اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

گاهی برای نوشتن دنبال بهانه باید بود. باید شروع کنی تا موتورت گرم شود و دوباره پا بگذاری روی گاز و البته تا سرعت مجاز. بهانه‌ام برای شروع محمدمهدی است. این که این موجود عتیقه کیست یا چه نسبتی با هم داریم اصلا موضوعیت ندارد، همین قدر بگویم که من عموسید (به زیان او ثید) او هستم. فقط می‌دانم این روزها دلم برایش تنگ شده... برای همین او شد بهانه‌ام. مختصات: بسیار کنجکاو، دوست داشتنی، با محبت و بر عکس پدر و مادرش که کلا ابراز هرگونه احساسی را ناتوانن یا کم توان؛ حرفه ای است. این که به چه کسی رفته الله اعلم. مسافر ماشین مان بود حوالی دوازده یا یک شب، از سمت فیروزکوه به سمت دماوند و بعد تهران می‌آمدیم. عقب نشسته بود و نمی خوابید. مشغول صحبت با مادر بود. سرعت ماشین به 120 که می رسد صدای بوق اخطارش راه می افتذ، اولین باری که این صدا آمد از روی صندلی اش بلند شد و ایستاد بین دو صندلی جلو: عمو! صدای چی بود؟   من: بوق اخطار. م.م: یعنی چی؟ من: یعنی اینکه نباید بیشتر از 120 تا سرعت برم. م.م: خوب چرا پس داری می‌ری عمو؟ من: چشم نمی‌رم، عمو بشن روی صندلی خطرناکه. م.م: باشه ولی هنوز داری زیادتر میری عمو. من هم کمی سرعت را کم کردم تا خیالش راحت شود. سرعت رسید بین 90 تا 100 کیلومتر. مهدی نشست. چند دقیقه دیگر (وقتی ماشین همراه‌مان سبقت گرفت) بلند شد و گفت: عمو تند برو ازشون جلو بزن. زود زود. من هم  از آن جایی که کلا تابعم تندش کردم وقتی دوباره بوق اخطار بلند شد، مهدی همچنان سرپا بود گفت: عمو تند تر برو ولی تا قبل 120  و از آن جایی که وروجک می توانست اعداد را از روی آمپر بخواند، نمی‌شد دورش زد.   (وقتی با بالش و متکا برای خودش خانه ساخته بود و گفت عمو ثید صبر کن تا دستامو درست کنم. لطفا ماشالله فراموش نشود.) پ.ن1: گاهی می خواهیم برسیم و فکر می‌کنیم راه درست را انتخاب کردیم، نیت‌مان را هم بررسی می‌کنیم می‌بینیم آن هم برای خداست اما آخرش همه چیز به هم می‌ریزد. احتمالا برای این است که از سرعت مجاز تندتر رفته‌ایم. پ.ن2: پست قبل تعهد بود برای سکوت در این وبلاگ، البته حرف سیاسی هم چنان ممنوع است. ضمن این که فیلم هیس را در جشنواره دیدم و با توضیحات کارگردان به عنوان مکمل به نظر کار خوبی بود. پ.ن 3: ممنون از کسانی که در مدت نبودم با ارسال گل، پیامک و کامنت جویای احوالم بودند. راستی اگر یکی از ما مجازی ها و دوستان خدای نکرده بمیرند، چه می‌شود کرد؟ چگونه از حال هم خبر خواهیم داشت؟ شاید جوابش همان باشد که : انسان از نسیان می آید و نسیان هم یعنی فراموشی. فراموش کاری از آن جا شد خصوصیتی برای انسان و انسان همیشه فراموش‌کار است، بعد از مدتی هم را فراموش می کنیم به همین راحتی.
سید مجتبی مومنی
۲۹ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر