اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

می‌گفت: دوستش دارم.
می‌گفتم: چرا؟
می‌گفت: درست مثل ماست. شاد است، می‌خندد و همه حرف‌هایش را هم می‌زند و از همه مهم‌تر این‌که درست مثل خودمان است.
«او» را می‌گفت.
با این که اصلا متوجه نشدم که منظورش از خودمان دقیقا چه کسانی بود، صرفا تایید کردم.
 ادای شادی هم برایش در آوردم به تایید.
کمی که فکر کردم دیدم من وقتی به او می‌رسم تنها ادای شاد بودن را برایش در می‌آورم، حتی اگر در بدترین شرایط کاری، درسی و زندگی‌ام باشم.
کمی که در احوال اطرافیانش دقت کردم، دیدم همه آن‌ها هم مثل من هستند؛ وقتی به او می‌رسند شادند و از همه چیز حرف می‌زنند و...
این یعنی این که همه اطرافیان ناخواسته بازیگرانی بودند که در برابر او احساس می‌کردند باید روی صحنه بروند و کارشان را به خوبی انجام بدهند. نقش‌های شاد و جذاب و پر حرف و دوست داشتنی.  
او هم حق داشت که تصور کند همه این اطرافیان دقیقا یک شکل اند.
حق داشت، مادر بزرگ را می‌گویم. با آن دل دریایی‌اش و با آن دعاهای بی‌‌انتهایی که تا هفت آسمان می‌رفت و با نتیجه بر می‌گشت.
شاید هم بخاطر همین صیقلی بودنش بود که همه را به آن اندازه زیبا می‌دید و همان‌طور که دوست می‌داشت.
اما من فکر می‌کنم بازیگران زندگی‌اش بازیگران قدری بودند که می‌توانستند با تمام وجود و با تمام قوا درست و حسابی بازی کنند و در سال‌هایی که بود او را مسحور بازی‌شان کنند.
 
نمی‌دانم با امروز چند سالی می‌شود که دیگر مادربزرگ نیست اما بازیگران اش هستند. آن‌ها دیگر نمی‌توانند به همان اندازه و به قدرت قبل بازی کنند، نمی‌دانم سن‌شان بالا رفته یا که انگیزه‌ای ندارند یا که چِ؛ اما هر چه هست دیگر این‌ها مرد صحنه نیستند.
 
«او» هم دارد این روزها از قالب‌اش در می‌آید نمی‌دانم بعد از چند سال ولی دارد می‌شود هم «او»یی که مادربزرگ چند سال قبل دیده بودش.
 

سید مجتبی مومنی
۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر