اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿۱﴾ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۲﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿۳﴾ مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿۴﴾ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿۵﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ﴿۷﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" احکام: آیا در موسیقى حرام، لهوى بودن آن مطرح است یا محتواى شعرهایى که خوانده مى‏شود؟ به تعبیر دیگر اگر اشعار خوب و مذهبى در قالب موسیقى مطرب و لهوى خوانده شود، آیا باز حرام است؟ همه مراجع: معیار در حرمت موسیقى، مطرب و لهوى بودن آن است؛ هر چند با محتواى اشعار مذهبى و اسلامى باشد. امام (مکاسب محرمه)، س 25؛ خامنه‏اى اجوبةالاستفتاءات، س 1157؛ بهجت، وسیلةالنجاة، ج 1، م 1449؛ صافى، جامع الاحکام، ج 1، س 1003؛ نورى، توضیح المسائل، مسائل مستحدثه؛ وحید، منهاج الصالحین، ج 3، م 8 و 17؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 999؛ تبریزى، صراط النجاة، ج‏1، س 1008 و 1025؛ سیستانى، sistani.org، موسیقى، ش 5؛ مکارم، استفتاءات، ج 2، س 708. تبصره. برخى از مراجع تقلید (آیات عظام: تبریزى، سیستانى، مکارم و وحید) قید «طرب انگیزى» را جزء موسیقى حرام نمى‏دانند. گوهر امیر(ع): و چه همنشین خوبى است، راضى بودن و خرسندى. منبر: بسم الله الرحمن الرحیم زبان به عنوان یکی از اعضای بسیار مهم و اثرگذار در بدن محسوب می‌شود، عضوی که توانایی‌های ریادی دارد، توانایی‌هایی در جهت بالابردن و پایین آوردن درجات مادی و معنوی شخص دارد. قطعا در این مجال کوتاه بنای صحبت در باره همه خصوصیت های زبان را نداریم، اما برای مقدمه و اشاره به چند نکته کوتاه و بعضا آثار سوء استفاده از این عضو اشاره می‌کنیم. در روایتی از فیض کاشانی نقل شده که برای زبان بیش از 20 گناه بر شمرده شده است. غیبت و دروغ شاید نزدیک‌ترین گناهانی باشد که این عضو کوچک می‌تواند به راحتی آن را منتشر کند، بی‌آنکه هیچ کاری بکند. برای دروغ خوب مشخص است که وضعیت چگونه است، هر چیزی که راست نباشد، دروغ است. اما در مورد غیبت کمی توضیح نیاز دارد. توجیح و راه قرار در این حوزه بازتر از دروغ است، جالب است که در بین مذهبی‌ها هم بعضا مشاهده می‌شود که حرفی می‌رنند بعد با این استدلال که «جلویش هم می‌گویم» یا این‌که «به خودش هم گفته‌ام» خود را تبرئه می‌کنند. این در حالی‌است که هیچ کدام از این توجیح‌ها زشتی و بدی غیبت را از بین نمی‌برد. یاد کردن از خوبی یا بدی شخص بدون رضایت او غیبت است، خواه در حضور او هم گفته باشید یا این‌که بعدا بخواهید بگویید. این که گفته می‌شود الغیبت اشد من الزنا، نشان دهنده‌ی اوج و شدت قبح گناه غیبت است. نکته‌ی آخر؛ استادی بود که می‌فرمودند به نظر من از دو جهت غیبت این‌قدر قبیح است. اول به علت زمانی که مسلمان می‌تواند برای ذکر خدا و بررسی نفس خود بگذارد و صرف حرفی بی‌ارزش می‌کند که بعضا از صحت و سقم آن هم اطلاعی ندارد. دوم این‌که غیبت در مورد اشخاص مختلف در جمع‌ها بد بینی بین اشخاص به وجود می‌آورد از دو جهت. اول بین غیبت شونده و جمعی که در مورد او صحبت می‌کنند و دوم این‌که افراد داخل جلسه در ناخود آگاه خود حس می‌کنند احتمال دارد قربانی بعدی این جلسه خودشان باشند و مورد غیبت واقع شوند. خداوندا توفیق حفظ و طهارت زبان را به ما عطا کن. الهی به حق زبان کم‌گناه دعاهای ما را مستجاب بگردان. الهم عجل لولیک‌الفرج و جعلنا من المستشهدین بین یدیه.   به جای روضه سفیرها همیشه نماینده‌هایی از اصل هستند. همه جای دنیا و در عرف هم همین گونه است. اگر کسی به نمایندگی از کسی به جایی برود، همه خصوصیت‌های مطن و رهبران را دارد و در واقع ایدئولوژی رهبران را در خود نهادینه دارد. مسلم بن عقیل(ع)، سفیرالحسین(ع)، هم از همین دسته است. مسلم مانند عمویش امیر(ع) به اصرار جمع زیادی وارد کوفه شد. علامه مجلسی می‌گوید: وقتی مسلم وارد کوفه شد، مردم فوج فوج برای دیدار و بیعت با او روانه دیدار او شدند. اما نامه عمر بن سعد به یزید او را به حضور مسلم حساس کرد... عبیدالله بن زیاد حرام زاده، والی کوفه شد و... به روایت شیخنا مفید، علیه‌الرحمه، در مبارزه مسلم با سربازان زیاد خستگی و تشنگی بر مسلم غالب شد و امان نامه دروغین آن‌ها را پذیرفت. استری آوردند و مسلم سوار آن شد و صلاح از کمر او گشودند. وقتی اشعث(نماینده ابن‌زیاد) به مسلم گفت: امیدوارم آسیبی به تو نرسد، مسلم گریست. اشعث به طعنه گفت: به‌نظر با نیت خالصی که داشتی نباید برای جان‌ت بترسی و این چنین گریه کنی. مسلم‌بن‌عقبل گفت: من برای خودم گریه نمی‌کنم. اصلا بر کشتن خود اندوهناک هم نمی‌شوم. من ناراحت خویشاوندانم هستند، آن‌هایی که عازم این دیارند و من به آن‌ها اطمینان دادم برای این سفر.... در غالب مستند نگاری‌ها آمده است پیش از اعدام مسلم(انداختن او از بام دارالاماره بر روی زمین) طلب آب کرد. آب به نزدیکی لب که می‌رسید بر اثر زخم لب(برخی نوشته‌اند دندان) قطره‌ای خون به آب می‌افتاد. ظرف آب چند بار عوض شد ولی باز هم... سفیر به امیر وفادار ماند، مانند امیر تشنه، گرسنه، با سر شکسته، بدنی زخمی و استخوانی خورد به لقاء الله پیوست. اللهم العن الاول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد ............................ پ.ن۱) تحفه شب اول با صدای حضرت سید مجتبی علمدار. پ.ن۲) سینه زنی 1  حجم حدود ۴۰۰ کیلو سینه زنی 2 با حجم حدود ۸۰۰ کیلو، روضه مکمل با حجم حدود ۸۰۰ کیلو پ.ن۳) التماس دعا
سید مجتبی مومنی
۱۴ آبان ۹۲ ، ۲۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
رسید جلویم شیشه جلوی ماشین را آورد پایین، گفتم: 632؟ گفت: آقای اسماعیلی؟ در عقب را باز کردم و وسایل نیمه خیس شده از باران را گذاشتم عقب و آمدم جلو و نشستم کنارش. سلام علیک کردم، دستم را کردم توی جیب و خودم را جمع کردم توی صندلی. شیشه‌‌ی خودش را داد بالا و سیستم تهویه را به سمت گرم چرخاند. تلفنم زنگ زد. طرف زیارت قبولی می گفت من هم آرزوی زیارت و تمام شد. با احترام گفت: حاج آقا کربلا بودی؟ گفتم: بله اگه قبول کنن. -خوش به سعادت‌تون عجب وقتی هم رفتین‌ها. غدیر بود و روز مباهله و نزدیک محرم هم بود. -ممنون صدای ضبط‌‌‌ اش را بلندتر کرد، جواد مقدم بود که سینه‌زنی محرم می‌خواند.  دست کردم توی جیب سوئیشرت و یک دانه مانده مهر تربت را دادم به‌اش، گفتم: این هم متبرک است و روزی شما بوده انگار. گرفت. روی چشمانش گذاشت، بعد گونه‌اش، بعد بوسید و گفت: ممنون رو به بالاسرش کرد و گفت: خدارو شکر، آقا جون شکرت. نگاه‌اش کردم و لبخندی تحویل‌اش دادم. -حاج آقا می‌دونی، من به نشونه‌ها اعتقاد دارم. دیدی می‌خوای بری یه جایی یا مهمونی آدم بزرگ یا معروف دوست داری تحویل‌ات بگیرن. -آره، آدم‌ها معمولا دوست دارن. -من این‌طوریم، هر سال چند روز مونده به محرم، دنبال نشونه‌ام. که ببینم آقا لیاقت می‌ده بهم که وارد محرم بشم و بیام تو هیئت بتونم بازم خدمت کنم؟ منو قبول می‌کنه یا نه؟ این مهر شما نشونه‌ست برام، آقا تبرک‌اش رو به وسیله شما داده بهم. درست می گم حاج آقا؟ -مات شده بودم، اشک توی جشمام جمع شد و با بغض گفتم من اصلا نمی‌فهمم، این‌چیزا رو انقدر درک نمی‌کنم. از دستم در رفت و شروع کردم به اشک ریختن. آخه می‌دونی من هرشب، ۸ می‌رم خونه امشب وقتی گفتن برو منم گفتم می‌رم خونه، ته دلم حس خوبی داشتم. نمی‌دونستم چرا. ولی حالا که اینو بهم دادی حس می‌کنم دلیل‌اش همین بوده که آقا گفته زودتر برم خونه و تربت‌اش رو از شما بگیرم. اشک‌‌هایم صدایشان در آمد، او هم همراهی کرد، بین سی‌دی های روی سایبان‌اش گشت و یکی را انتخاب کرد، اشک‌هایش را پاک کرد و سی در را گذاشت. شرحی از ناحیه مقدسه حاج محمود همراه با حدیث مفصل حضرت امام باقر(ع) از روز عاشورا بود، قیاث ابراهیم هنگام بریدن سر اسماعیل و .... گاهی چه معرفتی دارند، آدم‌ها... ............................. پ.ن1) برای روز غدیر توفیق داشتیم در صحن امامین کاظمین(یا به تعبیری جوادین) باشیم و دعا گوی دوستان مجازی‌مان، البته به بهانه‌هایی چند نفری را بیشتر یاد کردیم. وتر ، مداد رنگی، اردیبهشت، سیب زمینی، رواق، حوض‌خونه،حاج سعید، آشات، زنانه نوشت‌های یک دختر، مها ده و چندتایی که نمی‌شناسین‌شان پ.ن2) قسمتی از کتاب جمجمعه‌ات را قرض بده، نوشته‌ی مرتضا کربلایی‌لو که در شماره جدید هابیل مورد نقد و بررسی قرار گرفت: سلیم چشم‌هایش را بست. شانه‌های هلال را فشرد و گفت: «تو می‌خواهی شهید شوی؟» هلال انگار پرده از حقیقتی برمی‌داشت، گفت: «اول مطمئن شو طرفت معنای شهادت را می‌فهمد، بعد این سؤال را بپرس. من این سه سال که اینجا بودم این را فهمیدم آن‌که زیاد از شهادت حرف می‌زند شهید نمی‌شود. من هنوز نمی‌دانم شهادت یعنی چه؛ چون آن‌ها که شهید شدند هیچ حرفی درباره‌اش نزدند، یا لااقل با من نزدند.» پ.ن3) حرف‌مان همان بود که بود، مرگ بر آمریکا؛ به مذاکره خوشبین نیستم؛ ولی باذن‌الله از آن ضرری هم نمی‌کنیم. پ.ن4) به مدد ارباب پرچم هیئت مجازی‌مان بالا می‌رود، محتاجیم به کمک در هر زمینه‌ای که می‌توانید، از تبلیغ گرفته تا محتوا برای شب‌ها.
سید مجتبی مومنی
۱۳ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر