اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

بسمه‌تعالی برادر ارجمند جناب آقای احمدی‌نژاد خادم محترم ملت و ساکنان کشور جمهوری اسلامی ایران سلام علیکم می‌دانم که این روزها سخت درگیر حل مسائل و مشکلات مردم هستید، یا در عرصه‌ی بین‌المللی یا در عرصه‌های دیگر. می‌دانم همیشه همین سخت کاری‌ها و سخت کوشی‌هاست که آدم را از رسیدن‌ها وا می‌دارد. یکی از مصادیق این تلاش‌ها رشد کاریکاتوری است. رسیدگی و فعالیت پر توان در حوزه‌ای شما را از رسیدن به حوزه‌ای دیگر وا می‌دارد. به نظرم این روزها یکی از حوزه‌هایی که به نظرم کنترلش از دست‌تان خارج شده حوزه اقتصادی‌ست. به نظرم به علت خیلی از مشغله‌ها هنوز اخبار آن را نه دیده و نه شنیده‌اید. شاهد مثال این سر شلوغی‌تان موجود است.(1) می‌دانم که این روزها سخت مشغولید به فعالیت‌. به خوبی یادم هست در اولین دیدار حضوری‌تان وقتی معرفی‌ام کردند، با امید و انرژی ترغیبم کردید به ادامه کار و استواری در همان مسیر، خودتان را هم مثال زدید. نمی‌دانم یادتان هست یا نه آن‌جا بود که اولین بار گفتید، سوخت بدن‌تان هسته‌ایست و..... (2) پس بدانید که می‌دانم سخت مشغول کار هستید و همچنان خسته نیستید. اما به علت مشغله‌ها بعضی از چیزها را نمی‌بینید و یا نمی‌شنوید. دوست داشتم در این کمبود وقت‌تان این فراز از نامه امیر(ع) به مالک را با هم بخوانیم: « اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم) مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته اند، دسته اى برادر دینى تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می‌باشند، اگر گناهى از آنان سر می‌زند، یا علتهایى بر آنان عارض می‌شود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب می‌گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست دارى خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نیز فرمان می‌دهم، باید اطاعت شود، که این گونه خود بزرگ بینى دل را فاسد، و دین را پژمرده، و موجب زوال نعمتهاست. و اگر با مقام و قدرتى که دارى، دچار تکبر یا خود بزرگ بینى شدى به بزرگى حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشى نجات می‌دهد، و تندروى تو را فرو می‌نشاند، و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلى باز می‌گرداند.»   خدمتگزار ما! بدانید که اگر اقتصاد و معیشت مردم به خطر بیفتند همه چیزشان از دست می‌رود. انصاف نیست این همه فشار تحمل کردن. روز به روز به سبد خرید مردم کوچکتر میشود. نمی‌دانم ماشین شما هم از همان‌هایی است که رنگ شیشه‌اش دودی‌ست یا نه. اما به نظرم ندیدید خانواده‌ای که در قصابی فقط پای مرغ می‌خرند. شنیده‌ام در کلامی امیر(ع) کسی که مسئول است، به نوعی حق پدری به گردن خلق دارد. ما که در احترام به شما کم نگذاشته‌ایم، شاهدش تحمل این مردم در سختی‌هاست، فرض محال هم اگر بد خلقی ازمان دیدی، به کلام امیر(ع) در همان نامه به مالک که مراجعه کنید، باز هم اشکالی ندارد. امیدوارم روزی شاهد لبخند رضایت آقایی باشید که در ابتدای صحبت‌های‌تان برای فرج‌شان دعا می‌کنید. والسلام    (1) دستور آقا در مورد آقای مشایی بعد از چند روز عملی شد، به نظرم آمد که نامه را نه دیده و محتوایش را نه شنیده‌اید. در مورد 300 متخلف اقتصادی که فرمودید اسم دارید، در یک بازه‌ی سه روز روزانه 4 تا 5 روزنامه در صفحه اول‌شان تیتر در خواست آقای پور محمدی، در خصوص تسلیم اسامی به سازمان مورد نظرشان را فریاد زدند و چند روزنامه نیم صفحه متن نامه‌اش را کار کردند، اما شما همچنان نه دیده بودید این درخواست را. (2) به نظرم آبان سال 87 بود، در اتاق VIP سالن اجلاس. ............................................... پ.1) بعد از شهریور 86 که نزدیک بود همه‌ی زندگی‌ام به علت یک پاراگراف از دست برود، به خودم قول دادم در موضوعاتی که ربطی به من ندارد ننویسم. اما این‌بار به نظرم کمی به من هم ربط داشته باشد که وضعیت اقتصادی‌مان خراب است. پ.ن2) حضرت رحمت‌للعالمین به داد شهر آلوده‌مان رسید و در روز ولادتش بود که باران رحمت الهی شهر تشنه را سیراب کرد. پ.ن3) می‌گویند، جشنواره فجر امسال فیلم‌های خیانت‌دار کمتری نسبت به سال قبل دارد، امیدوارم درست باشد. پ.ن4) گاهی بعضی صحنه‌ها آدم را به تصویرسازی می‌اندازد.
سید مجتبی مومنی
۱۰ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
سوال آن‌قدر کلیشه شده که قیاسش با قالی کرمان مصداق درست است. آن‌قدر در پاسخ دادنش اما، اگر باید در چه شرایطی وجود دارد که گوش فلک را هم پاره کرد‌ه‌است. برای پاسخ به این سوال خیلی از گزینه‌ها را می‌توان مورد توجه قرار داد. یکی از آن‌ها سن است. واقعا چه سنی برای ازدواج مناسب است؟ دختر خانمی که حدود 23 سال دارد، 4 سال بعد از عقد و دو سال بعد از ازدواج‌ش می‌گوید، کاش زود ازدواج نمی‌کرد و منتظر موقعیت‌های بهتر می‌ماند. پسری که در سن 18 سالگی ازدواج کرده بعد از ورود به دانشگاه تازه می‌فهمد که گزینه‌ها و معیارهایش برای ازدواج چه باید باشد. حالا و بعد از 5 سال زندگی مشترک می‌خواهد از همسرش جدا شود. دختری حدود 38 سال سن دارد و حالا بعد از دریافت ارشد و کار  و در آمد (به قول خودش) در شان می‌گوید، کاش به یکی از خواستگارهایم جواب مثبت می‌دادم و حالا با همان دیپلم در خانه‌ی شوهر بودم. پسری حدود 34 ساله ..... از این موارد خیلی‌های دیگر هستند که من شنیدم و حتما در اطراف شما هم هستند، ولی.... سن مناسب برای ازدواج چه زمانی‌است؟ این روزها کلا فکرم درگیر است که چه باید کرد و چه راهی برای انتخاب درست وجود دارد؟   پ.ن1) خیلی دوست داشتم پست نهم ربیع‌الاولم با این هدر جور در بیاید و شاد باشد، اما نشد. پ.ن2) استاد خرم و بیگلری به رحمت خدا رفتند، خدا رحمت شان کند. نمی‌دانم چقدر اهل روزنامه هستید، ولی در روز شنبه از حدود سی و چند روزنامه‌ای که در روز تیتر خوانی می‌کنم؛ تنها چند تایشان از جمله تهران تایمز، ملت و حزب‌ا... به نظرم از این دو استاد بزرگ در صفحه اول‌شان مطلب نداشتند. اما تنها یک روزنامه (آن هم احتمالا به خاطر ناسیونالیست بودن تحریریه‌اش) از استاد محمد علی اوحدی نوشت که او هم به رحمت خدا رفته بود. نمی‌دانم غیر از آقا، لاریجانی و احمدی‌نژاد هم برای رحلت استاد اوحدی پیغام تسلیت دادند یا نه. این استاد ارجمند از خادمان قرآن بوده است. ایشان اولین کسی بوده اند که از محضر قراء مصری به طور مستقیم استفاده کردند و مروج قرائت مصری در ایران بوده‌اند. پ.ن۳) آقای رئیس جمهور رفت مجلس، همان حرف‌های خودش را زد، نمایندگان همان دادهایشان را زدند، سه چهار شب بعد با هم شام خوردند، رئیس بانک مرکزی می‌خواهد برود، رئیس جمهور نمی‌گذارد، سید حسن خمینی کاندیدای مجلس نمی‌شود، حداد، قالیباف و ولایتی ائتلاف می‌کنند، محسن رضایی اعتراض می‌کند؛ اما پیر زن در سوپر مارکت به من می‌گوید: ننه ماست دبه‌ای از ماه قبل ۳ هزار تومان گرون شده چی‌کار کنم، نوه‌هام قبلا دو سه روز یه‌بار میومدن پیشم حالا هفته‌ای یه بار، بازم نمی‌تونم ازشون پذیرایی کنم. نمی‌دانستم چطور باید بگویم که من هم مثل شما مادر،‌کاری ازم برنمیاد. اگر حوصله داشتید متن هایپرمارکت  را بخوانید (البته کمی طولانی است)
سید مجتبی مومنی
۰۲ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر