اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

روز دوم: «حرم حرمه دیگه!»

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۵۲ ق.ظ

همنشین کرونا | روزنوشت‌هایی از یک پرستار داوطلب در اورژانس کرونا

روز دوم: «حرم حرمه دیگه!»

تعداد مراجعین اورژانس کمتر شده بود.

خانم آژیر پایین آمد و بعد از سر زدن به اساتید و پزشکان رو به ما کرد و گفت: اوضاع چطوره بچه‌ها؟

یکی از بچه‌ها گفت: خدا رو شکر کمی خلوت‌تر شده؟

خانم آژیر گفت: الحمدلله. امیدوارم به همین خلوتی بمونه. بیایین براتون یه چیزی تعریف کنم؛ چند ساعت پیش خانمی که فکر کنم حدود ۷۰ سال داشت و به سختی راه می‌رفت و کمی خمیده شده بود؛ خودش رو به اتاقم رسوند؛ گفت: شما مسئول کرونا هستید؟

گفتم: بله مادرجان! ولی اینجا اورژانس نیست؛ باید از در بیرون برید و ازون‌ور به اورژانس.

گفت: مریض نیستم. راستش براتون چیزی آوردم.

صندلی براش گذاشتم که بشینه و بعدش هم حس کردم بهش کمی آب بدم حالش سرجا بیاد.

یه لیوان آب براش ریختم. داشت به لیوان نگاه می‌کرد، خندیدم و گفتم: نگران نباشید آبش کرونایی نیست.

خندید گفت: مادرجان ما که عمرمون رو کردیم؛ خدا به شما قوت بده که دارین برای مردم تلاش می‌کنین.

بعد از زیر چادر مشکی‌ش یه مشما درآورد. مشما رو بازکرد و پنج ماسک از توش در آورد و گفت: اینا را خودم درست کردم پارچه‌ش هم تبرکِ حرمه. بعدش هم یه‌دونه گان از تهِ مشما بهم داد.

گفت: اینم خودم درست کردم ولی بیشتر از این توان نداشتم.

...

خانم آژیر بغض‌ش را خورد و گفت: خیلی این مردم به فکر ما هستن و برامون دعا می‌کنن. من به شخصه فکر می‌کنم با دعای اون‌هاس که سر پام.

نگذاشتم ادامه بدهد گفتم: ازون ماسک‌هاش چیزی مونده؟

گفت: آره دوتا.

گفتم: یکیش ماله من؟

گفت: آره چرا که نه. [با خنده گفت] تازه تو هم سیدی.

همه بچه‌ها خندیدن.

گفتم: راستی نگفت کدوم حرم.

گفت: ااا راس می‌گیا. اصلا نپرسیدم کدوم حرم. مومنی حرم حرمِ دیگه فرقی نمی‌کنه که. مهم اینه که تبرکِ.

 

پ.ن: این متن‌ها با اختلافی حدود بیست روز گذشته نوشته می‌شوند. به همین دلیل شاید نتوان به لحاظ زمانی با این روزها تطبیق‌شان داد؛ مثلا امروز روز بیست‌وششم حضور من است و ما در نوبت عصر ۹۸ مریض دیدیم.

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی