنی حرف زدیم و یک مصاحبه مفصل تا این که نوروز ۱۳۹۶ نمایشگاه گوهرشاد در تالار آیینه حرم امام رضا(ع) با حضور رهبر انقلاب. قرار بود برای این حضور یک گزارش تفضیلی بنویسم. طبعا لازم بود برای تکمیل بخشی‌هایی از گزارش مزاحم حاضران آن دیدار شوم، از وحید جلیلی و حسن روح‌الامین تا سعید تشکری. در اولین تماس و یادآوری نمایشگاه آن‌قدر صمیمی و مهربان برخورد کرد که شرمنده شدم.

حتی برای راحت شدن کار گفت نمی‌خواهد مصاحبه کنیم و شما به زحمت بیفتید من خودم یادداشت برای‌تان می‌نویسم. چه از این بهتر او یک یادداشت شفاهی از بخشی که در نمایشگاه دیده و شنیده بود نوشت  و من برای گزارش چند بخشی و تفضیلی ام یک گزینه دل‌نشین داشتم.

من فکر می‌کنم اوسنه گوهرشاد بی‌ربط به آن نمایشگاه و دیدار نباشد. این کتاب یک سال بعد از آن دیدار منتشر شده و در آن دیدار رهبر انقلاب با تشکری در مورد جریان رمان نویسی برای واقعه گوهرشاد حرف زده بودند.

فارغ از علاقه‌ام به تشکری باید گفت که این کتاب یک کتاب کاملا متفاوت است. تشکری از صفحه‌های اولیه کتاب با نقش حقیقی و حقوقی خودش، سعید تشکری به عنوان نویسنده رمان، حضور دارد. علاوه بر این که با مخاطب حرف می‌زند در مسیر شخصیت‌های اصلی هم حضور دارد و حتی با آن‌ها هم تعامل دارد. در عین حال داستان چند راوی علاوه بر نویسنده هم دارد.

می‌خواهید این چند سطر را دوباره بخوانید؟

از آن‌جا که نوشته‌ام این کتاب کاملا متفاوت است.

لابد شما هم فکر می‌کنید با این توصیف خوانش این کتاب باید سردرگم‌تان کند و کلافه شوید.

یا این‌که بعد از خواندن چند بخش با چند راوی و یک راوی و حاضر نویسنده باید آن را ببندید و کنار بگذارید؟

اما اصلا این‌طوری نیست. خوانش کتاب آن‌قدر شیرین است و جذاب که دوست ندارید کنار بگذارید‌ش. امانت‌داری در روایت تاریخی، ‌با این خودش در برخی صحنه‌ها حضور دارد و با شخصیت‌ها دیالوگ دارد، تحسین بر انگیز است.

کوتاه بودن بخش‌ها و اتصال‌شان هم باعث می‌شود حوصله‌تان سر نرود و خط سیر اصلی روایت را گم نکنید. در این روایت افراد و اشخاص مرتبط با واقعه گوهرشاد از چند صد سال قبل تا حدود هشتاد سال قبل در دنیاهای موازی هم زندگی می‌کنند و تشکری آن را روایت می‌کند.

توصیف جزئیات و تمرکز بر روی دیالوگ‌های بین شخصیت‌ها در داستان به گونه‌ای است که گاهی حس می‌کردم صدای حرف زدن شخصیت‌ها را می‌شنوم. این کتاب را نشر به‌نشر چاپ کرده است و تاکنون به چاپ دوازدهم رسیده است.

در خلاصه ای از این کتاب آمده است:

بیست و یکمین روز تابستان سال ۱۳۱۴، مسجد جامع گوهرشاد حرم مطهر امام رضا(ع) شاهد یکی از بزرگترین جنایات تاریخ رژیم پهلوی بود؛ کشتار وحشیانه مردمی که در اعتراض به توطئه شوم کشف حجاب رضاخانی گردهم آمده بودند. ماجراهای مرتبط با این جنایت بزرگ، همراه با خرده روایت‌هایی از زندگی گوهرشاد بیگم، بانوی موسس مسجد جامع گوهرشاد

 

 

این متن در ایبنا منشتر شده است. 

سید مجتبی مومنی
۲۲ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

از روز اولی که کتاب را گرفتم از روی جلد و عنوان ش هیچ تصوری نداشتم. اما این که از گزینه‌های دومین دوره جایزه شهید سیدعلی اندرزگو بود، تصورم را برده بود به سمت این که باید داستان در فضای روزهای پیروزی انقلاب و دوره مبارزه با پهلوی روایت شود. ته ذهنم هم به این فکر می‌کردم که احتمال اسم کتاب«چهل و یکم» به سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر گردد.

حتی از طرح جلد کتاب به هیچ گزینه جذابی نرسیدم. یک رنگ فیروزه‌ای که نشانه‌های کم رنگ از طرح‌های اسلیمی با درصد شفافیت پایین. به هر حال شروع کردم به خواندن. فارغ از این که متن نثر کتاب سنگین بود[در فضای نثر ساده و معیاری که در رمان استفاده می‌شود،‌ نبود]، اساسا در فضایی بین ناکجای زمان و در مکان مشهد و گوهرشاد می‌چرخید. بی حوصلگی و عجول بودن کار دستم داد.

موتور جستجوی گوگل مرا به سمت سایت‌هایی فرستاد که حرف‌هایی برای گفتن داشتند، آن‌ها می‌گفتند که این ماجرا مربوط به بعد از واقعه مسجد گوهرشاد و کشتن زائران حرم حضرت رضا(ع) است. متن داستان هم روایت سربازی است که برای شلیک نکردن به طرف مردم، بلای بر سر خودش آورده و در مقابل پسری که برای بدهی پدرش مجبور است که چهل باب از کتاب تذکره الاولیای عطار را با خط خوش رونویسی کند.

با خودم فکر می‌کنم، اگر من جای بابایی بودم، حتما در ابتدای کتاب بجای نویسنده بودم در ابتدایش مینوشتم که زبان کتاب تا اندازه‌ای ثقیل است و فارسی معیار نیست. این همان کاری است که رضا امیرخانی از اولین کتاب‌ش روی صفحه‌های اول‌ش می‌نوشت و توضیح می‌داد که این نوشته بر اساس رسم‌الخط خودش است و نه فرهنگستان و نه هیج جای دیگر. با این حال شاید، حمیدخان با خودش فکر کرده که لابد کتاب به همه قبل از خواندن معرفی می‌شود و شاید کسی آن را بدون توضیح هدیه ندهد. و این که بعد از جستجوهای موتور سرچ دوباره به سراغ‌ش رفتم.

این بار فیرزوه‌ای جلد و طرح های اسلیمی‌اش مرا یاد کاشی‌ها جذاب و دل‌بر مسجد گوهرشاد انداخت و

چهل و یکم ترکیبی از چهل که عدد تکمیل و تمام است و یک «یک» که حالا گره‌ای شد در ذهن من به عنوان «مخاطب»

این کتاب در بیست و هشت باب نوشته شده است. بعضی از باب ها به فراخور روایت بریده‌ای از تذکره را در انتهای خود دارند. پرداخت نویسنده به جزییات، تصویرسازی و ترسیم فضا به گونه‌ای است که در بخش‌هایی از داستان احساس می‌کردم که در کنار عماد نشسته‌ام و صدای جیغ قلم‌ش گوش‌م را نوازش می‌کند و سعی می‌کنم که بخواهم از روی دست‌ش متن‌هایی را که از تذکره رونویسی می‌کند بخوانم یا گاهی در گوشه‌ای ایستادم و لرزش دستان ادریس در هنگام قنوت در وجودم اثر گذاشته است.

هر چند مسئله پرداخت به شخصیت اصلی تا انتهای داستان برایم نامعلوم ماند، اما به نظم می رسد که شخصیت اصلی ماجرا میرعماد است. او راوی اول شخص است و هم اوست که ادریس را روایت می‌کند. ما در این داستان تقریبا هیچ چیزی از ادریس نمی‌شنویم. راوی ادریس دانای کلی است که تقریبا نا منظم در داستان حاضر است و گاهی غیب می‌شود.
 

به نظرم در مجموع مطالعه این کتاب برای کسانی که تمایل به جریان تاریخ دارند جذاب نباشد،‌ در اصل روایت ما با تاریخ و وقایع و جزییات مواجه نیستیم و نویسنده به عمد و شاید سهوا به این اقتضائات توجه نکرده و داستان در بستر شخصیت‌هایش می‌گذرد.



این مطلب در خبرگزاری ایبنا منتشر شده است.

سید مجتبی مومنی
۱۷ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در اولین تبلیغ‌هایی که برای کتاب منتشر شد؛ آمده بود: «نشر «صهبا» رمان «چُغُک» را که مناسب رده سنی #نوجوان است با محوریت مبارزات مردم #مشهد و نقش «رهبر انقلاب» در آن منتشر کرد.»
گزینه برای مخاطب نوجوان بودنش عامل اصلی برای ایجاد رغبت در خواندنش بود.
کتاب قطع مناسب و قابل حمل خوش‌آیندی دارد. فارغ از تصویر سازی روی جلدش که با نگاه اول ذوق خواندن را کم می‌کند، تصویرسازی‌های درونی‌اش انصافا حال و هوای دیگری دارد و قطعا بهتر است.


این کتاب به گفته اهالی کتاب اولین کتاب در دسته‌بندی «سینمارمان»(۱ ) قرار می‌گیرد. شیوه جالبی که به خصوص برای مخاطب جذاب است و خستگی ناشی از یک باره خواندن کتاب را کم می‌کند.[البته بماند که در بخش‌های اولیه تصاویر عملا چنین کارآیی ندارند و متن تصاویر را دوباره روایت می‌کنند.]
اما این‌که کتاب برای مخاطب نوجوان نوشته شده است یا نه؛ می‌توان گفت که نه الزاما.
کتاب ماجرای روایت روزهای نوجوانی پسرکی است که به نحوی با آقا در جریان مبارزات ارتباط دارد. روایتی که به وضوح مشخص است در سال‌هایی دور از نوجوانی روایت شده و راوی(احتمالا نویسنده یا بازنویس یا...) سعی در تغییر و نوجوان‌پسند(نوجوانیزه کردن) متن نداشته است.

این‌که اتفاق‌های کتاب در دوره نوجوانی راوی اتفاق افتاده به تنهایی نمی‌تواند دلیلی برای نوجوانانه بودن آن باشد. این‌که می‌شد این کتاب نوجوانانه بشود یا نه؛ به نظرم با یک #بازنویسی تمیز می‌شد این اتفاق بیفتد.
به نظرم در بهترین حالت این کتاب می‌تواند برای نوجوانان اهل مشهد یک گزینه جذاب با گزینه همزادپنداری خوش‌آیند باشد.

چرا اسم کتاب «چغک» است؟ در بخشی از کتاب آمده؛ 
«جثه‌ام از همه انقلابی‌های مشهد کوچک‌تر است و هر کس مرا در جمع آنها می‌بیند، فکر می‌کند اشتباهی شده که من در جمع مبارزان درجه یک هستم؛ اما همین کوچک بودنم، باعث شده بتوانم مثل مبارزان بزرگسال، کارهای مهمی برای انقلاب انجام بدهم. به خاطر همین جثه کوچک و البته به خاطر زبر و زرنگی‌ام، بین بزرگان انقلابی مشهد، معروف شده‌ام به چغک!»





[1] در این نوع از روایت؛ تصاویر به کمک متن می‌آید و بخشی از داستان را تصاویر روایت می‌کند و کتاب را پیش می‌برد. 


سید مجتبی مومنی
۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پرداختن به زندگی افرادی که در ایام دفاع مقدس در صنف های و جایگاه های مختلف حضور داشته اند خودش دارای جذابیت خاص پرداختن است. از این نمونه می توان به زندگی فرماندهان، غواصان و یا... اشاره کرد.

هرکدام از این داستان ها علاوه بر جذابیت های ذاتی که در مورد دفاع مقدس و جریان های وابسته به آن دارند چشم مخاطب را به دنیایی جدید از روابط و تعاملات در بین رزمندگان باز می کنند و بعضا در این بین اطلاعات جالبی در اختیار مخاطب قرار می دهند. مثلا زندگی شخصی فرماندهان و اعاملاتشان در زمان جنگ با همرزمان و حتی اعضای خانواده. در این بین آشنایی با زندگی صنف های مختلف حال و هوای دیگری دارد، مثل مکانیک ها و تعمیرکارها. حاج عباس علی یاقری یکی از این نمونه هاست. او کسی است که نه از فرماندهان زمان دفاع مقدس بوده نه کسی که در دوره جنگ شهرت خاصی داشته باشد. او در واقع در یکی از رسته های مکانیکی خودرو(گلگیرسازی) فعالیت داشته است. در روایت های داستان خودش را گلگیر ساز معرفی می کند. یکی از مشکلاتی که در دوره دفاع مقدس رزمندگان بسیار با آن درگیر بودند، آسیب دیدن خودروها و ماشین های در حال کار بوده است. حضور حاج عباس دست طلا(دکتر عباس؛ لقب هایی بود که در جبهه به او داده شده بود) یکی از مواردی است که روایت آن در کتاب عباس دست طلا آمده است.

کتاب عباس دست طلا در واقع روایت داستان حضور حاج عباس علی در جبهه است، او برای اولین بار به عنوان یکی از اعضای تیم مکانیک ها عازم جبهه ها می شود و در کرمانشاه ئ پشت جبهه مشغول خدمت رسانی می شود. همین حضور او باعث علاقه مندی و تعلق اش به جبهه ها می شود و در ادامه خودش با جمع کردن همکارانش برای اعزام به جبهه ها پیش قدم می شود. در این کتاب روایت جنگ از پشت جبهه ها و از منظر یک تعمیرکار خودرو نقل می شود. و اتفاق ها از چشم او روایت می شود مخاطب تصاویر را از منظر یک مکانیک ساده، بی آلایش و به تعبیر خودش بچه پایین شهر می بیند.

یکی از موارد قابل توجه در مورد این کتاب، نظر حضرت آقا در مورد آن است: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می‌دید. خداوند ان‌شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.»

داستان عباس دست طلا توسط انتشارات فاتحان منتشر شده است. خاطره نگار کتاب محبوبه معراجی پور است. طرح جلد این کتاب شامل تصویر حاج عباس علی باقری پشت فرمان یک جیپ است و یک نماد اسلیمی دست، (طرح هایی که روی علامت ها در ایام محرم به عنوان نماد دست حضرت ابالفضل(ع) استفاده می شود) است. با دیدن عکس اولین چیزی که به ذهن مخاطب منتقل می شود این است که احتمالا در طول داستان با زندگی یک جانباز مواجه می شود، اما این ارتباط دست طلایی تنها به مهارت دستان حاج عباس علی است که گاهی دست طلا بوده، گاهی فابریک و گاهی هم دکتر. این کتاب برای هفتمین بار در مرداد ماه سال 1393 با تیراژ سه هزار نسخه منتشر و باز نشر شد.

 روایت داستان کتاب بعد از پایان هشت سال جنگ به ماجرای رحلت حضرت امام و کمک به ساخت ضریح امام می رسد که باز هم حاج عباس در ساخت آن کمک کرده است. بخش انتهایی کتاب شامل تصاویر حضور حاج عباس به همراه دوستانش در جبهه است. حضور در فضای کارگاه و مشغول تعمیر ماشین های نطلمی از جمله تصاویری است که شاید در هر کتاب روایت ایام دفاع مقدس دیده نشود.

این مطلب در اینجا منتشر شده است. 

سید مجتبی مومنی
۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


مبارزه و مقاومت برای رسیدن به اهداف از جمله موارد ستودنی است. این ستودن نه تنها به اسلام و عقاید شیعی مرتبط است بلکه در همه گروه ها و ایدئولوپی ها پسندیده است. در این بین گروه ها و تشکیلات هایی که به این موارد، اهتمام دارند و در این مسیر مستمر هستند تقریبا انگشت شمارند. در این بین یکی از این گروه ها حزب الله لبنان است. جنبش، تشکل یا سازمانی که پای آرمان ها و اهداف خود ایستاده و با تمام قوا از آن دفاع کرده است. بیست و سوم مرداد سالروز پیروزی مقاومت اسلامی مردم لبنان است.  
حزب الله لبنان یکی از گروه های نظامی و مبارزاتی در دنیاست که دارای ساختارهای بسیار مهم و برنامه ریزی شده است. برنامه ریزی های در راستای پرورش نیرو، تقویت قدرت نظامی و سیاسی و تقریبا یک دولت کوچک و اما یک پارچه و همه جانبه نگر. شاید دانستن این که این حزب، تشکیلات و یا ساختار چگونه شکل گرفته است از موارد جذاب باشد. 
در همین راستا سیده سمیه طباطبایی اقدام به تالیف کتاب «حزب الله» کرده است. او در این کتاب از منابع مختلفی برای مستند و مستدل بودن اثرش بهره برده است، از کتاب های مستندی که در مورد حزب الله و مقاومت منتشر شده تا روزنامه ها و شبکه های ماهواره ای عربی برای نقل اخبار تا مصاحبه سران حزب الله در شبکه های مختلف.
 ۱۶ فوریه ۱۹۸۵ در اولین سالرزو شهادت شیخ راغب حرب، شیعیان در حسینیه ای برای بزرگداشت یاد بود شیخ گرد هم آمده بودند که سید ابراهیم السید سعید از روی کتابچه ای چهل و چند صفحه ای برخی از مواضع و دیدگاه های سیاسی حزب الله را خواند. «کمترین خواسته ای که شرعا موظف به تحقق آن هستیم، این است؛ نجات لبنان از وابستگی به شرق و غرب و اخراج نهایی صهیونیست های اشغالگر از این سرزمین و برقراری یک نظام سیاسی که مردم آزادانه آن را انتخاب کنند.» دفترچه ای که معرفی حزب شروع می شد و در ادامه دیدگاه های حزب را در مورد مسائل داخلی، ملی و جهانی توضیح می داد. 
این بخش در واقع شروع فعالیت علنی حزب الله لبنان بعد از حدود دو سال فعالیت مخفی محسوب می شود. کتاب «حزب الله» در پنج فصل تدوین شده است. شروع کتاب به بررسی وضعیت سیاسی و اجتماعی لبنان می پردازد در ادامه به موضوع حمله و ورود اسرائیل به لبنان و جنگ های داخلی و درگیری بین مسیحی ها و مسلمانان تا ضرورت وجود حلقه های مقاومت اشاره می کند. فصل سوم این کتاب با عنوان حزب الله متولد می شود، به بررسی فعالیت های حزبی و علنی حزب الله می پردازد. بررسی و بازخوانی چند عملیات قوی و بسیار اثرگذار، توسط حزب الله لبنان که به طور رسمی فعالیت خود را بعد از عملیات ها با قبول مسئولیت عملیات ها اعلام می کند. اولین عملیات که برای رژیم اشغالگر بسیار گران تمام شد، انفجار بنر العبد بود. روزهایی که اسرائیل از جنوب لبنان عقب نشینی می کرد، مارس ۱۹۸۵، مدت کمی از اعلام موجودیت حزب الله گذشته بود. در همین زمان یک کامیون با نهصد کیلوگرم مواد منفجره در میان ادوات زرهی و کامیون های اسرائیلی ها منفجر می شود و منجر به تلفات زیادی از آن ها می شود. 
حزب الله اوج می گیرد و حزب الله در اوج نام دو بخش چهار و پنج کتاب است که به بررسی چند جریان مهم، از جمله خروج کامل اسرائیل از لبنان، ترور و استعفای رفیق حریری و ترور عماد مغنیه می پردازد. کتاب حزب الله در صدو چهل صفحه توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است. این کتاب در بهار ۱۳۸۹ برای بار دوم در شمارگان۲۵۰۰ نسخه بازنشر شد.

سید مجتبی مومنی
۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
(۱) روایت، روایتِ چشم هایی است که مجنون وار به دنبال لیلی شان بوده اند. یک لیلی خاص با ویژگی های منحصر به خودش؛ لیلی این روایت‌ ها در واقع یک مجنون است؛ که لیلی عده ای شده. عده که او را دوست دارند و علاقه ای اتشین و عاشقانه به او دارند. آن هایی که همراه او بوده اند در برهه ای از زندگی اش. این لیلی گاهی عاشقی همراه برای فاطمه (همسر شهید حمید باکری) بوده و گاهی دوست اش. خودش می گوید، حمید برایش رفیق، پدر، همسر و حتی رقیب بوده است و این ها یعنی همه چیز برای او بوده.

احمد کاظمی از لیلی اش می گوید، لیلی شجاعی که خستگی نداشت و با چشمان همیشه قرمز اش همیشه بیدار بود؛ او از ماجرایی خیبری می گوید که گره اش به طلائیه خورد و باز نشد که نشد که نشد. از دوستی که همیشه به دنبال بی نشانی بود ولی همیشه حرف های ناراست و ناجوانمردانه پشت سرش بود و او همچنان مردانه و آرام هیچ نمی گفت.

به مجنون گفتم زنده بمان، کتاب حمید باکری؛ روایت فتح ناشرش است. کتاب روایت هایی است کوتاه و بلند از کسانی که شهید حمید باکری را از نزدیک درک کرده اند، یکی به عنوان همسر، یکی به عنوان همکار، یکی به عنوان هم‌رزم و یکی به عنوان...

شروع روایت ها از قول فاطمه امیرانی، همسر آقا حمید، است و یا ماجرای آشنایی و دوستی اش با احمد کاظمی ادامه پیدا می کند. شیشه‌گری، کاظم میرولد، مصطفی اکبری، صمد قدرتی و محمد جعفر اسدی از دیگر راویان این مجموعه هستند.

قسمت انتهایی کتاب هم آلبومی است از خاطرات ناگفته و نانوشته‌ی حمید باکری؛ مجموعه ای از تصاویر روزهایی از زندگی اش که حالا در انتهای کتاب مجنون هایش روی کاغذ نشسته اند و هزار حرف نگفته دارند.

اسم این کتاب و مجموعه اش مجموعه چشم است. شاید برای این که...

چشم تو خورشید را برنمی تابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که در آینه می بینی . اما روزگار آینه ها نیز سپری گشته است. آینه های شکست گرفته و هزار تکه هریک به قد خویش، قدری نور می تابند و هر یک به قدر خویش ، پاره ای از خورشید را حکایت می کنند.

روزگاری بوده است که آینه های پی در پی روزهای سرد زمین را در تابش خورشیدهای مکرر غرقه می کردند، اما چیزی نمی گذرد که آینه ها یک یک شکست می گیرند و یاد خورشید در خورده های آینه بر زمین می ماند، چیزی نمی گذرد که در نبود آینه ها خورشید فراموش می شود و روی در خفا می کند، چیزی نمی گذرد که داستان آینه و خورشید چندان افسانه می نماید که در آمدن ناقه از سنگ و فرود آمدن روح در کالبد مرده، چیزی نمی گذرد که لاجرم تنها راه ما به خورشید از این پاره های آینه راست می شود.

به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری. روایت هایی است درباره حمید باکری؛ از چشم کسانی که او را دیده‌اند.

..............

(۱) این مطلب به سفارش روایت فتح نوشته شد و در فارسَ خبر آن لاین و ... منتشر شد. این روزها نمایشگاه کتاب است اگر به غرفه روایت سر زدین حتما موجود است.

.......................................

پ.ن۱) تنبلی بس است.

پ.ن۲) مستند من روحانی هستم، هوشمندانه ساخته شده است.

سید مجتبی مومنی
۱۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر