اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

اندَر زِنامه

دست‌نوشت‌های یک مَن؛ یک مَنِ حقیقی در فضای مجازی؛ سیدمجتبی‌مومنی

حرف‌ها گاهی از درون به بیرون و گاهی از بیرون به درون منتقل می شود.
«اندَر» و «زِ» هر کدام مصداقی برای این امر اند.

قبل‌نوشته‌ها

آخری‌ها

یک روز سخت خیلی سخت

سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۹:۰۰ ب.ظ
صبح ساعت حوالی 11 بالاتر از چهارراه فرمانیه نبش نارنجستان دهم: با فریاد دختری که داد می‌زد: «دروغ می‌گه، بخدا دروغ می‌گه» به سمت صدا برگشتم. دخترک یک دستش در دست جوانی(بعدتر معلوم شد نامزد دختر است) بود و دست دیگر جوان را جوان دیگری تحمل می‌کرد. دختر به پسر جوان التماس می‌کرد که باور نکن دروغ می‌گوید. موهای طلایی بلندی که نصفش از گیره‌ی مویش بیرون بود و دخترک آن‌ها را بیشتر می‌کشید و ناله می‌کرد. پسر دیگر با حالتی سعی می‌کرد آرام باشد رو نامزد دختر کرد و گفت داداش باور کن توی این چهار سال دست هم بهش نزدم، دختر با تمام توان لگدی نثار پسر کرد و نامزدش او را به زور به داخل ماشین انداخت. با دست رها شده سر پسر را گرفت و با زانو به شکمش کوبید..... دخترک از در دیگر ماشین پیاده شد و فریاد کشید دروغ می‌گه پدر...گ. و پسر را عصبی کرد او هم گفت:«بذار اس‌ام‌اساتو بیارم ببینه. بیارم؟»  دختر فریاد می‌کشید و روی زمین نشست چند خانم هم سراغ دختر رفتند تا آرامش کنند. نامزدش عصبانی بود و با هر کلمه‌ی پسرک مشت و لگدی نثارش می‌کرد... (جالب است در جمع بیست سی‌نفر تماشاگر، که بعد از ده دقیقه چند برابر شده بودند و پنجره‌های خانه‌ها هم میزبان تماشاگران شده بودند، گویا هیچ‌کس زحمت نداده بود به خودش که به 110 زنگ بزند. (پ.ن1))   بعد از ظهر حوالی ساعت 3 سواری پژو 405 کمی پایین‌تر از قیطریه راننده بدجوری با هوس و لذت از خجالت بدن، آرایش و پوشش خانم‌ها در می‌آمد، با حالتی زننده. حتی  گاهی با الفاظ خاص بعضی‌ها را ناز می‌داد. مشغول مطالعه بودم ولی دهنم درگیر ماجرا صبح حرف‌های راننده کلافه‌ترم می‌کردم، قبل از کنار گذر شهید همت با او تنها شدم، دیدم فرصت خوبی‌ست، بی‌مقدمه گفتم: مجردی؟ گفت آره داداش. چطور؟ گفتم: چرا زن نمی‌گیری تو که انقدر دلت می‌خواد؟ گفت: من؟ دلم زن بخواد؟ (آیینه‌ی وسط را تنظیم کرد تا بهتر ببیندم) غلط کردم، من گفتم؟ ـ به نظرم خیلی مشتاقی و لفظ‌ش را تکرار کردم که ...ون ...ج...ن کردن‌ت برای هر کسی و... ـ گفت ببین نه دلم زن می‌خواد و دختر این‌جوری حال می‌کنم، البته اونام حال می‌کنن. وقتی قوربون صدقشون می‌ری ...ر کیف می‌شن. ـ  مطمئنی؟ ـ‌آره چند تایی که دوست دختر دارم و به جون مادرم با هیچ کدومشون رابطه سنگین!!!(احتمالا منظورش جنسی بوده) نذاشتم، همه‌شون عاشق همین کارامن!!!!؟؟؟   ساعت حوالی 8 مترو خزانه تا مولوی زن حتما 50 سال سنش بود. یا ناخن‌های لاک زده‌ی پا و آرایش غلیظ و موهایی رنگ شده. جوان دستش را از دور گردنش رد کرده بود و تا حد ممکن به او نزدیک شده بود. (آنقدر که در صندلی‌های سه نفره مترو من و کوله‌ی روی پایم راحت بودیم، برعکس همیشه که یکی اعتراض می‌کرد) زن به طور باور ناکردنی برای جوانک ناز می‌کرد و پسر هم لذت می‌برد. من مشغول کتابم بودم تا این‌که قبل از پیاده شدن، پسر گفت: امشب می‌خوای به علی بگی کجا می‌ری؟ زن جواب داد گفتم منیژه مریضه می‌رم شب پیش اون. جوان جو...ی کش‌دار نثارش کرد و من از قطار پیاده شدم.......   ساعت 9 اتوبوس‌های پایانه‌ی خاوران به آزادی نوشتن این یکی خیلی سخت است..... .......................... پ.ن۱) ظرف آن مدت سه بار به 110 زنگ زدم و جالب بود، غیر از بار اول هر بار خانم اپراتور می‌گفت، یک تیم اعزام شده است. پ.ن۲) خدا روزی‌تان نکند دادگاه را به هیچ دلیلی. پ.ن۳) امروز خیلی روز سختی بود، خیلی. نمی‌دانم صدقه ندادن صبح بود عاملش یا... پ.ن۴) بالاخره تمام شد. بازنویسی کتاب یک بنده‌ی خدایی که قرار بود در هفنه‌ی دفاع مقدس چاپ شود و بخاطر تاخیر یک آدم ... نرسید. بخشی از این کتاب مربوط به حضور این بنده‌ی خدا در سال 65 همراه آقا در زیمباوه(برای اجلاس غیر متعدها) است، خودتان بخوانید ببینید چقدر جالب است: امروز با رحمان، راننده استخدامی سفارت، به گردش رفتیم، داخل شهر به ایشان گفتم که دو دلار برایم موز بخر،دو دلار حدود شصت تومان ایرانی می‌شود. کنار خیابانی تعدادی زن سیاه‌پوست میوه و موز و سبزیجات می‌فروختند که از بهترین موزها که بسیار بزرگ و رسیده بود، به نظرم هر کدام کمی کمتر از نیم‌کیلویی می‌شد که به دو دلار خرید، تعداد موزها پانزده عددی شد.    پ.ن ۵ ) متاهل‌ها بخوانند. پ.ن ۶ ) وقتی محرم و نامحرم را رعایت نکنیم، همین می‌شود دیگر.
۹۱/۰۷/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
سید مجتبی مومنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی